عقدکنان پسر دایی و کردن بهناز جون

0 views
0%

همین چند روز عقد کنان پسر داییم بود شهرستان بودهمه رفته بودن منم به خاطر کار فقط همون یه روز رو مرخصی گرفتم که برم و برگردم خلاصه رفتم مغازه لباس فروشی دوستم یه ست مشتی ازش گرفتم بهش گفتم میخوام برم عقدکنان گفت مسعود جون من ماشینو لازم ندارم میخوای ببرش منم از خداخواسته با چند تا تعارف راضی شدم ببرمش مگان سفید رنگ صفر با کلی مخلفاتچک لباسارو دادم و سویچ ماشین رو گرفتم و خدافظی کردمبه دوستم زنگ زدم برم پیشش گفت شمالهمنم رفتم ارایشگاه و بعد آماده شدم برم برا جشنحدودا 2 ساعت راه بودشب قبل مراسم رسیدمسر شام بودیم که خانم پسر خاله ام رو دیدماومد باهام دست داداون وقتایی که تازه ازدواج کرده بود لاغر بود و استخوانیزیبا و جذابم بودحالا علاوه بر زیبایی و جذابی هیکلشم جاافتاده بودخلاصه ازهرفرصتی برا دید زدنش استفاده میکردمچندبار نیگاهامون بهم گره خورد که بد جوری نیگاش میکردمحیاط نشسته بودیم یک طرف خانوما و یک آقایوناونم داشت برامون چایی میریختپاشدم رفتم طرفشگفتم دستت درد نکنهمال من پررنگ باشهگفت پررنگه مال توئهخندید…منم نشستم پیشش گفتم خیلی خوب مونده 10 سال جوون تر شده واونم خوشش اومد و خندیدخلاصه ساعت1 شب بعد کلی رقص و شلوغ کاری وقت خواب بودهمه رفتن بخوابنمردا بیرون زنا تو اتاقاولش خوابم بردولی ساعت حدودای 3 بود که بیدار شدمدیدم یکی رفت تو دستشوئی حیاطمنم مبیخولستم برممنتظر شدم بیاد بیرونسرفه میکردم دقت کردم دیدیم خود بهنازهبالباس زیر خوابیده بودم فوری پاشدم اومدم جلوی دستشوئیحیاز داییم اینا بزرگهدستشوئی هم گوشه حیاطاومد بیرون حوله دادم دستاشو خشک کنهجاخورد که من جلوش بودمگفتم خوش به حال پسر خاله ام یه همچین جواهری دارهمن چون معمولا شوخم همه میدونن از حرفم تغییری نکردگفتم باهات خوبهحرفی نزدگفتم چیزی شدهدیدم میخواد گریه زاری کنهبغلش کردمگفتم نه الان وقتش نیستهمه بیدار میشناونم گوش کرداونم بالباس خواب بودگرمی بدن همواحساس کردیممنم حشرم بالاسفوری کیرم بلند شدولی روم نشد چیزی بگمگفتم ناراحت نشو برو بگیر یخوابگفت نه منتظر میمون ه از دستشوئی بیام بیرونرفتم و اومدمدیدم دست و روش رو شستهنشسته لب حوضرفتم نشستم پیششداشت نسیم ارومی میومدپتو رو انداختم دوششیه نیگا بهم کرد گفت چرا خانم نمیگیری گفتماز خودم مطمئن نیستم بتونم خوشبختش کنمگفت تو همه شرایطو داریکار پول خوشگل خوش تیپپسر خوبی هم که هستیمیخوای خواهر من مهناز رو ببینیمنم نمیدونم چی شد گفتم من ازتو خوشم میاد.صورتش سرخ شدگفت م م م من…من شوهر دارمگفتم میدونم ولی من از تو خوشم میادیکم حرف زدیم رفت بخوابهساعت 5 بعد ازظهر عاقد بایستی میومدزنعمو گفت برو عروس و دخترا رو از آرایشگا بیارشونمنم رفتم دم ارایشگاه که گفتن بیا تورفتم تودیدم آرایشگر همون بهناز خودمونهبا بهناز 5 تا خانوم بودنگفتم 4 تا بیان میام بهنازم میبرمبهش گفت آماده بوق زدم بیا بیرونگفت باشهدخترارو رسوندم خونهگفتم برم بهنازم بیارمقبل اینکه برسم بهناز زنگ زد گفت تو این فاصله یه مشتری اومده بیا تو منتظر باش باهم بریممنم رفتم تو سلام و احوالپرسی کردم به خانومه گفت همسرمهاونم باهام احوالچرسی کردخانومه تموم شد و ورفتمنم رفتم نشستم رو صندلیبا موهام ور میرفتم که اومد طرفمگفت خیای خوش تیپی باباگفتم به موهام دست نزندوباره موهامو بهم زدبا لباس کار بودیه واحد بود با 2 تا اتاقیکی برا کار بود یکی برا زندگیرفت تو اون یکی اتاقمن دنبالش کردمپاشو گرفتاروم زمین خوردگفتم چرا موهامو بهم زدی گفت خوشم میادباشه میدونم باهات چیکار کنمفوری خودمو کشیدم روشصورشو لیس زدم همه موادی که به صورتش زده بود بهم خوردنفوری بلند شدهرفتم که سوار ماشین بشم دیدم در قفلهپاشد خندید گفت نمیتونی از دستم فرار کنیگوشی رو برداشت به خانم داییم رنگ زدیه مشتری برام اومده تا نیم ساعت میامگفنم کو مشتریگفت تو -الان موهاتو درست میکنم بیا بشین رو صندلییکم اب زدژل بعد باشون درست کردخواستم بلند شماز پشت گوشم رو گرفت تو دهنش با زبونش بازی کرد گفت خیلی دوستت دارممن جا خوردمبرگشتم بهش چیزی بگم لبامو گرفت تو دهنشگفت دیشب تا صبح نخوابیده همش تو فکر من بودهمنم از خدا خواسته بلند شده بغلش کردم لبامو گذاشتم رولبشمیدونست تجربه سکس رو دارمگفتم بهناز خیلی دوستت دارمیکم ازش تعریف کردمگفت ماتو م رو درآرمنم مانتوش رو که دگمه هاش باز بود رو درآوردمفقط موند سوتین با یه شلوار سفید کاردوباره لب بوس گلواز رو سوتین سینه هاشو گاز زدم یواش چه خبرته شیر میخوام بدهبادندونم سوتین رو ددر اوردمتا جا داشت سینه هاشو خوردمداشت حال میکردموهامو گرفته بود تودستش اخ و اوخ میکرد بخور مسعود جون جوووووووووووووووووووووووون میخورم برات نازیم برو پایین تر نمیشه اونجا رفت برو مسعود جونشکمو و نافشو لیس زدمخوابوندمش رو مبل 2 نفره ای که پشت صندلی مشتری بودساق شلوارش گرفت کشیدم پایینیه شورت سفید با خالهای قرمزداشتجوووووووووووووووووووووووووووووووووناز رو شورت با دستم مالیدمبخورش مسعود جونکافیه نمیتونم مسعود من بخورش نمیتونم خواهش میکنم التماست میکنممنم زدم به بی خیالیاز رو شورت لیس زدمبوی آبش میومد تحریک شده بودبوش کردمبینی مو مالیدم به شورتششورتشو درآوردملنگاشو دادم بالاهمه کسشو یه لیس کلی زدمدستامو حلقه کردم دور پاهاشسرمو بردم .سطشونبا لبام لبه کسشو حرکت دادمچوچول نازش می لرزیدزبونمو نزدیک بردمخط کسشو لیسیدمانگشت شستم رو کسش بودهمه زبونمو با کمک انگشتم کردم رو کسشسرمو فشار میداداییییییییییییییییییییییییجوووووووووووووووووووووونبخور مسعود جونمدستشو برد رو کیرمکه داشت شلوارمو پاره میکردفوری شلوارمو کشید پایینشورتمو در اوردیهو که چشمش افتاد به کیرم جوووووووووووووووووووووووووونقطرشم زیادهمنظورش کلفت بودبا 23 سانت بلندی جونننننننننننننننننننننننوکشو گرفت تو دهنشلباشو نگهداشت رو کیرمبا زبونش حرکت دادداشتم حال میکردانگار همه وجودم رو نوک کیرم جمع جمع شده بوددراز کشید برعکس شدمکیرم تودهنشمنم کسشو گرفتم تو دهنمتا جاداشت خوردممن آبم دیر میادولی اون آبش اومدو مزه دهنموو عوض کرد زود بکن تو کسمبلند شدمپاهاشو بردم بالاکیرم که داشت میترکید رسوندم لب کسشنیگاش کردممنتطر بو بکنم توکسشمنم منتظرش نذاشتمتا لبه اش رو گذاشتم توکسشهلش دادم تویه جیغی کشیدگفت جووووووووووووونبکن منوجرم بدهاین کیر تاحالا کجا بودهمه ش مال خودمهپاهاشو گرفت تو دستموقتی کیرمو میکردم تو کسشهمه بدنش حرکت میکردپاهاشو باز کرد حلقه کرد دور گرفتپیرهنم درآوردبخواب روممنم خوابیدمبغلش کردملباشو گرفتم تو دهنمانگشتمو از پشت کردم تو کونشداشت حال میکردپاشد دستاشو گذاشت رو مبل گفت از پشت بکن تو کسممنم از پشت کردمشصداش خیلی بلند شده بودسینه هاشو گرفتم تو دستم تند تند بزنتندتر زدمداشت آبم میومد داره میادبریز تو کسمقرص جلوگیری خوردممنم همه شو ریختم تو کسشاونم دوباره آبش اومدنفسم بالا نمیومدبوسیدمش دیدم گوشی داره زنگ میخورهزن داییم از تالار بودگفتم تا 15 دقیقه میایمفوری بلندش کردمرفتیم تو حموم یه بارم تو حوم کس خوشگلشو کردمبذاش حال داده بودمازم تشکر کردمن تا لباس میپوشیدماونم موهامو درست کردلباس پوشیدسوارش کردمباهم رفتیم عقد کناننوشته مسعود

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *