سلام.قبل از هر چی بگم که داستان مربوط به خودم هست و بر خلاف اکثر داستانای آبکی که ساخته ذهن این بچه ها تو سایتاست کاملا واقعی هست. اسم من سامانه الان که دارم این داستانو مینویسم 24 سالمه و قضیه مربوط به 8 سال قبل یعنی زمانی که 16 ساله بودم میشه.سال دوم دبیرستان بودم.یه دوستی داشتم به اسم یوسف(همسن من بود) که تازه همون سال باهاش دوست شده بودم(قیافمون هم معمولیه البته من باحالترم).جفتمون بچه مثبت بودیم(به خیال من)و با هم صمیمی شده بودیم و پایان اوقات با هم بودیم.منم چون ادم تنهایی بودم از اینکه رفیق نزدیک پیدا کرده بودم خیلی خوشحال بودم.صحبتای ما همیشه معمولی بود و هیچ وقت در مورد مسایل جنسی با هم حرف نمیزدیم.یه روز تو حیاط مدرسه بودیم که یکی از بچه ها اومد پیشمون و بعد ازچند دقیقه ای که با هم حرف میزدیم به رفیقم گفت یوسف فیلمت خیلی باهال بودو شروع کرد به تعریف از فیلمی که دیده بود.بله درست حدس زدید فیلم پورنو.من جا خوردم و اصلا باورم نمیشد که از یوسف فیلمو گرفته باشه.خودمو به اون راه میزدمو میگفتم چرت میگن ولی اخر سر خودش اقرار کرد.(من تو بازه زمانی که با یوسف رفیق شده بودم فیلم دیدن و جق زدنو ترک کرده بودم چون از این کار شدیدا حس گناه میکردم).من مات و مبهوت داشتم بهش نگاه میکردم و همچنان منگ بودم.از همون روز به بعد رابطمو باهاش کم کردم و یواش یواش باهاش قهر کردم.چند روزی گذشت و تا اینکه یه روز که کارگاه عملی داشتیم اومد پیشمو شروع کرد به معذرت خواهی و قول داد که دیگه فیلم پورنو نگاه نکنه و ازم خواست که ببخشمش.منم چون خیلی دوسش داشتم با ناز و ادا سر تکون دادمو گفتم که بخشیدمت.از اون روز به بعد رابطه ما خیلی خاص شده بود و خیلی بشتر بهم محبت میکردیمو بیشتر هوای همو داشتیمو در واقع خیلی بیشتر همدیگرو دوست داشتیم.(فک کنم عاشق هم شده بودیم)این حس کاملا دو طرفه بود و برای هردومون و حتی برای خوانواده هامون و بچه های مدرسه هم قابل لمس بود.همه متوجه علاقه ما بهم(دو تا دوست جون جونی)شده بودن چون مدرسه ما خصوصی بود و 150- 160 نفر بیشتر نبودیم و حیاط مدرسه هم خیلی کوچیک بود.از اون به بعد ما کلی تلفنی حرف میزدیم و من خونشون هم میرفتم و با اینکه تو یه شهر دیگه بودن زیاد با هم اینور اونور میرفتیم(چون از همه ی استان مدرسه شاگرد داشت).بگذریم یه روز که تو کارگاه مدرسه بودیم اومد پیشمو یه کاغذ داد دستم.توش نوشته بود من میخوام ببوسمت.خندم گرفته بود رفتم پیشش و بهش گفتم مگه من دخترم که اجازه میخوای منو ببوسی.اونم خندیدو یه بوس رو گونه هام کرد و از اون روز به بعد هر وقت میتونست گونه های منو میبوسد حتی زنگ تفریح تو حیاط مدرسه یا موقعی که میخواستیم از مدرسه بریم خونه. منم اونو میبوسیدم تا اینکه یه روز جلوی در ورودی سالن کلاسا نزدیک لبما بوسید منم بدم نیمد. بیشتر برام تعجب اور بود.از این به بعد هر وقت میرفتم خونشون کلی همو میبوسیدیمو دیگه از هم لب هم میگرفتیم.علاقه عجیبی بهم پیدا کرده بودیم دیگه 2تا رفیق جون جونی نبودیم بیشتر به عاشق معشوقا میخوردیم.از این جریان یکسالی گذشت و کلا فقط لب و لب بازی میکردیم سال سوم که شدیم من یه ردیف جلوتر مینشستمو اون عقب بود .رابطمون هم معمولی شده بود ولی ظاهرا اون ناراضی بود و خودشو از من دور میکرد.من چون خیلی دوسش داشتم برا اینکه خوشحالش کنم گفتم از این به بعد کنار تو میشینم و این باعث تجدید رابطه قبلیمون شد(لب بازی).یه روز که تو خونشون بودیم و داشتیم لب میگرفتیم من رو زمین خوابیده بودم و اونم روی من بود.من برا اینکه بیشتر حال کنیم دستمو گذاشتم رو پاهاش و شروع کردم به بالا پایین کردم دستم از زیر کونش تا نزدیک زانوهاش(اصلا به فکر کون و کیرش نبودم)یه دفعه برگشت گفت این راهش نیستا.من کوپ کردم از اینکه درباره من اینطوری فکر کرده حالا نگو که اون موقع تلویزیون هم روشن بود و یه سریال به اسم این راهش نیست داشت پخش میکرد.نشستیم سریال رو دیدیمو بعد رفتیم تو اتاق خودش و دوباره لب گرفتنو شروع کردیم و منم دوباره شروع به مالیدن پاهاش کردم ولی به هیچ وجه به فکر سکس نبودم بعدش جاهامونو عوض کردیمو اون رفت زیرو من روش خوابیدم حالا اون داش پاهای منو میمالوند با این تفاوت که بعد از اینکه چند بار جاهامونو زیرورو کردیم اون دستشو گذاشت روی کون من.من جا خوردم ولی خوشم اومد چون منم میتونستم کونشو بمالم(پوست سفید و لطیفی داشت مثل دخترا.بچه ها همیشه بهش میگفتن خوش به حال زنت چه حالی کنه با تو) کم کم دستامونو تو شلوار هم کردیمو دیگه با کیر و کون هم بازی میکردیم بالاخرا من برگردوندمشو کیرمو به کونش مالوندم و بعد از چند دقیقه بدون اینکه اتفاق خاصی بیفته بلند شدیمو لباسامونو پوشیدیم و من رفتم خونه.نمیدونم چرا دیگه حس گناه هم نداشتم و به نظر هردومون حقمون بود که باهم باشیم چون همجنس هم بودیم میگفتیم گناهی نداره.خلاصه دیگه رومون بهم باز شدو هر وقت تنها میشدیم با کیر و کون هم بازی میکردیم.یه روز جمعه که کنار هم نیمه لخت بودیم کیر یوسف از شلوارش بیرون بود و من بی اختیار سمت کیرش رفتمو کیرشو کردم تو دهنم خوشمزه بود اونم کیر منو خورد و یواش یواش منو یوری کرد و از رو شلوار کیرشو به کونم میمالوند بالاخره اخر شب کیرشو گذاشت دم کونم چون تو نمیرفت یکم کیرشو تفمالی کرد و کون منم خیس کرد و اینبار خیلی راحت سر کیرش رفت تو کونم(سر کیرش نازکتر از طولش بود) ولی بیشتر از اون امکان نداشت چون درد وحشتناکی داشت.اونم کیرشو همونجا نگه داشت و جلوتر نبرد منم تو همون حالت جق زدمو اب هردومون اومدو شب خابیدیمو صبح باهم رفتیم مدرسه.روزای دیگه هم به همین ترتیب بود هیچ وقت تا نصفه هم کیرش تو کونم نرفت. منم همیشه لاپایی میکردمش چون سوراخ کونش برا یه سوزن هم جا نداشت چه برسه به کیر کلفت و کله گنده من.چون خیلی دوسش داشتم نمیخاستم دردش بگیره.خلاصه چند ماهی به همین ترتیب گذشت و حتی تو کلاسای مدرسه که کسی نبود با هم حال میکردیم ولی نمیدونم چی شد که یک دفعه هر دومون از این کار مثل سگ پشیمون شیدیمو تصمیم گرفتیم رابطمون رو معمولی کنیم تا اینکه بعد از مدرسه و تو دوران کارآموزی با شیطونی من و انگشت کردنش تو شرکت تقریبا دوباره به سمت همون رابطه سکسی قبلیمون برگشتیم ولی اصلا موقعیت جور نمیشد که کون هم بذاریم فقط از رو شلوار حال میکردیم.