سلام این یه داستان واقعیهاسمم جواد و۲۹ سالمه میخوام داستان سکسی با خانم عموموبراتون بگم.این داستان از سال ۹۵ شروع شده و هنوز هم ادامه داره.داستانن از جایی شروع میشه ک عموی منن فرد بد اخلاقی بود و اصلا براش مهم نبود خانواده و همسر چیه.قمار بازی میکرد و ….همیشه خانم عمومو میزد ب خونه نمیومد تا چن روز و الی اخر.تا این ک ی بار تو ی درگیری زد یکی رو کشت و افتاد زندان.اون زمان هنوز کوچیک بودم و چون خانم داییم ۱۴ سال ازم بزرگ بود نمیتونستم مخشو بزنم اون موقع ۱۶ سالم بود.از خانم هموم بگم ک الان ۴۳ سالشه.با قد ۱۶۰ و پوست سبزه و سینه های ۸۰.گذشت تا این ک من شدم ۲۴ سال و دانشگاه تموم شد و دیگه ب حدی رسیده بودم ک بتونم بهش نزدیک شم.هنوز خدمت نرفته بودم چون خانم دایی هم تنها بود شمارشو گرفتم و بهش پیام دادم اون زمان تو وایبر.ی شب موقع خدافظی گفتم اجازه هت بوست کنم گفت ازت انتطار نداشتم و دیگه پیم نده بهم.چن ماه بعد با ی شماره ناشناس بهش پیم دادم و هر کاری کردم قبول نکرد گفت من بچه دارم و فلان بهمان و مزاحم نشین و از این حرفا.کلا دیگه قطع امید کرده بودم.تا این ک رفتم خدمت و ۱۸ ماه گذشت و خدمتم تموم شد.باز ب ی بهونه شماشو گرفتم و شبا پیام دادنامون شروع شد.گفتم یادته ی بار گفتم بهت اجازه هست بوست کنم گفتی خدافظ ک اونم گفت اگزما میگیرم حساسیت میکنم.همیشه میگفتم شب بخیر دوست دارم مواظب خوشگلیات باش و از این حرفا.چون دخترش هم تازه ازدواج کرده بود و پسرش میرفت مدرسه بیشتر تنها بود.ی بار گفت کجای من خوشگله؟منم دلو زدم ب دریا گفتم این بار رک میگم یا قبول میکنه یا باز میگه نه.گفتم تو واقعا خوشگلی و همیشه ارزوی من بود خانومی مثل تو داشته باشم.خوش ب حال داییم ک زنی مثل تو داره و از این حرفا.گفتم کاش خانمی مثل تو داشتم و نازشو میکشیدم خوش ب حالت ک داییم همیشه نازتو میکشه.(با این ک میدونستم همچین کاری نمیکنه)اونم گفت اون حتی ی بارم ناز منو نکشید حسرتش ب دلم مونده حتی واس ی بار.الانم ک میدونی ۱۵ سال نیس(اعدامش نکردن چون منتظرن بچه اش ب سن ۱۸ سالگی برسه)گفتم اگه افتخار میدی من نازتو بکشم.گفت چ کسی بهتر از تو ولی میدونی ک من خانم عموتم.روز ها گذشت و ما ب خهم پیم میدادیم ولی هیچ وقت قبول نمیکرد ک باهم باشیم مثل دوست.همیشه میگفت تو واس چی ب من نزدیک میشی.میگفتم خودت گفتی چ کسی بهتر از تو ولی میگفت ن نمیشه.تا این ک من گفتم خودت میدونی ک من بهت گفتم همیشه آرزومه زنی مثل تو داشته باشم و اگه اونو اعدامش کنن میخوام باهات ازدواج کنم و از این حرفا.اگه کسی هم قبول نکنه میریم ی شهر دیگه و… .بعد بهم گفت یعنی تو ب خاطر سکس ب من نزدیک نشدی منم گفتم من فقط میخوام تو رو داشته باشم حتی تا اخر عمرم هم سکس نکنیم برام مهم نیس چطور تا الان(اون موقع ۲۷ سالم بود) سکس نکردم بقیش رو هم نمیکنم.بعد این ک مخشو زدم این میگفت عشق ما عشق ممنوعه اس و هیچ کس نباید ازش بویی ببره.بهت اعتماد کردم.منم گفتم میدونم خیالت راحت با آبروی عشقم بازی نمیکنم.همیشه این میگفت من میگفتم برام مهم نیس.بعدا ک ازش پرسیدم گفت میخواستم واقعا امتحانت کنم باید مطمئن میشدم چرا میخوای بهم نزدیک شی. تا این ک چن روز گذشت و گفت بیا خونمون چون منم زیاد میرفتم اونجا تو فامیل عادی بود.ی دسته گل گرفتم و رفتم خونشون تا این ک رسیدم تازه داشتیم لب بازی میکردیم و اینا گردنشو میخوردم ک صدای زنگ اومد.اول نمیخواستیم درو باز کنیم ک ول کن نبود.ما همم ترسیدیم فک کردیم حتما دیدن میخوان مطمئن شن.درو ک باز کرد دختر خاله مزخرفش بود گفت از این ور عبورر میکردم گفتم ی سری بزنم.خلاصه من گفتم خانم دایی اینم وسایلتون من رفتم.رفتم تو پارک چن ساعت نشستم تا این ک ۳ ب بعد بود ز زدم گفت سلام علی(پسرش)هم از مدرسه اومده.رفتم اونجا بعد ناهار خودمو زدم ب خواب و پیام دادم بفرس دنبال نخود سیاه(پسرش دوم نظری بود).تا این ک ب ی بهونه پسرشو فرستاد دارو خونه ک دور بود.همین ک رفت ما شروع کردیم اول لباش و گردنشو خوردم بعد گفتم اجازه هست سوتینو باز کنم گفت مال خودتونو اقا ولی زیاد استرس داشت باز کردم وای چ سینه هایی.یکم خوردمش ک گفت الانه ک بیاد پاشو زود باش.چون اولین بارمون بود باهم سکس میکردیم ن اون واسم ساک زد ن من مال اونو خوردم.کیرمو گذاشتم دم کوسش و فشار دادم رفت تو اولش گفت وااااییییی اخخخخخخ ب ارزوم رسیدم.اخه ۱۵ سال بود کیر ب کوسش نخورده بود.چن تا تلمبه ک زدم چون ن قرص خورده بودم ن تاخیری بعد حدود ی دیقه ابم اومد.گفتم میریزم تو گفت ن دردسر میشه گفتم قرص اورژانسی گرفتم نگران نباش قرص گرفتم.حتی نتونستم ارضاش کنم(از چاخان خوشم نمیاد ک بگم عین سوپر پورنو ها کردمش ب ۱۰ روش )بعد تو بغلم ک بود خودش خودش با دست ارضا کرد.گفتم ببخشین تو عمرم اولین بارمه سکس میکنم هم زود ارضا شدم و هم این ک اگه خوب نبود ببخشین.گفت اشکال نداره کم کم راه میفتی .قرصو دادم ک بخوره گفتم یکی دیگه رو هم ۱۲ ساعت بعد بخور.بعد چن دیقه پسرش اومد و ما عادی رفتار میکردیم فقط چن بار ب هم نگا کردیم و تبسم زدیم.تو چت میگفتیم خیلی دوست دارم عاشقتم بهترین لحظه زندگیم بود و از این حرفا.بعد گفتم دوباره بفرس بیرون طعمش ب دلم موند میخوام دوباره بکنیم.برگشت ب پسرش گفت علی بیا اتاق برد اتاق پول داد گفت پسر عموت مهمونه برنج پختم خورشت نداریم بیا برو ۳ تا کباب بخر بیا و با این حرفا راهیش کرد.وقتی ک اون رفت باز پریدیم تو بغل هم و شروع کردیم ب خوردن لبای هم و لباساشو در اوردم.این بار ۴ دست و پا شد درست هم بلد نبود داگ استایلو. از پشت کردم تو کوسش و شروع کردم ب تلمبه زدن چون تازه ابم اومده بود این بار یکم طول کشید حدود ۵ دیقه وقتی ابم اومد گفت نریز تو بریز رو کمرم منم بیرون اورم و ریختم کمرش و بازم دوباره با دستش خودشو ارضا کرد.تموم ک شدیم منتظر شدیم پسرش اومد و شام خوردیم و من پاشدم اومدم خونه از اون ب بعد رابطه ما الان نزدیک ب ۱۸ ماهه ادامه داره و بیش از ۵۰ بار هم باهم سکس داشتیم و تا حالا کسی بویی نبوده.نوشتهجواد
0 views
Date: November 24, 2019