سلام . اسمم صحراست. بعد از بهم زدن با یه پسر حالم بدجور گرفته بود. پایان مدتی ک با اون بودم ب اصرار خودش حرفی از سکس نمیزدیم .(فکر کنم اصلا مردونگی نداشت) منم با پایان این احوال خیلی دوسش داشتم و سعی میکردم مثل تموم دخترای پاک ایرانی خودمو کنترل کنم ک حشری نشم . بعد ازرفتنش خیلی داغون بودم. حس میکردم من یه چیزی کم داشتم ک ولم کرده .اخه بدون بهونه رفت. افتادم تو روم های مختلف و شروع کردم ب سکس چت با پسرای هرزه ای ک دنبال ی جنده لاشی بودن. وقتی کارم تموم میشد همشون میخاستن شماره یا آدرس داشته باشن ولی من فقط میخاستم ب خودم بقبولونم ک چیزی کم ندارم . مدتی ک گذشت ب فکر این افتادم ک یکیشون رو عاشق خودم کنم وانتقام کاری ک اون پسر باهام کرد وازش بگیرم (اینو بگم ک من خوشگلم.چشای روشن سبز و موهای زیتونی دارم .هیکلمم خیلی رو فرمه خلاصه راحت میتونستم کسی رو خواهان خودم کنم)گذشت و با یکی رفیق شدم ک میگفت 23 سالشه. یادمه باراول ک رفتم سر قرار ریده بودم ب خودم ب حدی این آدم قیافش عوضی بود ک داشتم از ترس میمردم . چت میکردم ولی اهل عمل نبودم.خلاصه گذشت و خاستم باهاش تموم کنم ک افتاد ب التماس . دخترا هم ک میدونید دل نازکن . تندی باورم شد ک عاشقم شده . ب غلط کردن افتاده بودم. خلاصه برای بار دوم رفتم ببینمش . یادمه بار دومم وقتی قیافه نحسشو دیدم ب غلط کردن افتادم . اونروز اون آشغال پدر منو در آورد. اونقدر گریه زاری والتماسش کردم تا ولم کرد . پایان مدت تو ماشین دستش رو پام بود و سعی میکرد کوسمو بماله ولی پامو جمع کرده بودم ونمیخاستم.(من دختر خیلی خیلی داغی هستم ولی اون عوضی حتی به بالای 35 ساله ها میخورد)بالاخره ازدستش راحت شدم و سعی کردم دیگه با کسی نباشم و خیال خودمو راحت کنم تا وقتی ک خاستم ازدواج کنم.کم کم هم بیخیال این شدم ک چیزی کم دارم و افتادم تو روم هایی ک محیطش دوستانه بود وبیشتر میرفتم اونجا واسه جک گفتن و خندیدن نه واسه جنده لاشی بازی . اونجا با یه پسر ب اسم سعید آشنا شدم . پسر خیلی خوبی بود. خیلی دوسش داشتم . یه عالمه اتفاق افتاد ک من و سعید با هم رفیق شدیم ک اونا رو نمیگم.خلاصه همون طور که گفتم ازاونجایی ک خیلی داغ و حشری بودم کم کم خودم سر حرفو باز کردم و یواش یواش شروع کردیم با اس ام اس سکس کردن . تو بار اولی ک همدیگه رو دیدیم فقط موقع خداحافظی باهاش دست دادم که از گرمی دستاش تو اون سوز پاییز تعجب کردم.مدت ها طول کشید تا ما دوباره بتونیم همدیگرو ببینیم و تو طول این مدت با اس ام اس تقریبا یه شب درمیون سکس میکردیم .دیگه میدونستیم کدوممون چی دوس داریم تو سکس . منم سر به سر سعید میذاشتم ک اگه ایندفعه بیای باید لباموببوسی و محکم بغلم کنی و این حرفا …تا اینکه بعد از مدت ها خونه ی ماخالی شد و تاشب قرار نبود کسی بیاد خونه. ب سعید گفتم بیاخونه یه کم من من کرد وگفت نمیدونم میتونم خودمو کنترل کنم یا نه.منم ازهمین حرفش داغ شدم واصرار پشت اصرار که بیادخودمم رفتم حموم و حسابی ب خودم رسیدماز عمد یه بلیز خیلی نازک پوشیدم با سوتین مشکی توری ک از زیر لباسم معلوم بود. یه شالم انداختم سرم ک بیشتر موهام بیرون بود. یه آرایش خیلی معمولی هم کرده بودم و یه رژ خیلی ملایم هم زده بودم .سعید ازهمون اول ک اومد نشست رو تخت روبه روم و خیره شد ب لبم. میدونستم تو فکر شوخیامه ک ازش میخاستم وقتی اومد ببوستم ولی نه من چیزی میگفتم ن اون . فقط ب لبام مات میشد. منم داشتم از استرس میمردم . باراولم بود با یه پسر تو خونه تنهابودم.بااینکه تو اون چندوقت خیلی ب سعید اعتماد پیدا کرده بودم ودوسش داشتم ولی بازم میترسیدم.سعید جندبار چون میدونست قلقلکی هستم قلقلکم داد ک خودمو جمع کردم و افتادم روتخت . اومد روم ک لب بگیره ولی هربار از ترس روموبرگردوندم ونذاشتم . کم کم شالمو برداشت . چیزی نمیگفت ک چرا نمیذارم لب بگیره . اونم خیلی داغ بود ولی خوب خودشو کنترل میکرد عاشق همینشم بودم.از استرس و ترس اینکه نتونیم کنترل کنیم و پرده منو بزنه نمیذاشتم حتی لب بگیره .نشستم رو قالیچه کوچیک تواتاقم . اومد روسرامیکا نشست وباز با عشق و یذره هوس خیره شد ب لبمکوسم از خاستنش خیس شده بود . نفسام تنگ شده بود ولی میترسیدم .میترسیدم اینطور ک الان داره خودشو کنترل میکنه نتونه.نگاهش حشریم میکرد . قرمز شده بودم .داغ شده بود بدنم . داشتم گر میگرفتم . میخاستم حداقل آغوششو حس کنم بلکه آروم شم . یواش یواش رفتم سمتش.منتظرم بود . دستاشوبازکرد و رفتم تو سینش . بدنم مثل کوره داغ بود . بدتر داغ شدم . پیش خودم میگفتم فقط یه بار .. فقط یه بوسه . یه بوسه رولبش میزنم و دیگه ادامه نمیدم. فقط ی لحظه داغی لباشو حس کنم واسش کافیه . تو این فکرا بودم ک لبای داغمو ک واسه لباش داشت له له میزد گذاشتم رو گردنش …یه آه عمیق کشید و بدنش انگار شل شد . گردنمو گرفت با خشونت خاصی کشیدم عقب و بلافاصله لبمو با لبش گرفت و شروع کرد ب میک زدن . دیگه رو ابرا پرواز میکردم . اولین بارم بود ک لب میدادم . واقعا لذت بخش و عاشقونه بود .شل شدم ونرم تر تو سینش ولو شدم .آروم بلندم کرد وبردم رو تخت.خابوندم و دوباره لبشو آورد جلو .انگار منتظر بود دوباره صورتمو برگردونم ولی من چشاموبستم و منتظر شدم بازم خیسی ونرمی و داغی لبشو حس کنم . ب شدت خیس شده بودم. ضربان کوسمو حس میکردم .داشتم آتیش میگرفتم. لبشو ک دوباره رو لبم گذاشت این بار بی حرکت نموندم ومنم شروع کردم ب خوردن لبای خوشمزش.همیشه فکر میکردم از دهنی بقیه بدم میاد ولی بذاق دهن سعید اونقدر شیرین بود ک دلم میخاست تاآخر عمرم زبون و لباشو بخورم .همونطور ک لبامومیخورد وچشامو بسته بودم گرمی دستشو روسینم حس کردم . (الانم ک فکرشو میکنم خیس شدم) واسه اولین بار یه نفر ب سینه هام دست زده بود . نفسام ب شدت منقطع شده بود . بدنم داشت از شدت نیاز میلرزید (هروقت خیلی حشری میشم و جلوی خودمو میگیرم میلرزم) کوسم خیس خیس شده بود . داشتم ب مرز جنون میرسیدم . میخاستم کیرشو رو کوسم فشار بده ک هم واسه اولین بار ابعاد و اندازه یه کیرو حس کنم هم یه کم کوسم آروم بگیره .سعید همونطور لبامومیخورد و سینمو میمالید . کم کم دستشو برد پایین رو شکمم و شروع کرد ب ناز کردن. لباشو ازلبام برداشت ورفت تو گردنم. لبای خیس و داغش رو گردنم خیس ترم کرد.حس میکردم دارم تو آب خودم غرق میشم . دستش پایین و پایین تر رفت و از روی شلوار شروع کرد کوسمو مالیدن. یه لحظه انگار برق بهم وصل کردن . حس کردم یه عالمه آب از کوسم زد بیرون و حتی شلوارمو خیس کرد . میخاستم کیرشو بگیرم تو دستم . نازش کنم .ببینم چقدره . میخاستم بیفته روم و بهم بمالتش. میخاستم پامو بهم فشار بدم و دستشو رو کوسم اونقدر فشار بدم تا آروم شم ولی اون حس لعنتی بهم نهیب زد ک داری کنترلتو از دست میدی صحرا . تمومش کن. تو که دختری داره صبرت تموم میشه جه برسه ب اون ک مرده . همین فکر یه لحظه مثل برق و باد از سرم گذشت باعث شد خودمو بکشم عقب .بلندشدم نشسنتم و همونطورکه از شد ت حشر نفس نفس میزدم گفتم برو بیرون سعید. برو بیرون .از زور حشر میلرزیدم .پامو بهم فشارمیدادم . فکرکرده بود ترسیدم . مدام عذرخاهی میکرد میگفت ببخشید ببخشید صحرا نمیخاستم اذیتت کنم . بخدا دست خودم نبود ببخشید . غلط کردمزبونم فقل کرده بود به تنها جیزی ک فکر میکردم این بود ک میخام با پایان وجود لباشو بگیرم و بخورم . میخام تومحکم بغلش کنم و کوسمو بچسبونم روکیرش تا بلکه آروم شه . خیس عرق بودم ولی بازم خودمو کنترل میکردم . حالم خیلی بد بود .اونروز سعیدوازخونه بیرون کردم به خاطر یه ترس الکی . سعیدم فکرمیکرد چون بدم میومده انداختمش بیرون و ممکنه دیگه نخام باهاش باشم .وقتی گفتم ازاینکه نتونیم کنترل کنیم ترسیدم خیالش راحت شد .ما هنوزم باهمیم. بعد ازاون جریان خیلی با هم بودیم ک دیگه ترسی توش نبود … اگه خوشتون اومد خاطرات بعدیم خیلی سکسی تره . البته سکس همراه با عشقه . نه سکس کثیفه نه خشن . البته اینم بگم ک من هنوز باکره ام . پس منتظر پرده زدن هم نباشین. حالا اگه دوس داشتین بازم براتون میگم ک چی کارا کردیم …..بای باینوشته صحرا
0 views
Date: November 25, 2018