سلام الان من 23 سال دارممن از روز اول به پسر بیشتر علاقه داشتم تا دخترا ولی به خاطر این که پسرا یکم تخس هستن اصلان جرات نمی کردم برم سمتشونتا این که من بعد از پایان کردن دوران دبیرستان رفتم سربازیاینجا بود که گی شدن من آغاز شداونجا به دلیل این که من پسر بسیار خوشگل و با کلاسی بودم همه تو نخ من بودنتو خدمت آموزشی فرد مورد علاقه خودم رو پیدا نکردم تا این که به خدمت وظیفه در زاهدان رفتمدر اونجا پسری بود به نام بهنام که جزو افراد کادر بود درجه گروهبان یکاز روز اول باهاش خوب رفتار می کردم و هر دفعه که می دیدمش بهش سلام می کردمهر شب تو پادگان با هم قرار می زاشتیم تا همدیگه رو ببینیم و با هم حرف بزنیمیک شب بین حرف هاش به من گفت که خیلی دوستم دارم و جز من نمی تونه به کس دیگه ای فکر کنهمن هم از این حرفش جا خوردممن اتاقدار سرهنگ بودم و هر وقت سرهنگ می رفت ماموریت اتاق خالی دست من بودیک شب که اتاق خالی بود بهنام اومد پیشم و گفت پاستورای من تو اتاق سرهنگهبا هم اتاق رو گشتیم ولی پیدا نکردیمبرای بهنام تو اتاق قهوه درست کردم و کنار هم نشستیم کم کم داشت حرارتم می زد بالا و حسابی حشری شده بودمبعد یک دفعه نمی دونم چی شد که شروع کردیم به لب گرفتنچه لبای شیرینی داشتبعد من رو برد رو تخت و کیرش رو در آوردانصافا کیر گنده ای بود فقط چنین کیری رو می شد تو فیلم سوپر ها دیدمنم شروع کردم به خوردن کیرشانقدر گنده بود تو دهنم جا نمی شدبعد از کمی ساک زدن من رو شروع کرد به کردنمن رو در عرض یک ساعت سه بار کرد و آبش رو آوردخیلی سکس قوی داشت از اون به بعد تا آخر خدمت ما هر چند شب یک بار باهم سکس می کردیمتا این که خدمت من تموم شد و من مجبور بودم برم شهر خودمون و از هم جدا شدیمتو شهر مون من به باشگاه بدنسازی می رفتم و بعد مدتی بدن خیلی سکسی برای خودم درسته کرده بودبیشتر بچه های باشگاه تو کف من بودن من هم از این موضوع خوش حال بودم ولی به کسی پا نمی دادمتا این که یک پسری به نام بهروز اومد اون باشگاهمن اوایل زیاد ازش خوشم نمی یوم ولی کم کم به هم علاقه مند شدیمبهروز سریال لاست رو بهم داد نگاه کنممن هم شروع به دیدن این سریال کردمو منتظر بودم نقش مرد فیلم از زنه لب بگیرهو این بهانه ای شد که من و بهروز با هم سکس بکنیمبهروز به من یاد داد که چه طوری می تونم بکنمشمن تو اون وقت کسی رو نکرده بودمما دیگه هر دو هم فاعل بودیم هم مفعول الان نزدیک سه ساله که با هم هستیم و هیچ دختر و پسری رو تو زندگیمون راه ندادیمو می خوایم تا آخر عمر باهم زندگی کنیماین هم بود عشق من به پسرنوشته فرهاد
0 views
Date: November 25, 2018