عشق در چت

0 views
0%

سلام بچه ها من میخوام یه خاطره از خودم تعریف کنم که البته خیلی هم سکسی نیست و فقط یه خاطره است.در ضمن من همه ی اسم ها رو عوض کردم و از اسم های اصلی استفاده نشده امیدوارم خوشتون بیاد من اسمم مصطفی 17 سالمه قد 179 و وزن 66 و تیپ و قیافه معمولی دارم. قضیه بر میگرده به تابستون امسال که من تازه یه گوشی مدل بالا خریدم. من یه پسر دایی داشتم که توی تابستون هی میومد سراغ من و از چت کردنش میگفت و هی میگفت مخ دخترا رو میزنم و کلی دوست پیدا کردم و ازین حرفا.منم که حس میکردم تنها ام و قبلا هم رابطه خاصی با کسی نداشتم گفتم بهتره این برنامه نیمباز رو رو گوشی نصب کنم تا هم سرگرم بشم هم از تنهایی در بیام. خلاصه این برنامه رو نصب کردم و میرفتم تو روم های مختلف میگشتم کلی دوست های چتی پیدا کردم و چند باری هم این پسرای دخترا نما ازم شارژ کندن که هنوزم کینه اش تو دلمه حالا بماند. من همیشه میرفتم سراغ دخترای هم سن خودم و باشون حرف میزدم تا اگه شد عکس یا اگه دیگه خیلی هنر کنم شمارشونو بگیرم. به هر حال چنتا دختر پیدا کردم و شماره بعضی هاشون رو گرفتم و زنگ میزدیم با هم حرف میزدیم و من هی الکی بشون حرفای عشقی میزدم و پیش خودم مخشونو میزدم. خلاصه من کلی از اینکه این برنامه رو نصب کردم خوشحال بودم و با این دوستای مجازی حال میکردم و البته به طور کامل از درس و مدرسه هم افتاده بودم و کارم شده بود از صبح تا 3 نصفه شب چت کردن. کم کم واسم تکراری شده بود و از طرفی بیشتر دختر های اونجا یا قبلا دوست پسر داشتن یا من ازشون خوشم نمیومد و خیلی هاشونم که اصن دختر نبودن. منم که دیدم کارنامه ترم اولم افتضاح شده دیگه کم کم میخواستم بزارمش کنار ولی کار خیلی سختی بود چون بدجوری بش معتاد شده بودم. به هر حال گذشت و گذشت تا اینکه چند وقت پیش( دقیق نمیدونم کی ولی بعد امتحانات بود) من یه روز که از مدرسه برمیگشتم و بیکار بودم گفتم بزار برم روم سکسی شاید تونستم یه نفرو پیدا کنم واسم فیلم بفرسته.آقا ما هم یک آیدی الکی ساختیم و رفتیم توی اون روم ولی چیزی گیرم نیومد اونایی که فیلم داشتن میگفتن باید اثبات کنی که دختری تا بت فیلم بدیم دخترایی هم که تو اون روم بودن همشون از من بزرگتر بودن به درد من نمیخوردن.من میخواستم بیام بیرون یهو چشمم به یه آیدی خورد بهش میخورد دختر باشه . رفتم و بش سلام دادم جوابی نداد . بعد که هی پاپیچ شدم و گفتم چرا جواب نمیدی دیدم نوشت کارت چیه گفتم هیچی فقط یکم با هم حرف بزنیم. بعد من بش گفتم اسمم نیما (خواستم کلاس بزارم) و 17 سالمه اونم گفت اسمش الناز و 17 سالشه البته اون نیمه اولی بود و پیش دانشگاهی ولی من نیمه دومی بودم و سال سوم بودم. بعد من ادش کردم و رفتیم با هم حرف زدیم البته اون گفت اولین بارش بوده رفته اینجور روم ها و ففط گذری رفته.بعد منم یکمی واسش نمک ریختم و بچه باحال بازی دراوردم دیدم از من خوشش اومد. گفت یه عکس از خودت واسم بفرست منم عکس یه پسر خوشتیپ و فشن رو واسش فرستادم تا ازم خوشش بیاد. بعد اون گفت که شیرازی و منم بش گفتم اراکی ام (البته شهر من یه جای دیگست که اسمش رو نمیارم) . خلاصه گذشت و گذشت و ما بیشتر با هم دوست شدیم . هم من از اون خوشم اومده بود هم اون از من که انصافا هم دختر خوب و ساده ای بود و من دوسش داشتم و دارم. کم کم من شروع uکردم به حرفای قشنگ قشنگ زدن و مخشو بزنم. بعد ازش عکسشو گرفتم قیافش بد نبود ولی جوری هم نبود آدم عاشق چهرش بشه ولی صورت معصومی داشت. بعد من بعد از کلی اصرار و اینکه من پسر خوبیم و تو مگه به من اعتماد نداری شمارشو گرفتم تا هم باش حرف بزنم همم مطمعن بشم دختره چون هنوزم نمیدونستم واقعا دختره یا نه بعد هر دفعه مخواستیم حرف بزنیم یا من نمیتونستم یا اون تا بلآخره من یه روز که داشتم از مدرسه بر میگشتم رفتم نشستم توی اون پارکی که سر راه خونمونه و بهش گفتم بت زنگ بزنم؟ گفت آره بزن آخه اونم مثلا رفته بود کتابخونه درس بخونه . منم بعد از کلی اهم و اوهوم که صدام صاف بشه و نصف عمیق کشیدن و اعتماد بنفس به خودم دادن بش زنگ زدم . داشتم میمردم نمیدونم چم بود ولی همش تو دلم میگفتم ای کاش جواب نده تا یهو گوشی برداشت منم یهو شدم یه پسر باحال و باش حرف زدم کلی نمک پاشیدم و خندودمش هم صدای قشنگی داشت هم خنده قشنگی ولی خیلی خجالتی بود و اصن حرف نمیزد به هر حال من دیگه حدودا خیالم راحت شده بود که دختره و ازون دخترنماهایی که قبلا تیغم زده بودن نیست. از وقتی که خیالم راحت شد دختره عشقم بش زیاد شد و دیگه وقتی بش میگفتم دوست دارم از ته دلم بود. بعد یه شب آخر شبی نمیدونم چش شده بود خیلی باهام خوب شده بود هی میگفت نیما دوست دارم و ابراز احساسات میکرد و یه بارم صدام کرد شوهری. ازون شب به بعد منم بش میگفتم خانومم و بهش میگفتم که قول میدم تو خانم خودمی که البته آرزومه همچین فرشته ای خانمم بشه. بعد من یه بار که داشتم باش چت میکردم شیطون گولم زد و خواستم باش یکم سکسی بچتم اما خیلی میترسیدم ناراحت شه یا بام قهر کنه به هر حال دلو زدم به دریا و یکم بحثو سکسی کردم راجب شب ازدواج و این حرفا دیدم اونم دلشه و پایه هست و داره همراهیم میکنه . البته بنده خدا دختر ساده ای بود و ازین کارا سر در نمیاورد . بعد دیگه من هر از چندگاهی ازین حرفا باش میزدم و اونم همراهیم میکرد مثلا یه بار واسش شب ازدواجمونو تعریف کردم که بعد از عروسی بر میگردیم خونه باید چیکار کنیم و کلی هم خندیدیم. یه لبخند خوشگلی زد و منم با دیدن خندش خندیدم گلو گرفتم طرفش و گفتم تقدیم با عشق عین این فیلم ایرانیا اونم گل رو ازم گرفت بعد رفتیم و یه جایی نشستیم و یکم باهم حرف زدیم. دختر خجالتی بود و معلوم بود اولین باره میاد سر قرار هرچند منم بار اولم بود ولی اصلا نشون نمیدادم. یکم که یخمون آب شد و با هم صمیمی تر شدیم من گفتم بیا بریم یه جای خلوت اونم قبول کرد بعد رفتیم و نشستیم منم چنتا عکس و کلیپ خنده دار نشونش دادم و کلی با هم خندیدیم. بعد یه کلیپ رومانتیک نشونش دادم که یه دختر بچه به یه پسر بچه میگه بیا ازین فواره آب بخور بعد خودشم همزمان میره آب میخوره و از هم لب میگیرن. در حالی که داشت این کلیپو میدید منم دستشو گرفتم تو دستم و نوازش کردم معلوم بود احساساتی شده و فهمیده چرا این کلیپو نشونش دادم. بهم گفت نیما هیچوقت گرمای دستاتو ازم نگیر گفتم قول میدم. نگاه دور و بر گردم یه جای پر از درخت بود مثل پارک جنگلی و کاملا خلوت هیشکی اونجا نبود.منم این صحنه رو که ازش لب بگیرم هزار بار تجسم کرده بودم . نمیدونم چی شد بدون اینکه بخوایم صورتمون به هم نزدیک شد و از هم لب گرفتیم البته هم من بلد نبودم لب بگیرم ولی خب یجوری گرفتم دیگه.زمسنون بود و هوا تا حدی سرد بود ولی در عوض خلوت بود. نگاهش کردم اونجا بود فهمیدم چقدر دوسش دارم بعد نگاه ساعتم کردم دیدم دیگه دیر شده باید برگردم بش قول دادم که بعد از امتحانات نهایی دوباره بیام ببینمش بعد به بوس محکم کردمش و بهش گفتم دوست دارم اونم گفت منم دوست دارم شوهری. بعد اومد و بدرقم کرد و من سوار ماشین شدم واسم دست تکون داد و منم باش خدافظی کردم و ماشین دور شد . توی راهه برگشت توی اتوبوس همه فکرم قرارمون بود تک تک لحظه هاشو یادم بود خیلی حس خوبی داشتم و برای اولین بار توی عمرم از خودم خوشم میومد و با خودم حال میکردم و یه گریم گرفته بود نمیدومم چرا .بعد که رسیدم خونه باش حرف زدم دیدم بدجوری عاشقم شده از قرارمون به بعد یه آدم دیگه شده . الآنم چند روز از قرارمون میگذره و من تصمیم گرفتم قصه خودمو واستون بنویسم البته میدونم قصه خیلیای دیگه هم الآن مثل منه و خیلیامون بهترین دوستامون دوستای مجازی اند. به هر حال واسم دعا کنید تا به این دختر برسم جز این ازین دنیا نمیخوام . مرسی که وقت گذاشتی و حرفامو خوندی… نوشته مصطفی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *