دانلود

عشق کوس کردن کیر خوردن

0 views
0%

عشق کوس کردن کیر خوردن

کلید و تو در میندازم و در و با پام هل میدم و بازش میکنم،کیسه های خرید رو خسته جلوی در رها میکنم
یه نگاه اجمالی ولی پراز شیطنت و عشق دورتادور خونه میندازم و با خودم فکر میکنم که این خونه،خونه همیشگی من باشه؛از این فکر ته دلم غنج میره و نیشم شل میشه!
یه خونه پر از عشق،با عطر غذایی که من میپزم و سایه امنیتی که کیارش رو سقفش میندازه…
سعی میکنم از خیالات بیام بیرون و از این فرصت دو روزه که از خونه پدریم جیم زدم تا بیام پیش عشقم نهایت استفاده رو ببرم…دیشب که با بحث و دعوا گذشت و حروم شد پس فقط امشب رو فرصت دارم!
کیسه های خرید و میزارم توی آشپزخونه و لباس عوض میکنم و مشغول آشپزی میشم…نمیدونم این غذایی که میپزم و کیارش دوست داره یا نه اصلا حتی نمیدونم به گوشت بیشتر علاقه داره یا سبزیجات!!دلو میزنم به دریا…
بعد از سر و سامون دادن به کارای آشپزخونه سریعا میرم که دوش بگیرم و آماده‌شم چیزی به اومدنش نمونده باید حسابی تلخی دیشب و از کامش بگیرم!
حوله رو از دورم باز میکنم و موهای خیسمو میریزم دورم نگاهی به خودم تو آینه میندازم…حتی نمیدونم کیارش موهای لخت خودمو دوست داره یا وقتی فر میکنم؟؟؟
نگاهی به اندک لباسی که تو خونه‌ش دارم میندازم…حتی نمیدونم شرابی و بیشتر میپسنده یا ارغوانیو؟؟؟
کاش این مرد انقدر تودار و مرموز نبود تا بتونم بفهمم چیکار کنم؟!خب من بااین سن کمم تجربه فهمیدن خیلی چیزارو ندارم باید با رفتاراش نشونم بده…
موهامو خشک میکنم و ساده دورم میریزم…ست ارغوانی که تو کشو بهم چشمک میزنه رو میپوشم حریرای کار شده‌ش رو برجستگیای بدنم جلوه داره…نقطه های حساس بدنمو لوسیون و عطر میزنم و یه پیراهن کوتاه راه راه طوسی و سفید هم میپوشم رژلب قرمز آتشین و میکشم رو لبام و به خودم تو آینه خیره میشم…حتی نمیدونم آرایش دوست داره یا نه؟؟؟
سریع میرم که میزو بچینم…کارم تقریبا تموم شده که کلید میندازه و وارد خونه میشه…انگار یکم بهم ریخته‌اس
میرم جلو و با لبخند بهش سلام میکنم و کیفش و از دستش میگیرم
با گنگی جواب سلاممو میده و نگاهی از سر تاپام میندازه
گونشو میبوسم و بهش خسته نباشید میگم و ازش میخوام بعد تعویض لباسش بیاد پیش من سر میز غذا
مثل همیشه با یه شلوارک و بدون لباس میاد…دیس غذا رو با لبخند سر میز میزارم
ناخنکی به سالاد میزنه:
-چه کردی!!خبریه؟؟
با ناز میخندم:
-خبری مهمتر از باهم بودنمون هست؟!
با گوشه راست چشماش بالارو نگاه میکنه،هروقت کلافه یا ناراحته این کارو میکنه:
-دیشب که اوضاع جور دیگه بود!
گوشه لبمو میدم بالا:
-دیشب گذشت،امشب امشبه!
بشقابشو برمیدارم تا براش غذا بکشم…تموم مدت صرف غذا چشماش رو بدنم میچرخید هم احساس لذت میکردم هم احساس معذب بودن!
هنوز خیلی عادت نکردم و خجالت میکشیدم
برام نوشابه ریخت…عمیق خیره شده بود بهم
با یه لبخند خجول نوشابمو برداشتم:
-چرا اینجوری نگام میکنی؟!
-داشتم فکر میکردم اگه جای این غذا تو وسط بشقاب بودی چه جوری باید میخوردمت؟؟!
دستمو دور لیوانم حلقه کردم و سرمو انداختم‌پایین:
-خب حالا چه جوری؟!
دستشو آورد سمتم و دستمو گرفت و بلند شد،منم بلند کرد :
-چه جوریشو اینجا نمیشه گفت!
دستمو پرنسس‌وار گرفته بود و سمت اتاق هدایتم میکرد روی تخت نشوندتم و چراغ و روشن کرد.یکم پاهامو جمع کردم و زانوهامو بهم مالیدم
نگاهش اونقدر عمیق بود که حس میکردم بدنم سوراخ شده
لبامو گاز گرفتم و سرمو انداختم‌پایین
موهامو کنار زد و چونمو گرفت؛شستشو نوازش‌گونه رو لب پایینیم کشید…رد رژلبی که رو انگشتش مونده بود و مکید!زل زدم تو چشماش و لبامو داخل دهنم هل دادم و مکیدم دستشو انداخت پشت گردنم و نوازش کرد،نالید:
-اونجوری نگاه نکن منو گربه اشرافی!
سرشو نزدیک کرد و آروم لبشو گذاشت رو لبم…نرم و داغ و کشدار میبوسید،دستش رفته بود زیر لباسم و هرجای بدنمو که نوازش میکرد داغ میشد
ناخنام پشت کمر لختش کشیده میشد کمرم رو صاف کرد و منو رو تخت خوابوند و خودش اومد روم…لباش جای جای صورتمو میبوسید موهامو بو کرد:
-مثل بچه ها بو شامپو میدی!
چشمامو بستم دوباره بوسیدتم…دستام تو موهاش میرقصید دستاش بین سینه هام!
دکمه های لباسمو باز کرد و چاک سینمو بوسید…لباسمو کامل درآورد :
-تنت ارغوانیه و لبات شرابی…شراب ارغوانی من!
غلت زدم و اومدم روش…حالا اون خوابیده بود و من رو شکمش نشسته بودم انگشتامو نوازش‌گونه روی سینه‌اش کشیدم و با لبام کنار گوشش صدای بوسه های آروم و پی‌درپی در‌آوردم…لبامو به لباش میمالیدم و پایین تنه‌هامون هم ناخودآگاه بهم کشیده میشد!
بوسیدمش…عاشقانه ترین و داغ ترین بوسه ممکن!
لباش و بین دندونام گرفتم و آروم کشیدم…موهامو پشت سرم با دستش جمع کرده بود
دستامو گذاشتم روو شونه هاش و صورتمو از چونه‌اش تا شکمش آروم کشیدم پایین
کاش انقدر عمیق نگاهم نمیکرد که هول نمیشدم اونوقت براش هرکاری توی این تخت میکردم اما نگاهش تا مغز استخوانم میرفت و میسوزوند!
پشت بهش روی شکمش نشستم و شلوارکش را با دو دست از تنش بیرون آوردم…با دو دستش از پشت باسن و رونهام رو نوازش میکرد هنوز لباس زیر تنم بود
آلت سفت و بزرگ شده اش رو از لباس زیرش بیرون کشیدم…حالا که پشتم به او بود و نگاهش به چشمام نمیرفت و ذوب نمیکرد میتوونستم بهش لذت آسمونی بدم!
آلتش رو با دو دستم گرفتم و کمی مالیدم…بوسه عمیق و کوتاهی به سرش زدم و کمی سرش رو مکیدم صدای آه بلندش به هوا رفت :
-آخ آیدا!عاشقتم
بیشتر براش مکیدم و تا جایی که میتوونستم داخل دهانم بردم…دلم میخواست نهایت حد توانم رو برای لذت مرد موردعلاقم بزارم،دلم نمیخواست فکر کنه که بچه ام و چیزی از زنانگی نمیدونم هرچند هنوز ازش خجالت میکشیدم
رونهام و با دو دستش فشرد و گفت:
-برگرد عشقم…برگرد چشماتو ببینم!
یه بار دیگه عمیق و طولانی آلتش رو مکیدم و عصاره مردونگیش رو کشیدم به دهنم و روی تنش غلت زدم…نگاه عمیقی به چشمام کرد:
-آخرش تو منو دیوونه میکنی…الانه که مث یه آبنبات کوچولو قورتت بدم!
و غلت زد جاش با من عوض شد حالا زیر دستاش خوابیده بودم نگاه شوخش یهو جدی شد…کف پامو دستش گرفت و کمی فشار داد از مچ پام تا ساق پامو با چشمای بسته بوسید و لیسید داخل رونهام رو به دندون کشید که نفسم بند اومد دستش به زیر تنم رفت و منو از باسن بلند کرد تا شورتم رو دربیاره
دستی به پهلوها و شکمم کشید و روی واژن خیسم رو بوسه طولانی زد که با ناله صداش زدم
زبانش روی سطح واژنم میچرخید و گاهی داخل میرفت چشمام بسته بود نفس کشیدن یادم رفته بود لبریز از عشقش دستم رو توی موهاش میچرخوندم سرشو بالا آورد و کمرمو کشید بالا تو همون حالت سریع لبامو چفت لباش کردم و تند و کوتاه میبوسیدم…ما بین بوسه هام میگفتم که چقدر عاشقشم!
چند تا بوسه عمیق روی گلو و گردنم کشید و پاهامو بیشتر از هم باز کرد آلتش رو کم کم داخل واژنم کرد…اتش وجوودش منو میسوزوند انگار هربار تو بغلش میسوختم و خاکستر میشدم و از خاکسترم آیدایی جدید با وفور عشق بیشتر بیرون می‌آمد!
بدنم رو هماهنگ با حرکت بدنش پیچ می‌دادم و دستم رو کمرش میکشیدم لحظه ای هم نگاه از چشمام برنمیداشت…داد از چشماش!
تو همون حین دست برد و سوتینم رو باز کرد سینه هامو به لب گرفت و مکید سرم از شدت لذت به عقب پرتاب شد و آه کشیدم
دستاش دور بدنم حلقه شده بود و لبهاش کنار گوشم میگفت و میگفت…که چقدر زیبا هستم که چقدر براش خواستنی هستم که میخواد کل روزها و شبهاشو بامن سپری کنه و جواب من فقط ناله های از سر لذت و شهوت و عشقش بود که پشت هم سر میدادم!
حرکت بدنش تندتر شده بود…حرکت تند بدنش و اه های مردونه و حرفاش باعث شد تا یه ارگاسم پر لذت رو تجربه کنم و شل توی بغلش بیافتم
وقتی فهمید ارگاسم شدم بااینکه خودش هنوز ارضا نشده بود آلتش رو از بدنم بیرون کشید…لحظه ای عشقش در دلم فوران کرد و آلتش رو به دهان گذاشتم و برای بار اول وقتی توی چشماش نگاه میکردم عشق رو از مردوونگیش بیرون میکشیدم !
هر نگاه پر از عشق و شهوتش لرزه به اندامم مینداخت…حسی شبیه تب و لرز بهم دست داده بود لحظه ای میسوختم از عشقش و لحظه ای لرز میکردم از شرم حضور و نگاهش!
چونم رو گرفت و از آلتش جدا کرد…و بعد کمرم سوخت و بیحال روی تخت افتادم!
موهام توی صورتم بود و یه لبخند پر لذت روی لبم…چشمام از شدت خماری و لذت بسته شده بود فقط صدای نفس های منقطع کیارش و خش خش دستمال کاغذی توی اتاق پیچیده بود
بعد از اینکه کارش تموم شد کنارم دراز کشید و منو بلند کرد به بغل گرفت…بینیمو با لبخند به بینیش مالیدم و با عشق تو چشماش نگاه کردم…با بیچارگی زل زد تو چشمام:
-اونجوری نگام نکن زیبام…میدونی که هنوز ازت سیر نشدم!
غلتی خشن زد و اومد روم و لباشو بازم چفت لبام کرد…نفس رفت و عشق اومد…!

Date: March 16, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *