سلام.اینی که مینویسم واقعیه بدون اغراق.بار اوله دارم مینویسم.فحش ندین لطفا.مرسیاسمم نازی 24 سالمه 163تا قدمه و 50 کیلو وزنم یه دختر معمولیم ازونا که همه تو کفشن ولی خوب میگن دختر با نمکیم با یکم ارایش جذابتر میشم.بار اول و اخریه که عاشقم.ماجرا از نیمه دوم فروردین شزوع شد تازه برگشته بودم خوابگاه و بدج.ر دلم گرفته بود به وفا دوستم زنگ زدم و هماهنگ کردم برم خونشون پیشش.ارایش ملیحی کردم چون شهادت بود و همه جا پراز بسیجی کسکش بود و حراست گیر میداد ساده لباس پوشیدم یه مانتو مشکی که خوب رو تنم مینشست کفش اسپرت سفید و شلوار جین.دیدم تو مسیر خروجی دارن عزاداری میکنن نمیخاستم بین اون همه چادری تو چشم بیام میدونستم پشت باشگاه پسرا یه میانبر هست(خابگاه دختر پسرا یه جاست با تدابیر شدید امنیتی )از همون جا رفتم جلوتر دیدم 2راهیه که نمیدونستم کدومش به بیرون میره ریسکم نمیکردم اخه یکیش به محوطه خوابگاه پسرا میرسیدضایع شدنش یه طرف گیر دادنا یه طرف..داشتم برمیگشتم که دیدم یکی داری میاد که از همونجا بره از کنارم که رد شد با دودلی پرسیدم اقا ببخشید خروجی کدومه؟گفت دست راست منم میرم بیرون مسیر شلوغهمیخاین با من بیاین بتون نشون بدم؟یه معصومیت و جذابیتی تو چهره اش داشت که خیلی برام اشنا بود.گفتم اره اصلا نمیخام سر از محوطه پسرا دربیارم تو دانشگا بشم سوژه جدید خنده.خندید و گفت اره خیلی پیش اومده.نزدیک نگهبانی خروجی بودیم تشکر کردم و جلوتر رفتم بیرون.تو ایستگاه اوند کنارم و گفت ببخشید من نمیخام مزاحمتون بشم ولی ازتون خوشم اومده میشه بیشتر با هم اشنا بشیم بهم فرصت بدین اگه خوشتون نیومد دیگه منو نمیبینین؟دقیق تر نگاش کردم ازون پسرا بود که معلومه هر روز باشگاه میرن.تقریبا185تا قد ورزیده و روفرم.بدم نمیومد از تنهایی در بیام ازش خوشم اومده بود یه نگاه خاصی داشت.شمارشو گرفتم اتوبوس اومده بود باید میرفتم.گفت من عمادم اسمتو نمیگی؟؟حین رفتن گفتم نازی.این شروع رابطه من و عماد بود اوایل که بیرون میرفتیم فاصله شو بام حفظ میکرد ازونا نبود که به هر بهانه ای خودشو بت بمالونه و بچسبه.حرفامو خوب گوش میکرد هیچ وقت تو چشام نگا نمیکرد ساده بود اهل تعریف کردن بیخود و مخ زدن نبود.کوه سینما رودخونه خرید…بیشتر وقتا کوه میرفتیم ازم خاست بش وابسته نشم چون خودش قبلا بدجور به عشقش وابسته بوده و بعد رفتنش داغون شده بود.ولی مگه عشق دست خودته…عاشقش شده بودم.اولین باری که دستمو گرفت بعد از 1ماه اشناییمون بود.خوب یادمه بعد اجازه گرفتن دستمو که گرفت دستم میلرزید.قبل از اون شیطونی کرده بودم ولی در حد شیطنت نه یه رابطه جدی.3ماه از رابطمون گذشته بود رفته بودیم کوه.موقع غروب بود دستشو دور کمرم حلقه کرده بود و اروم بود.داشتم نگاش میکردم تا حالا بم نگفته بود دوستم داره؟خودش میگفت ادما باید با رفتار و عمل حسشونو نشون بدن.من تشنه یه کلمه ش بودم …نگام کرد اشکام درومده بود از عشقم…چونمو گرفت و گفت نازی…گفتم دوست دارم عماد خیلی…چند لحظه بعد لبای گرمش رو لبام بود من شیرین ترین بوسه دنیا رو صاحب شدم…عماد حیلی حساس بود اگه جواب نمیدادم یا بی اطلاع خاموش بودم کلی باید قسم و ایه میاوردم که باور کنه خیانت نکردم.تا 5 ماه همین حد بود فقط بوسه و بغل کردنش که تنها منبع ارامشم بود.چند روز تعطیلی و من ترجیح دادم خابگاه بمونم و با اون باشم بخاطر پایان نامه ش نمی رفت.بم گفت نازی یه چیزی میگم برداشت بد نکن خواهرو اینا میرن مسافرت بم گفتن هم مواظب خونه باش هم بهتر از خابگاه بودنه.دوس دارم تو هم پیشم باشی اگه بم اعتماد داری بیا….معلومه که داشتم ارزوم بود یه شب فقط بشینم بالا سرشو تا صب نگاش کنم بیشتر از این چی میخاستم…روزی که رفتیم داشتم اشپزی میکردم اومد لپمو بوسید و گفت به به چه بویی…گازو کم کردم برگشتم طرفش بغلش کردم شروع کردم ادکلن تنشو بوکردن مست ادکلن مردونه تنش بودم سرمو بالا اوردم و گفتم به خدا بی هوس بی کلک عاشقتم….محکم بغلم کردو گفت تو خیلی خوبی نازی خیلی…اروم گفتم بغلم کن راحت بلندم کرد و برد رو مبل رو به روم نشست..میدونست چی میخام گفت بخودم قول دادم بهت دست نزنم نازی…بغلش کردمو گفتم میخامت عماد عاشقتم…شروع کردیم به لب گرفتن اروم با دستاش تنمو لمس میکرد خودمو بیشتر بهش چسبیدم اروم تاپمو دراورد شروع کرد گردنمو خوردن تو ابرا بودم نفسش رو گردنم میخورد اروم میرتف پایینتر و من نفسام تند تر میشد.یه بوسه کوچولو از سینه م کرد و سوتینمو دراورد سینه هام گرد ه با هاله صورتی ولی بزرگ نیست متوسط…شروع کرد اول دورشو لیس زدن بعد 2 دقیقه گرفت تو دهنش فقط دخترا میدونن چه لذتی میده قابل وصف نیست یکیشو میخورد و با دستش اون یکیو میمالوند..پایین تر رفت زبونشو رو نافم میکشید و با دستاش رونامو نوازش میکرد شلوارمو دراورد شروع کرد رونامو بوسیدن تا رسید به شرتم..وقتی دستشو گذاشت رو کسم انگار برق منو گرفته بود نفسم حسابی درومد اروم شروع کرد به کشیدن انگشتش .اروم شرتمو دراورد چشامو از لذت و خجالت بستم.زبونشو از پایین تا بالا کشید رو کسم ناله های لذتم درومد گفت خوشگله تمیز و سفید.دوباره شروع کرد به خوردن کسم داشتم از لذت دیوونه میشدم پاهامو دور گردنش حلقه کردم و فقط دور وبرمو چنگ میزدم ..یهو بدنم لرزید وبعدش شل شدم…اومد کنارم و دراز کشید لبامو بوسید گفتم از نفس انداختیم موهامو کنار زد و گفت قابلی نداشت دیوونه لبخندش بودم….بعد کمی که سر حال بودم نوبت من بود هنوز تیشرتش تنش بود دراوردم دوباره لب گرفتیم و دستمو اروم بردم گذاشتم رو کیرش..وووو چه بلند شده بود دوس نداشت گردن و شکمش رو ببوسم چ.ن قلقلکی بود شلوارکشو دراوردم هرچی از فیلما سکسی و داستانا بلد بودم ریختم وسط داشت به من که وسط پاهاش نشسته بودم نگا میکرد شرتشو با دندون کشیدم پایین….یه بوسه رو کیرش زدم و اروم کلاهکشو با زبون لیس زدم وکم کم تو دهنم کردم صداش دراومده بود حواسم بود گازش نگیرم شروع کردم میک زدن و تو دهنم جلو عقب کردن و با دستم بیضه هاشو میمالوندم لذتشو حس میکردم…سعی کردم بیشتر تو دهنم بکنم ولی انصافا کار سختیه..موهامو تو دستش گرفت و جلو عقب میکرد تندش کردم انقباضو تو دهنم حس میکردم گفت داره میاد ادامه دادم تا مزشو تو دهنم حس کردم تلخ ولی شیرین…تو بغلش دراز کشیدم گفت خیلی دوس داشتم مرسی گفتم قابل شما رو نداشت….این اولین سکس من بود هنوزم با همیم میگه عشق نه ولی دوسم داره و بهم وفاداره و من هنوز عاشقشم بیشتر از قبل…برام دعا کنید جز عماد هیچ کسو نمیخام.ببخشید اگه بد نوشتم.خوش باشین.نوشته نازی
0 views
Date: November 25, 2018