بعد از دوره کاراموزی و کنکور دیگه اصلا از اینکارا نکردیم کم کم رابطمون کمرنگ شد و از بین رفت چون اون چند ماه قبل از من رفت دانشگاه و با اینکه من تو همون دانشگاه بودم هرگز نتونستیم به رابطه قبلیمون برگردیم شاید به خاطر اینکه دیگه بچه مدرسه ای نبودیم و کون کونک بازی برامون افت داشت.خلاصه اینکه تو همون دانشگاه برا همیشه رابطمون قطع شد و دیگه بعد از دانشگاه فقط یه بار برای کنکور دوره جدید دیدمش و پیش بچه ها با هم حال احوال کردیم و از اون روز به بعد دیگه هرگز همدیگرو ندیدیم.من رفتم یه دانشگاه دیگه و اونم رفت سربازی. البته میدونم الان کجاست و چی میکنه ولی بعد از 6 سال دیگه نمیشه دوستی 8 سال قبل رو برگردوند البته علاقه ای هم به برگردوندن اون رابطه باهاش ندارم. من از اون به بعد تا همین الان که 7 آبان 1390 هست با هیچ پسر یا دختری نبودم.از دخترا اصلا خوشم نمیاد.از دست زدن بهشون هم بدم میاد .حتی برای کردن هم نمیخوامشون(البته منظورم جنده لاشی هاست نه دخترای معمولی که خانواده دارن).البته پسر هم برا کردن نیافتم چون به هر حال گاییدن و گاییده شدن جزء نیازهای اولیه ادمهاست و نمیشه به این خاطر سرزنش کردشون. درسته که علاقه مرد به مرد زیاد طبیعی نیست ولی به هر حال همیشه بوده و خواهد بود. با اینکه برا خودم هم قبول کردنش سخته ولی من گی هستم(دو طرفه.کونی نیستم) و از پسرا خوشم میاد البته نه هر کسی.نه اینکه خوشکل یا زشت باشه. باید ازش خوشم بیاد و بخاطر همینه که تو این 7 سال با هیچکس نبودم شاید یه بخشش هم بخاطر ترس از ابروزی هست که اینکارو نکردم چون گی بودن تو ایران یعنی اینکه تو یه بدبخت روانی هستی.مریضی یا اینکه یه جنده لاشی ای یا مرد نیستی چون دوست داری با یه مرد یا پسر بخوابی و باهاش زندگی کنی.پس باعث ابروریزی و شرم برا خانوادت هستی.منم چون خوانوادم رو خیلی دوست دارم به خاطر اونا جلوی خودمو گرفتم و همین سرکوب توسط خودم ضربه های بدی تو زندگی شخصی بهم زده و منو ادم منزوی ای کرده فقط کسایی که حال منو دارن میتونن منو درک کنن. گی فقط سکس نیست یه احساسه که نمیتونی به کیروکون خلاصش کنی .این داستان من بود ببخشید اگه خیلی سکسی نبود و باعث جق زدنتون نشد.احتمالا بعد از خوندن این داستان میخاید بدوبیرا بارم کنین و بگین که وقتتون رو گرفتم.منم سرزنشتون نمیکنم چون به هر حال ما تو یه کشور عقب مونده داریم زندگی میکنیم نه اینکه چون سکس و گی جرم هست بلکه بخاطر اینکه مردم با افکار 2000 سال پیش دارن زندگی میکنن و کاملا خرافاتی و یک طرفه به مسائل نگاه میکنن.تقسیر ما نیست که از خانم خوشمون نمیاد و به همجنس خودمون علاقه داریم. به قول lady gaga که میگه we were born this way .این حس با ما هست و نمیشه کتمان کردش. حالا اگه کسی هست که منو درک میکنه و میفهمه من چی میگم و مثل من دونبال یه دوست آدمیزاده بهم ایمیل([email protected])بزنه.نوشته سامان خان
0 views
Date: November 25, 2018