سلام من 17 سالمه اسمم رو نمیگم … تازه 1 ماهه با این سایت اشنا شدم . می خوام یه خاطره از خودم رو بهتون بگم . ببخشید اگه زیاد ابتدایی نوشتم. از اونجایی شروع می شه که من اهل هیچی نبودم یه ظاهر ساده اما همه می گفتن خیلی خوشگلی اگه فکر می کنید این خاطره دوروغیه من عکس خودمو می ذارم که ببیند حالا .. امان از رفیق بد … یه دوست داشتم که خیلی هوس باز بود همیشه جلو من می گفت من دوست دخترامو می کنم و از این حرفا تا اینکه چشم و گوش منو باز کرد. یه روز دمه یه چهار راه سره یه پیچ تو پیاده رو من تو حالو هوای خودم بودم که سر پیچ یهو با یه دختر خانوم بر خورد کردم بر خورد به قدری شدید بود که دختره (اسمشو نمی گم چون هنوزم که هنوزه دوسش دارم) تو بغلم افتاد . سریع بلند شد معذرت خواهی کرد منم فقط نگاش می کردم چون تا حالا دختر به اون خوشگلی ندیده بودم.خیلی ماه بود همون اول منو عاشق خودش کرد . گفت ببخشید من می تونم برم ؟ منم گفتم خسارت تصادف چی ؟ خندید و گفت یعنی چی ؟ گفتمقلبم سر جاش نیست دوباره خندیدو گفت من باید برم کلاس دارم گفتم میشه شمارتونو داشته باشم یه کم مکث کرد و بعد شمارشو داد بعد رفت . من اون شب دیونه شده بودم یه حس خوبی داشتم. فردا قضیه رو به دوستم گفتم اون حرومزاده هم منو وسوسه می کرد تا اینکه همش تو فکر کردنش بودم. خلاصه 2و3 هفته ای زنگ می زدم و اس ام اس می دادم تا اینکه راضیش کردم بیاد پیشم . اون روز هیچکس خونمون نبود تا شب هم نمی اومدن. ساعت 11 شد که دیدم زنگ می زنن رفتم در رو باز کردم دیدم خودشه با ترس اومد تو . رفتیم تو اتاق 20 دقیقه فقط نگاش می کردم و اون هم از وضع زندگیشون می گفت.یهو گفت راستی قلبتو پیدا کردی ؟من هیچی نگفتم اومد جلو دستشو گذاشت رو قلبم وای دستش چه گرم بود چقد نحیف و کوچولو بود. اتنگار دست خودم نبود که یه هو اروم دستشو گرفتم و بوسیدم و چسبیدم به صورتم … که یهو به فکر حرفای دوستم افتادم که کم کم کیرم راست کرد دست سفیدشو که دیدم بدتر شدم . اروم رفتم جلو و لپشو بوس کردم اونم هیچ مقاومتی نمیکرد مو هامو زدم کنار (اخه مو هام بلنده مثل emo boyها اما emo یا همون gay نیستم) اروم لبشو بوسیدم دیدم چیزی نمیکه گفتم میای توبغلم؟ بازم مکث کرد گفتم من عاشقت شدم دستشو گرفتمو اروم اوردمش تو بغلم وای چقد گرم بود شالشو در اوردم مو هاشو ریخت رو دوشش چقد این دختر نازه و خوشگله دیدم دستشو رو بدنم می کشه طبق چیزایی که دوستم می گفت لباساشو اروم اروم در اوردم اونم مقاومتی نمی کرد انگار راضی بود کاملا لخت شده بود منم لباسامو در اوردم لخت لخت تو بغل هم دراز کشیدیم فکر کنم یه 1 ساعتی می شد که دیدم نمی شه من اینو نکنم دستمو گذاشتم رو کسش گفت پرده دارما منم گفتم اگه نداشتی مینداختمت بیرون با هم خندیدیم و من می تونستم خیلی راحت بکنمش اون کاملا تسلیم من بود اما من این کارو نکردم به خودم گفتم اگه منم مثه اون دوسته احمقم باشم و یا رفتار کنم دیگه فرقی بین منو اون نیست واسه همین اروم کیرمو گذاشتم لای پاهاش و لباشو می خوردم دیدم ابم داره میاد . ابمو ریختم تو دستشویی اومدم دوباره پیشش گفت چرا نکردی منو ؟ گفت از عقب می تونی اما من یه کم اذیت می شم گفتم تو واسه من مثه فرشته ای یه موجود دست نخوردنی حتی دلم نمی اد بکنمت ارو درازش دادم رو تخت و کنارش تا 7 شب خوابیدم که یهو مامانش زنگ زد بهش و منم تا در خونشون رسوندمش دمه خونشون که رسیدیم ازش یه لب گرفتم و فرستادمش خونشون .. اون روز بهترین روز زندگیم بود……… ببخشید اگه زیاد از بدنش تعریف نکردم چون روش حساسمو دوس ندارم کسی جز من محرماتشو ببینه. با تشکر Ye Ashegh
0 views
Date: November 25, 2018