عشق نفرین شده

0 views
0%

از وقتی مامانش فهمیده بود اوضاع هر دومون بی ریخت شده بود .. مامانش کلا با من مشکل داشت ؛ صحبت یه عشقه داغ و نفرینی بود که هر دومون روش پافشاری میکردیم.- اینجوری نمیشه ادامه داد … دیگه کلافه شدم ؛ پاشو بیا تهران ببینیم چی کار میشه کرد.- نمیدونم میتونم یا نه . این بار اگه دوباره مادرم بفهمه شب پیشت بودم سر مو میبره.- از کجا میخواد بفهمه؟ الان را بیوفتی 2 ساعت دیگه اینجایی . من هم میگم شب میرم خوابگاه که کسی شک نکنه.- کجا بریم؟ تو آتلیه ات؟- آره دیگه – مشروب هم میگیرم .. امشب میخوام با هم مست شیم . بذار یه بار هم با تو بخورم ، مردم از بس به یادت خوردم.ببین شر نشه؟نه پدر ؛ بقیه ساعت 9 میبندند میرند ، چقدر ترسو شدی؟آخهآخه بی آخی – کی را می.فتی؟فردا عصر بعد از کلاس ریاضی مهندسیخوبه؛ خواستی را بیوفتی زنگ بزن.این مکالمه من و دوست دخترم بود تو زمستان سال 80 ؛ دومین با بود که می خواستیم شب رو با هم بگذرونیم – دفه قبلی من رفتم کاشان خونه اش – یه شب موندم هیچ کاری هم نکردیم – کس و شعر خوندیم و خوابیدیم .صابخونه ش به مادر باباش گفت و خلاصه یه معرکه ای شد که بیا ببین … برای اطلاعتون باید بگم که این اتفاق زمانی افتاد که من 22 ساله بودم ؛ تو کارای هنری هستم و تازه یه چند ماهی بود که هم درس میخوندم هم یه جا اجاره کرده بودم و کار میکردم.حدود 7 ماه بود که با آذر آشنا بودم . یه دل نه 1000 دل عاشق شده بودیم و خانواده ها مخالف …همون داستان تکراری … بگذریم ؛از سر شب داشت برف میومد . اون شب هم برخلاف همیشه سرم خیلی شلوغ بود …. یکی دوتا کار دستون بود که باید هر چه سریعتر تموم میشد . علی شریکم هم هی غر میزد ….- علی مشروب نگرفتم ؛ تو چیزی نداری تو بساطت؟- تو بالاخره به گا میری ، اینجا که نمیشه خوابید …. یخ میکنید .- پدر بی خیال .. خب کجا بریم ؟ جنده لاشی که نیست ببرم مکان تازه ما که نمیخوایم بخوابیم میخوایم صحبت کنیم- مشروب بخورید خوابتون میگیره ؛ فردا آقا جلال بیاد گندش در میادها- علی جون مرگ من ول کن من به اندازه کافی استرس دارم … مشروب رو چی کار کنم؟- بین رضا سوپری ودکا داره – میخوای برم برات بگیرم- بمیری – خب بجنب . الانه که آذر زنگ بزنهساعت 8 شب – هنوز خبری از تلفن نیست ؛ ( اون موقه موبایل همه گیر نشده بود ) دل تو دلم نیست – علی هم رفته . نکنه تو را اتفاقی افتاده ؟ خدایا حداقل زنگ بزنه بگه نیومدم … دارم دیوونه میشم .حوالی 10 تلفن زنگ خورد – الو- سلام – من جلوی ساختومنم- سلام و زهرمار – این چه وقته زنگ زدنه – هزار جور فکر کردم- آرش تو رو خدا بیا در رو باز کن – دارم یخ میزنم- صبر کن بیام پایینمجبور بودم چراعهای آتلیه رو خاموش کنم و با نور مانیتور فضا رو روشن نگه دارم . وقتی آذر اومد بالا نشست رو مبل و شروع کردیم به خوردن یه ساندویچ که اون خریده بود – انقدر هول داشتم که گرسنگیم یادم رفته بود .بعد از غذا یه سیگار روشن کرد و رفت سر کامپیوتر ، کارهای منو دوست داشت . مخصوصا کلیپ ها رو . همینطور که داشت کار ها رو میدید رفتم و از پشت لبش رو بوسیدم . یه لب حدود 5 دقیقه ای گرفتیم و بلندش کردم و نشوندمش رو پام. -آذر من بدون تو میمیرم ….-تو فکر کردی برا من راحته؟ به خدا از دو هفته پیش خونه برام جهنم شده .- آخه چرا اینا نمیفهمند که اینجوری ما داریم داغون میشیم؟ مگه آدم چند بار دنیا میاد؟ دیگه کم آوردم- چقدر دستات گرمه ؟ تب داری؟- نه پدر – هول کرده بودم . بذار صورت خوشکلتو نگا کنم …… تو نور کم چقدر خوشگلتر میشی؟- آرش – مشروبت کجاست ؟ بذار یه چبزی بخوریم دارم یخ میزنم .- بیا ودکا گرفتم . ولی باید کم بخوریم که خوابمون نبره . علی دهن من سرویس کرد از بس سفارش کرد- ولش کن پدر اون همیشه نگران یه چیزی هست .شروع کردیم به مشروب خوردن و بوسیدن و خلاصه عشقبازی …. من تا اون موقع فقط سینه های آذر رو اونم از روی لباس مالیده بودم … یهو نفهمیدم چی شد که دستم رفت زیر سوتینش ……- وای چه سینه های خوبی داری- دستت رو همونجا نگه دار …. آخی چقدر گرمه . آرش میدونی من عاشق عشقبازی با تو هستم .اینو گفت و شروع کردیم به بوسیدن …. نمیدونم چقدر بوسیدنمون طول کشید و تو همون حین بالا تنه شو لخت کردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش …. همه چیز این دختر اندازه بود … انگار تراشیده بودنش … دیگه تقریبا مست بودیم و با هر گاز کوچیک من رو سینه هاش یه صدای آه کوچیک هم میداد که بدتر منو دیوونه میکرد . همونطور که داشتم گردنش رو لیس میزدم . دستم رو بردم سمت شلوارش که …- چی کار میکنی؟ . اینجا دیگه منطقه ممنوعه است - میخواستم دستمو گرم کنم- جدی گفتم . من اینکاره نیستم- مگه من گفتم اینکاره ای؟- نه ولی رفتارت اینو میگه …. تا همین جاشم خیلی خاطرتو میخواستم که گذاشتم پیش بریداشتم دیوونه میشدم ؛ از طرفی نمیتونستم مجبورش کنم چون دوسش داشتم …. از طرف دیگه کیرم داشت شلوارم رو جر میداد .. . با خودم گفتم یا امشب یا هیچ وقت . دستمو کردم تو شلوارش … حسابی مست بود نمیتونست مقاومت کنه- آرش درش بیار- فقط دست گذاشتم- خواهش میکنم- در نمی ارم – دوست دخترمی اخیار کردنتو دارم – حالا تو نمیذاری حتی دست بذارم- ببین من هر وقت مادرم بهم متلک میندازه همه افتخارم به اینه که ما اون شب دست به هم نزدیم- آذر خرابش نکن حس رو . ( رفتم برا گردنش که صدای آه و اوه اش بیشتر شد و پاهاش رو یه کم باز کرد)- فقط مواظب باش من باکره ام .- قربون تو و باکره گیت برم ، چرا شرتت اینقدر خیسه؟- دستتو تو شرتم نکن . از همون رو بمالش .- چیو بمالم؟- لوس نشو . بمالش- خب بگو چیو؟( یه گاز کوچیک از بلم گرفت و دم گوشم آروم گفت کسمو دیگه داشتم روانی میشدم و دستمو در اوردو و با یه حرکت تند مردمش تو شرتش و شروع کردم با چوچوله اش بازی کردن )- یواش .. آرش آهههههههههه درد میاد …..ت و رو خخدا یواش ههههه- باشه عزیزم . میخوای شلوارتو در بیاری راحت باشی؟- نههههههه فقط آروم بمال ….. تو رو خدا مواظب باش- مواظبمبا یا دست دیگه ام دکمه شلوارشو باز کردم … مچم رو گرفت ولی ول کرد …. نمی خواست خودش لخت بشه ولی یه مقاومت قشنگ میکرد یه جور ناز کردن- دیدی اینجوری بهتره؟- منو بغل کن …. داره سردم میشه- بیا تو بغلم عزیزم- آرش منو دوست داری؟- معلومه که دوست دارم . من دیوونه اتم … دیدی اذیتت نکردم؟- ممنون- میخوای یه کم همینجور دراز بکشیم؟- آره … آغوشت بهم آرامش میدهای علی – مصبتو گاییدم که هرچی میگی درسته …. حالا من با معشوقه لخت تو بغلم …. هنوز کفشم رو هم در نیو وردم ….خلاصه اش میکنم که چجور رو کاناپه خوابوندمش و لخت شدم و اومدم کارش دراز کشیدم .. شاید بخندید ولی باور کنید اصلا به کردنش فکر نمیکردم ؛ با خودم میگفتم نهایاتا برام جلق میزنه تو همین فکرو خیالات بودم که – آرش خیلی سردمه ….- بیا تو بغلم- تو چرا لباس تنت نیست؟- میخواستم نرمی تنت رو با پوست تنم حس کنم .- عاشقتم- منم عزیزم … آذر جان بیا محکم تو بغلم … فقط خدا میدونه که چقدر دوست دارم … خوشگلم .به حالت soon بغلش کردم و کیرم ر. گذاشتم بین پاش …. مث کوره گرم بود … سینه هاشو نوازش میکردم و آروم شونه هاشو میبوسیدم .یهو دیدم برگشت و شروع کرد به لب دادن …. بعد با دست کیرمو گرفت تو دستش و گفت این بدبخت که داره میشکنه از سختی و شروع کرد باهاش بازی کردن . داشتم شاخ در میووردم … این همون دختریه که تا نیم ساعت پیش نمیذاشت بهش دست بزنم ؟ ساعت نزدیکای 1 صبح بود دیگه مطمئن بودم که کسی نمیاد . یکی از چراغهارو روشن کردم …. باورم نمیشد که کس این شکلی هم وجود داشته باشته …. تپل عین هلو با یه شکاف کوچیک وسطش دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم . از رو کاناپه اومدم پایین و شروع کردن به خوردنش .. لیس نزدم فقط تا جایی که دهنم جا داشت گذاشتمش تو دهنم و خوردمش ..- آرش جون اوهههههههههههههه ……یواش ….. همش ماله خودته- بخورش کسم و …. ابشو بمک- دوست داری ؟ عشقمی آرش جون ….. همش برا تو- میدونی هر شب به یتذ تو این کس خیس میشه ….. تو رو خدا بخورش ….آهاینارو که میگفت بدتر وحشیم میکرد … کشیدمش زیر به حالت 69 پاهاشو که دادم بالا . سوراخ کونش معلوم شد …. عین یه نقطه کوچیک …. فکر کنم فقط باهاش میگوزیده …. من تو حس کس و کون آذر بودم که یهو کیرم گرفت و سرشو گرد تو دهنش …. دندونش میخورد بهش … معلوم بود تو فیلم یه چیزی دیده و درست بلد نیست ساک بزنه ولی منو دیوونه میکرد ….. تا حالا شنیدید که میگن شهوت کورش کرده بود ؟ دقیقا حکایت اون موقع من بودبلند شدنم و نشستم چشمهاش خمار شده بود … شهوت همه وجودشو گرفته بود و مث مار به خوذش میپیچید … تا حالا یه همچین چیزی رو تجربه نکرده بودم …. هر دو نفس نفس میزدیم ..لبم رو گذاشتم رو لبش و وحشیانه شروع کردیم به لب گرفتن … زبونهامون تو هم گره میخورد تو همین حین بلندش کردم و گذاشتمش رو میز … سردی شیشه میز باعث شد یه کم خودشو بالا بکشه …. گاهاشو باز کردم و دوباره افتادم به جون کسش ….- آرش منو بکن- چی؟- خفه شو … منو بکن .من مال تو ام ؛ منو بکن ؛ میخوام حضورتو تو بدنم حس کنم …. آهههههیا لا … دارم بالا میارم از بس حالم بده- آخه دردت میاد خانومی- خفه شو اون کیر لعنتی رو بکن تو کسم … زود باش- مگه نگفتی…..من هنوز جمله مو تموم نکرده بودم که دیدم یه جیغ کوچیک زد و لبه های کسش خون آلود شد ؛ کیرم رو در آوردم …. باور نمیکردم ولی ..پرده اش رو زده بودم …. دوباره کردمش تو و شروع کردم به کردن ….. دیوانه کننده بود . کث جارو برقی کیرمو میکشید تو و صدای آه و اووهش بدتر خرابم میکرد . دیگه کار از کار گذشته بود … برش گردوندم . مدل سگی شروع کردم به کردنش …- حال میکتی ارش جون؟- آره عزیزمبکن منو … محکم بکن … میخوام کیریتو تو وجودم حس کنممن مال تو ام … آه ه ه ه ه بکنم … لذت ببر از کس تنگم …..دیدی چه خوب برات تمیزش کرده بودم …. بکن تو کسم …. محکم بکنمیخوام تخمهات بخوره به چوچوله ام ….. خدا ….. تند بکن …. وا نستامیخوای از پشت بکنی بیشتر حال کنی؟- دردت میاد آذری- میخوام دردم بیاد … میخوام خونین و مالین بشم ….. بکن منو …. جرم بدهمن هم کیرم رو درآوردم و شروع کردم سوراخ کونش رو لیس زدن …. میترسیدم جیغ بزنه و آبرو ریزی بشه ولی دست بردار نبود …. حالا تو دفتر ما هم هیچ چیزی پیدی نمیشد که چربش کرد….- کرم دارم …. زود باش آرش … کیر میخوام … میخوام همه سوراخهام امشب واشه ..فقط زود باش …سر کیرم رو چرب کردم و آروم شروع کردم به فشار دادن … تو نمیرفت … یه کم فشار رو بیشتر کردم فقط سرش رفت تو که یهو – آخ آخ آخ … درش بیار … سوختم ….- من که گفتم دردت میاد- بیا اول با انگشت باهاش بازی کن- میخوای بیخیال شیم ؟- نه …. زود باش تا نظرم عوض نشدهبردمش رو کاناپه … پاهاشو باز کردم و انگشتم رو خیلی آروم کردم تو کونش …. با زبونم هم شروع کردم به بازی با چوچوله اش …. یه 5 دقیقه ای طول کشید تا بتونم 2 تا انگشت رو بکنم تو کونش … دیگه دردش نمیومد و آه و اوخ هم میکرد … البته اون صداها به خاطر این بود که داشتم کسش رو زبون میزدم .- بیا من میذارم دو مونت خودت بکنش تو- باشه بیا … تو فشار ندیا- باشه دیگه …. بیا همش مال خودت- جونم …. این کیر مال من بوده از اولشمآخ …. یه کم فشار بده ….. اوووی خوبه . بیشتر نه …. رفت تو …. آخخخخخخخ هنوز درد میاد ولی بهتره … حالا آروم بکن منو- بیا عزیزم …. خوبه اینجوری …. یا محکم تر میخوای؟- آرش یه فکری …. یه سیگار بده به من …. تو بخواب من میشینم روش ….. با هم یه سیگار میکشیم …. جا باز کنه- من مرده این ذهن خلاق سکسیه تو ام …. کجا بودی تا الان؟- خفه شو پر رو نشو- بیا بشین روش- آخخ…رفت تو- حالا بیا یه سیگار بکشیم…- بعد سکس سیگار کشیده بودم ولی وسطش …..)به این روش هم کون آذر رو کردم . بعدش هم برش گردوندم به حالت سگی و دوباره از کس کردمش … ارضا شدنش دیدنی بود انقباض عضلاتشو میشد دید … با دیدن صحنه ارگاسمش آب من هم داشت میومد …. کیرم رو از تو کسش در آوردو و همش رو ریختم کف دستم …. وقتی نگا کرد عق زد …. و گفت خیلی چندشی …..تا ساعت 5 صبح 3 بار دیگه رفتیم روی هم …. البته به داغی اولی نبود … صب زود لباس پوشیدیم و وقتی علی اومد گفت – به نتیجه ای رسیدید که با خونواده هاتون چی کار کنید ؟ما هر دو زدیم زیر خنده..- زیر چشمامون یه حلقه سیاه افتاده بود و من هم نای رانندگی نداشتم . از طرفی آذر زودتز از 12 میرفت خونه توجیهی نداشت . برا همین موند دفتر تا حوالی 12 …. بعدش رفت خونه و قرارگذاشتیم که بعدا راجع به اون شب صحبت کنیم.رابطه من و آذر شدیدتر شد که تو خاطرات بعدی براتون مفصل میگم …. ولی هیچ وقت با هم ازدواج نکردیم …. الان هم نه من ایرانم و نه اون ولی هنوز با هم دوستیم.نوشته ؟

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *