عشق و اشک

0 views
0%

ه ه ه ه … سعید؟(سعید آروم لبشو از روی گردنم برداشت و یواش گفت) -جانم عزیزم؟بغض گلومو گرفته بود.با یه صدای گرفته که نمیدونم از کجام میومد گفتم سعید خواهش میکنم نرو..(دستم لای موهاش آروم میخزید و همونطور منتظر نگاش میکرذم.)اخمش و کشید توهم و گفت هانی هنوز که 100 نیست.اگه هم بشهمن که ولت نمیکنم.میرم ترکیه هرشب باهم حرف میزنیم تو skyeوقتیم گرین کارت و بگیرم و بعدم برسم آمریکاسریع برمیگردم پیشت فدات شم.( یه لبخند ملیح ازونایی که عاشقشم زد و پیشونیمو بوسید.)میدونستم الکی میگه.گفتم باشه ( لبخندم زدم که یعنی باور کردم)دراز کشیده بودم و سعیدم روی من بود.(لباسم یه دامن کوتاه تا بالای زانوم بود با یه بلوز دکلته ی قرمز.یه سوتین پشت گردنی آبی با شورت آبی داشتم.)پاهام دور کمرش حلقه بود.یه دستمو می کشیدم لای موهاش و دست دیگه امو روی کمرش آروم از بالا میکشیدم به پایین…داشت آروم لبامو میمکید.عاشق لبام بود.یعنی خب خیلی ها بودن اما سعید اولین کسی بود که میتونست هرموقع میخواد ببوستشونیواش می مکید..چشامو بسته بودم…روانیه بوسه هاش بودم…آروم از لبم اومد پایین.چونه امو بوسیدگردنمو میلیسید و بوس میکرد.انقدر خودشو بهم فشار میداد که سگک کمربندش روی کسم بود و از فشار اون آبم اومده بود و یکم آه میکشیدم. Dیهو گفت -هانی لباسامونو درآریم دیگه.اینجوری نمیشه خوب بچسبم بت(خنده ای از سر خجالت زدم و گفتم) باشه عزیزم..یهو منو محکم گرفت و چرخیدیم.غلت زدیم یعنی.جوری که من ایندفعه روی شکمش نشسته بودم.یکم رفتم عقب تر که دلش درد نیاد.نشست و منم کمکش کردم بلوزشو در بیاره.اونم دکلته منو کشید پایین و دستشو برد پشت کمرم.بند سوتینمو باز کرد.بعدم گره ی پشت گردنمو باز کرد.دستش یخ کرده بود.دستشاشو گذاشت روی سینه هام و آروم چلوندشون.سرمای دستاش رو نوک سینم بیشتر حس میشد.همونجوی نشستهسرمو بردم جلو.آروم لب میگرفتیمو اونم بدنمو همه جاشو لمس میکرد آروم… اول سینه هامو..بعد خزش دستاش روی کمرم…بعد رونم… آروم رفت عقب و دراز کشید و منم چون لبلم رو لبش بود و نمیخواستم 1 ثانیه جدا شم یهو افتادم روش.تنمون داغ داغ بود..هنوز شلوار پاش بود.برجستگی کیرشو زیرم حس میکردم.دستشو کشید روی کونم.برد زیر شرتم.تازه اپیلاسیون کرده بودم واسه همین بعضی جاهای دور کسم یکم ملتهب بود.خیس خیس بودم.- یه چی بگم؟-بگو عشقم-خجالت میکشم…….چرا انقد خیس شدم یهو-خب عشقم با اون آه هایی که تو میکشیدی معلومه که خیس میشی دیگهسینمو گرفت و یه نگاهی بشون کرد.گفت -ووووووووی. نی نی بشم؟؟(من با خنده و خجالت) بشوآروم سینه ی سمت چپیمو میلیسید و میک میزد.وای اصن معرکه بود.سرمو گرفتم بالا و چشامم بسته بودم. حشری بودم.بعد رفت سراغ اونیکی.با دستش با قبلی بازی میکرد.یواش نوکشو فشار میداد.گفتم سعید… آرومممممم آهههیی…خندیدیم باهم.یهو گوشیم زنگ خورد.گفت هانیجان من ولش کن-نمیشه که عشقم.ممکنه مادرم باشه.یا سحر باشه.گفت باشه.من میارم گوشیتو.بوسم کرد رفت گوشیمو آورد.-بیا شیماخانومه اه بدم میاد ازین دختره ها ( خندید)- هوووو خواهرمه ها (گوشیو گرفتمو از رو تخت مامانش اینا بلند شدم رفتم توی هال.)-بله؟-الو شیدرخ ( گریه زاری میکرد)(یهو هول شدم) – الو؟؟؟شیما چیه چته؟؟؟چی شده؟؟؟؟- (صدای گریه)-لامسسسسب د حرف بزن توله سگسعید دوید بیرون از اتاق.گفت چی میگه؟- گریه زاری میکنه ( هول بودم.دستم میلرزید.)( از پشت تلفن) – شیدرخ…شیدرخ مامان… ( صدای هق هق گریه)-مامان چی؟جون بکنمامان چی؟-بیا خونه ( قطع کرد)صدای قلبمو قشنگ میشنیدم.سعید دستپاچه بود.گفت چی شده شیدرخ؟-من…..نمیدونم.سعید هیچی نمیدونم ( یهو گریم گرفت.شاید از ترس احتمال هایی بود که میدادم)-سعید اومد بغلم کرد.لباسمو کشید بالا و گفت بدو.بپوش بریم.ببرمت خونتون.رفتم مانتو و لباسامو پوشیدمو جمع کردیم و رفتم نشستم توی ماشینش.206 نوک مدادی داشت.( اونروز مامانش اینا شمال بودن تا 1 هفته.از قصد نرفته بود که من برم پیششخله انقد دعواش کردم اما اون لحظه بودن سعید توی اون حال و شرایط و اتفاقاتی که بعدش افتادتنها دلیل نفس هاییه که الآن میکشم.)من و سعید هیچوقت سکس نکردیم..شاید چون سکس همیشه نهایت عشق نیست..هنوزم باهمیم.سعید بخاطر من نرفت آمریکا. اونشب مادر من سکته مغزی داشت.الآن 1 سال و نیمه که مادرم فوت کرده…ببخشید اگه زیاد داستان سکسی نبود.مهم اینه که خاطره ی یه شب پرازدرد یه آدم بین اینهمه انسانمخلوطی از عشق و اشک بوده. همیشه قدر ماماناتونو بدونین.. خدافظنوشته شیدرخ

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *