عشق گی

0 views
0%

سلام اسم من هادي 16 سالمه. مي خوام يه داستان وا ستون بگم كه برميگرده به سال 88اون موقعه من 15سالم بود اول سال بود كه رفتم هنرستان و با خيلي ها اشنا نبودم وقتي رفتم تو كلاس همه ساكت شدن بعد كه من نشستم ديدم همه دارم پشت سرم پچ پچ ميكنن آخه ميدونيد كه خوشگلي دردسر داره خلاصه تو كلاس 1پسرشمالي بود سفيده سفيد لبا قرمز خيلي خوشگل بود اسمش نيما بود راستش چشممو گرفته بود و به خاطر اينكه هروز ميديدمش بهش علاقه پيدا كردم بعد 1روز كه ازمدرسه ميومديم رو كارت پستال نوشتم دوسش دارم اونم گفت كه منو دوس داره اون روز واسه اينكه فردا برسه زنده به گور شدم اخه واقعا دوسش داشتم تو مدرسه 1بار ادامسي رو خواست كه تو دهنم بود رفتيم زيره راه پله وقتي از دهنم ادامس رو گرفت پایان بدنم مي لرزيد من خيلي خجالتييم اون بدتره من خلاصه 1بار منو دعوت كرد خونشون اون روز مامانش اينا نبودن بعد گفت ميخوام لپتو ببوسم صورتمو اواردم جلو دوباره لرز. چشامو بستم از لپم رفت رو لبام واي چه حالي ميداد اون روز رو شايد هيچ وقت نتونم فراموش كنم ما كلي همديگه رو بوسيديم بقلم كرده بود اون شب به همين جا ختم شد صبح تو مدرسه فراري بودم ميديدمش اب مي شدم چند باري هم تو پاركينگ خونمون لب گرفتيم بعد بهش اس دادم گفتم نميشه بجز لب چيزه ديگه اي هم باشه؟اونم گفت تو بيا حالا. رفتم خونشون نشستيم بالا پشته بوم اونجا لب گرفتيم بعد اون دستشو گذاشت رو كيرم بعد من همين كارو كردم زيپمو باز كرد كيرمو در اوارد من كيرشو خوردم بعد اون ماله منو كيرش خيلي كلفت خوشگل بود سرش خيلي بزرگ بود. ما له من از اون كوچيكتر بود خلاصه ابشو ريخت رو زمين ما له من ريخت رو شلواره اون بيچاره كلي هم خنديديم بعد 1بار ديگه اومدم خونشون من خوابيدمو شلوارمو در اواردم اما اون از اينكه بكنه خوشش نمي اومد خوب معلومه منو واسه اين ميخواست چون خوشگل بودم مگرنه اون( گي) نبود راستي من سافت هستم بعد به صورت 69ميخوابيديم من ماله اونو ميخوردم اون ماله من ابش مي خواست بياد رفت تو دست شويي من زانو زدمو اونجا هم واسش كيرشو خوردم ابش كه داشت مي اومد كيرشو گرفت طرفه دست شويي ابشو ريخت اونجا نميدونم چرا؟ اگه منو دوست نداشت يعني فقط واسه اين كه ارضا شه اينكارو كرد اگه خودم نميخواستم اونم نميگفت ولي رفتارش اينو نشون نميداد نه دوست داشت من به غير از خودش با كسي زياد بهرفم گوشيمو چك ميكردلباسه تنگ نميذاشت بپوشمميرسوندم از مدرسه خونه….. خلاصه 1بار كه كلي با اس دادن اسرار كردم ابشو ميخوام قبول كرد من هر كاري ميكردم واسه اين بود كه اونو خوشحال كنم نه از روي هوس حتي اگه تو ايران ازدواج مرد با مرد بود من با اون….اون روز تو خونشون بعد از ور رفتن با همديگه وقتي ابش ميخواست بياد رفتم زيره كيرش واااااااااييييي اينقدر داغ بود. اولش نزديك بود بالا بيارم اما بعد تا تهش خوردم چون هر چيزي كه ماله اون بود رو دوست داشتم حتي بوي عرق بدنش 1دفعه ديگه هم خونه برادرم خالي بود رفتيم اونجا راستش من از لب گرفتن تو سكس لذت زيادي ميبردم لباشو 30مين خوردم بعد لخت شدم اون لخت نشد من كيرشو ميخوردم اون كونمو ليس ميزد ابش داشت ميومد نشست رو سينم كيرشو گذاشت رو دهنم بعد ابشو ريخت اندفعه نزديك بود بالا بيارم ولي خوب شانس اواردم ابشو خوردم ديگه چند وقتي بود خبري ازش نداشتم اخه اومده بودم تهران بعدهم شيرازكه متوجه فوت پدرم شدم من از شيراز برگشتم اون موقعه خونمون شلوق شلوق بود اعصاب من هم خوب معلومه ديگه بعد از 40بابام اس داد (اخه گوشيم خاموش بود)گفتما داريم از اين شهر ميريم اين خبرو كه شنيدم دنيا رو سرم خراب شد زدم زيره گريه حالا از يه طرف هم غم پدرم هم… قرار شد بياد سره قرار تو پارك ولي ميدونيد چيه اون هيچ وقط نيومد بهتره بگم ديگه نديدمش حتي حاظر نشد واسه اخرين بار ببينم مگه من باهاش چيكار كرده بودم بعد خودكشي كردم ولي مرگ هم منو نميخواست حالا وقتي زماني رو يادم مياد كه دستامو ميگرفت و نگام ميكرد ديونه ميشم ديونه شايد فكر كنين اين داستان جالب نبود ولي خوب 2تا دليل دارم1-اينكه حرفام دروغ نبود2-اينكه من داستان 1عشق واقعي رو نوشتم نه يه مشت چرتو پرت درمورد سكسنظر يادتون نرهخواهشنوشته هادی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *