عشق خاله جون

0 views
0%

یادمه از بچگی خیلی خونه خالم میرفتم مثلا برای بازی با پسر خالم . همیشه اوقات تعطیلی من تو خونه خالم میگذشت .همین طور من بزرگتر میشدم و نشانه هایی از سکس خواهی و تمایل به جنس مقابل در من شعله ور می شد . بی اختیاربه پاهای لخت خالم نگاه میکردم یا به پستونهای درشتش خیره میشدم .خودش هم میفهمید اما به روی خودش نمیآورد و میگذاشت من لذت نگاه کردن به اون بدن بلوری رو ببرم .اون موقع نمیدونستم چرا به سن بزرگتر از خودم علاقه داشتم و از هم سن وسالهای خودم زیاد خوشم نمی اومد .بعدا فهمیدم که اینم یکی از شکلهای علایق سکسی در وجود آدم هست . اینو بگم که من اون موقع ها خیلی کم رو بودم ومی ترسیدم یک موقع کسی بویی ببره که من به خالم علاقه دارم . به هم دلیل اصلا روم نمیشد که به خاله جونم بگم که خیلی دوستش دارم …..به همین خاطر سعی میکردم جوری که اون نفهمه ازش لذت ببرم . مثلا وقتی می رفت حموم من هم می رفتم از سوراخ کلید بدن طلایی شو نگاه میکردم و اون پشت اینقدر با خودم ور میرفتم تا ابم با فشاری وصف ناشدنی به در حموم میپاشید . خیلی قشنگ با خودش بازی میکرد . یه جوری که انگار میدونست من دارم نگاش میکنم و میخواست منو از شدت حشری بودن دیوونه کنه . پستونهاشوصابونی میکرد و هی باهاشون بازی میکرد مخصوصا با نوک قهوه ایش که من هروقت میدیدم میخواستم از هوش برم بعضی وقتها هم که کونش رو میدیم میخواستم در حموم رو باز کنم و خودم رو بندازم تو بغلش ….. اما باز همون ترس قدیمی سراغم می اومد که نکنه به کسی بگه یا مسخرم کنه چون من کوچکتر از اون بودم . ما تقریبا 12 سال با هم اختلاف سن داشتیم . اما با اونکه یک بچه هم داشت اما خیلی جوون نشون میداد و بیشتر از اون سکسی .یکدونه چین و چروک هم روی بدنش نداشت و همین منو دیوونه تر میکرد . وقتهاییکه تنها تو خونه بودم که سریع میرفتم سر کشوی شرت و سوتین های این حوری زیبا و اونها رو حسابی بو میکردم و با زبون اون قسمتهایی که با پوست قشنگش تماس داشت رو می لیسیدم و به کیرم می مالیدم و وقتی آبم می اومد یکی دو قطرشو به این لباسهایی که بعدا با بدن اون تماس داشته می ریختم تا شایدحداقل از این طریق خودم رو به بدن اون رسونده باشم….خیلی از خالم خوشم می آد بخشی برای سکسی بودن اون هست اما فقط سکسی بودن برام مهم نبوده و نیست. همیشه از بحث با اون لذت می برم اخه خیلی هم باسواد هست . دانشجوی دکترای رشته معماری هست …من هم مهندسی مکانیک میخوانم . اما همیشه چون از من بیشتر و بالاتر بود دوست داشتم با اون مصاحبت داشته باشم .هر موقع که فیلم سکسی میدیدم یا اینکه هوس وجودم رو فرا میگرفت به فکر اون بودم . این جریانات ادامه داشت تا اینکه یک روز پنچ شنبه با هم رفته بودیم میدان انقلاب تا چند تا کتاب بخریم . تو ماشین که داشتیم بر می گشتیم داشبرد رو باز کردم و یک نوار ایگلز گذاشتم. آهنگ هتل کلیفرنیا بود. با اونکه ابری جلوی خورشید رو گرفته بود و هوا کمی تاریک روشن شده بود اماهوا یه جورهایی گرم بود. از فرط گرما صندلی رو دادم پایین تا با باد کولربیشتر خنک شم . چشمام هم نیمه باز گذاشتم . خالم داشت رانندگی می کرد و منهم نگاش میکردم . بدن خوش تراش خالم رو با نگاهی سرشار از حس نگاه میکردم و «هتل کنیفرنیا » هم چقدر حس منو قویتر می کرد . چند لحظه چشمام رو روی هم گذاشتم و وقتی چشمام رو باز کردم دیدم خالم هم داره به من نگاه میکنه . خیلی خوشم اومد . چشمام رو بستم که بازم نگام کنه و از گرمای نگاهی که داره وجودم رو گرم کنه وقتی رسیدیم خونه من کتابها رو زودتربرداشتم و رفتم تو خونه تا خاله جونم ماشین رو پارک کنه . یکسر رفتم سراغ دستشویی تا دست و صورتم رو بشورم . وقتی اومدم بیرون دیدم خالم رفته دوش بگیره لباسهاشو همون دم در حموم درآورده بود وقتی کارش تموم شد منو صدا کرد وگفت نیما جان برو برام شرت و سوتین و یکدونه حوله بیار….در پوست خودم نمی گنجیدم …. میدونستم کجا هستن اما وقتی میخواستم شرتو سوتین رو بردارم گفتم خاله جون کدومشونو بیارم ؟ اونم جواب داد «هر کدوم که قشنگتره و به من مییاد . به سلیقه خودت» …..از این جوابش خیلی حال کردم . منم که شرت و سوتین ست سبز که شورتش تور داشت رو آوردم و بهش دادم وقتی میخواستم بدم بهش باز همون یک نگاه بهم کرد و منم بهش خیره شدم وای که چشمهایی داره .فقط صدای در حموم که وقتی بست منو از اون حالت خیره بودن درآورد . رفتم کنترل سی دی پلیر رو برداشتم و همین جوری یک سی دی رو انتخاب کردم اتفاقا «سمفونی نه بتهوون» بود . میدونستم که اونم مثل من اهنگ کلاسیک دوستداره اما اینو تا حالا ندیده بودم تو خونشون .مثل اینکه تازه خریده بود.اهنگ رو گذاشتم و رفتم نشستم گوشه یک کاناپه بزرگ و به آهنگ داشتم گوش میکردم که …..چیزی که میدیدم قابل هضم نبود …یعنی واقعا خودش بود که با همون ست سبزرنگ داره خرامان میآید طرف من …چیز دیگه ای تنش نبود به به جز اون شرتو سوتین …دیگه چیزی متوجه نمیشدم ….حتی صدای آهنگ خیلی کم رنگ شده بود برام اومد و بغلم نسشت ….نمیدونستم باید چیکار میکردم .خودش هم این موضوع رو فهمیده بود سرش رو گذاشت رو پاهام و دراز کشید رو کاناپه . اصلاباورم نمیشد اما به خودم گفتم حالا باید نشون بدی که چقدر این پری زیبا رو دوست داری . به پهلو خوابیده بود . و دستش اولین نقطه این نقشه زیبا بودکه من دستم بهش میرسید . با نوک ناخن هام اروم روی پوست بازوش می کشیدم یعنی آروم آروم داشتم این نقشه زیبایی رو کشف می کردم . دامنه این حرکترو بیشتر کردم و تا نزدیکهای کونش این خطهای موازی رو میکشیدم و از کمرشدوباره بالا میاومدم . بعد آروم سرش رو از روی پام بلند کردم و گذاشتم روی یک بالشت که اونجا بغل دستم بود . خودم پاشدم و نشستم پایین کاناپه وهمه بدن بلوریشو یک بار دیگه نکاه کردم . لبم رو نزدیک صورتش کردم .میخواستم ذره ذره وجودش رو بو کنم و ببوسم . وااای که چه گرمایی داشتبدنش . وقتی داشتم به لبهاش رسیدم اونهم شروع کرد به بوسیدن من . چقدروارد بود تو لب گرفتن و لب دادن . دیگه نمیخواستم اون لب زیبا رو ول کنم وبرم پایین تر تا چند دقیقه متوالی همینجوری لبهاشو می لیسیدم و می بوسیدم .یهواز بالای کاناپه خودشو انداخت تو بغل من و من هم ولو شدم رو زمین.درحالی که زیرش قرار داشتم دو تا دستم رو دور کمرش حلقه کردم و بازم همدیگه رو می بوسیدیم و هی پیچ و تاب میخوردیم بعد از مدتی با ستون کردن دستام تونستم در حالیکه خاله جووووووووونم رو تو بغلم داشتم از روی زمین پاشم وبا اون سمفونی که حالا حالت شبهه ریتمیک پیدا کرده بود مثل حرفه ایهای رقص باله با هم برقصیم.همین جوری شلوارک و پیرهنم رو درآوردم تا بدنهامون بیشترو بیشتر به هم نزدیک شن. در همون حالت دوباره گذاشتمش روی کاناپه ودوباره خودم نشستم پایین کاناپه اما اینبار نشسته بود . دوباره ازلبهاش شروع کردم و آروم آروم اومدم پایین تر . پوست زیبای گردن رو حسابیمی بوسیدم و لیس می زدم . آروم آروم داشتم به خط وسط سینش می رسیدم وقتیبرای اولین بار زبونم رو به وسط اون درز خوشگله وسط سینش کشیدم یه آه کوچولو کشید که این خیلی خوشحالم کرد . کرستش رو آروم باز کردم اما بادستام نگرش داشتم و آروم اروم همینجوری که با زبونم به پایین تر میرفتم کرستش هم پایین می آوردم تا اینکه به همون نوک زیبای پستونهاش رسیدم که درتموم عمرم آرزوی میک زدن و خوردن این نوکهای قهوه ای خوشگل رو داشتم .همین جوری داشتم میرفتم پایین تر . تو تموم این مدت اون منو نگاه میکرد و همین اعتماد به نفسی بی نظیر به من می داد …..داشتم ناف و شکمش رو می لیسیدم که یهو یه چیزی که تو یک فیلم سکسی دیده بودم یادم اومد ….تو اون فیلم مرده یک شیشه مشروب آورد و ریخت رو رویتن زنه و همشو میک زد … دیشب دیدم که علی (شوهر خاله جونم که چون خیلی باهم صمیمی بودیم با اسم همدیگه رو صدا میکردیم) چند بطری «وایت هرس» خریده بود … رفتم سریع یکی شو آوردم و باز کردم و ریختم روی تن «شیرینم»….وای که چقدر اون مشروب که با بوی تن خاله جونم قاطی شده بود خوشمزه بود …..الان هم که یادم می آید حشری میشم … خلاصه چند بار این حرکت جذاب رو انجام دادم . رفتم پایین تر . هنوز خودم هم باورم نمیشد دارم به کس خالم نزدیک میشم اما گرمای کس زیباش نوید اینو بهم میداد که دارم نزدیک میشم….آروم با کمک دستام و زبونم شرتش رو پایین میآوردم و تو همین حالت اون قسمتهایی که از زیر شرت بیرون می اومدند رو میلیسیدم و می بوسیدم . وقتی شرتش رو حسابی آوردم پایین دو تا پاهاشو به هم چسبود و برد تو هوا منم بادستام اونها رو نگه داشتم …….واااااااااااااااااااااااااای چی میدیدم … یک کس زیبا که لبهای اون به هم چسبیده بودند. در همون حالت شرتش رو کامل از پاش درآوردم .اومدم بخورم کسشو که پاهاشو باز کرد وگذاشت و هر کدوم رو روی یک شونه هام قرار داد . اینجوری برای من که پایین نشسته بودم سرم نزدیکتر میشد به کس خوشگلش . منم سعی کردم هر چی که یادگرفته بودم برای لذت بردن خاله جونم پیاده کنم . دوست داشتم قبل از من اون لذت ببره . زبونم روآروم و با تامل روی همه قسمت های کس «عسلم»…..وقتی زبونم رو به چوچوله اون نزدیک میکردم زیر لب می گفت نیما جون بخورهمشو و این حرف بیشتر آتیش میزد به جونم و هوسم رو برای خوردن کسش بیشتر میکرد .وقتی زبونم رو عمودی رو اون شکاف صورتی می کشیدم یک حرکت موزون به خودش میداد که خیلی خوشم می اومد . یهو در یکی از همین حرکتها یک آههههههههههههکشید و بعد آروم شد فهمیدم که ارضا شده اما ول نکردم و بازم شروع کردم به خوردن اون» قسمتهای طلایی «….بعد از مدتی یهو از جا پاشد و گفت که حالا تو بشین … من هم اطاعت کردم … اون از من حشری تر بود . سریع شرتم رو کشید پایین و برام جق زد .آخ که چقدر حرفه ای بود . خودم هم بلد نبودم اینقدر خوب برای خودم جق بزنم . بعد از مدتی کیرم رو کرد تو دهنش و سریع دراورد و گفت چقدر خوشمزس ودوباره تا نصفه کرد تو دهنش . اصلا فکر نمی کردم اینقدر حرفه ای باشه حسابی کیرم رو خورد و منم خیلی حال میکردم چون در همون حال داشتم به چشماش که هوس ازشون می بارید نیگا میکردم .کیرم حسابی شق شق شده بود که دیدم در یک حرکت کیرم توی اون شکاف صورتی خوشگل قرار داره و خالم داره بالا پایین میره و هی آه آه میکرد و اه اه منم در آورد . اینقدر حشری بود که نمیدونست چی داره میگه …منم باورم نمیشدعمه جونم اصلا اینجور حرفها رو بلد باشه اما از قرار معلوم اون حرفه ای تراز من بود . منم سعی میکردم با همون حرکتهای خوشگلش خودم رو به بالا پرتاب کنم تا کیرم به ته ته کسش بخوره تو همون حال هم پستونهای قشنگش( که من میمیرم برای اون پستونها) رو خوردم . حسابی هم خوردم من که بعد از هفت سال به این عسل رسیده بودم دوست نداشتم به این زودیها سفره بزممون تموم بشه برای همین با دستام کمرش رو گرفتم و دوباره خوابوندمش روی کاناپه و شروع کردم به لیسیدن دوباره از بالا به پایین همه جونمممممممممممممممممم چقدر این بار دومیه حال می داد مخصوصا چوچوله و کسش که خیلی خوشمزه تر شده بودند اینبار زبونم راحتتر می تونست راه کسش رو باز کنه . اینقدر چوچولهاش رو لیس زدم تا دوباره به اوج هوس رسید و این منو خوشحال کرد که تونستم بازم ارضاش کنم اما اون هر بار بیشتر حشری میشد و هوسش برای فروکردن کیرم رو تو خودش افزایش مییافت .اینبار دو تا پاهاشو گذاشت زمین و حالتی چهار دست و پا به خودش گرفت .چقدر منظره از پشت کسش زیبا و خواستنی بود . کیرم رو آروم کشیدم روی کوسش . چه آهی میکشید بعد کیرم رو آروم کردم تو کسش و در طی زمان حرکاتم رو تندتر کردم اون همحرکاتی رو به عقب داشت که خیلی بهم حال می داد و اینو میفهمیدم که اونم داره لذت می بره .دیگه کم کم داشتم حرکت سیل وار آب کیرم رو تو بدنم حس می کردم . خواستم کیرم رو بکشم بیرون که نگذاشت و گفت نه ..میخوام آب وجودتو تو خودم حس کنم عزیزم …این حرفش رو من حسابی تاثیر گذاشت و خودم رو با فشاری بیشتربه این تیکه جواهر فشار دادم . بله آبم اومد اونم تو کس طلایی خالم …….برگردوندمش و این بار محکمتر از همیشه خودمو بهش چسبیدم و دوباره شروع کردم به لب گرفتن و دادن به خاله عزیزم ….بعد دوتایی همونجوری که لب دادنهامون ادامه داشت نشستیم روی همون کاناپه بزرگ و هم دیگه رو بغل کردیم .دیدم کنترل سی دی پلیر رو میتونم بردارم. چون آهنگه تموم شده بود خواستماهنگ رو عوض کنم. سی دی بعدی اهنگ «باران عشق» بود که چقدر به حال و وضع من می خورد. همون جوری به هم تیکه داده بودیم و داشتیم این آهنگ زیبا روگوش می کردیم و لبهای همدیگه رو غرق بوسه میکردیم ……….. باز هم همون چشمها و همون نگاه ……….هوا روشن تر شده بودنوشته پدر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *