عملیات نجات

0 views
0%

سلام به کل بکس شهوانی.امروز اومدم یکی از با حال ترین خاطره های سکسی که البته مربوط به دوستم و همسایشون میشه رو از زبون دوستم براتون تعریف کنم.یه روز گرم تابستونی بود من هم به خاطر گرمای زیاد هوا خونه نشسته بودم تا یه کم هوا خنک تر بشه با رفقا بریم بیرون یه چرخی بزنیم.اون روز مادرم خونه ی خالم بود و برادرم هم رفته بود گیم نت.بابام هم که سر کار بود من تنهاخلاصه من تو اتاقم داشتم تو اینترنت می چرخیدم که دیدم از طرف خونه ی همسایه بقلی مون یه سری سرو صدا میاد.من هم توجهی نکردمچون این همسایه بقلی مون دو تا دختر دانشجو بودن و گاهی اوقات که با هم شوخی میکردن صداشون رو میشد شنید.پیش خودم گفتم حتما دارن بازم تو سر و کله ی هم میزنن.یه کم که گذشت دیدم که صدا حالت فریاد کردن دارهرفتم سر پنجره که دیدم انگار یکی داد میزنه کمککممممککککیکی منو نجات بدهکسی اینجا نییییستراستشو بخواین اول یه کم شوکه شدم و نمی دونستم چی کار کنم.یه کم که فکر کردم گفتم بخاطر اینکه از حیاط ما فقط میشه به حیاط اونا رفت پس فقط من میتونم واسش یه کاری بکنماصلا همسایه های دیگه به هیچ وجه نمی تونستن صدای اونو بشنون چه برسه که بخوان نجاتش بدنخلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم رگ جوانمردیم زد بالا و رفتم تو حیاط و به کمک نردبون پریدم تو حیاطشون.خیلی استرس داشتم تا اینکه وقتی داشت فریاد میکرد و کمک میخواست گفتمن اینجا گیر کردم که فهمیدم باید یارو رو از یه جایی نجاتش بدیماز در حال وارد خونشون شدمو گفتمخانومخانووومنترسین من الآن کمکتون میکنمکه دیدم میگه من تو دستشویی گیر کردمبعد آدرس جعبه ابزارشون رو داد که من هم به هزار زحمت تونستم در و وا کنمآقا تا در رو وا کردم چی میدیدمیه کس هلو که با یه تاپ نازک یه شلوارک تنگ زرد رنگ جلوم وایساد.و از شانس ما هم سوتین نزده بوداز ترس اینقدر عرق کرده بود که بخاطر خیسی لباسش نوک سینه هاش معلوم بود.اول یه کم خودشو جمع و جور کرد وبعد از شدت خوشحالی و کاملا نا خودآگاه پرید تو بغلم.منم مات مبهوت فقط واستاده بودمسینه هاش بهم چسبیده بود.فکر کنم سایزشون در حد 75-80 بودوقتی از بقلم اومد بیرون کلی ازم تشکر کرد.تازه می خواستم خداحافظی کنم که گفت نه نهوایسین من برم یه شربتی چیزی واستون بیارم که منم از خدا خواسته گفتم زحمت میشه واستونگفتاین حرفا چیه وظیفه هست و برگشت که به طرف آشپزخونه بره منم حسابی کونشو دید زدم که به قول بچه ها داشت گیتار میزدوقتی شربتو آورد خم شد که تعارف کنه سینه هاش رو میشد راحت دیددیگه داشتم از شق درد میمردم که دیدم خودشم اومد کنارم نشست و شربتشو خورد.بعد بهم گفتدستت درد نکنهداشتم از ترس میمردم.خیلی از کارت خوشم اومد یه لبخند شیطانی() زدمنم کم نیاوردمو گفتم منم از تو خوشم اومدگفتاااااانه باباگفتم مخصوصا از بغلی که کردیگفت دوست داری؟گفتممعلومهگفتخو بیامنم پریدم تو بغلشو یه لب جانانه ازش گرفتم.دستشو گذاشت رو کیرم و مالوندشمنم تاپش ازتنش در آوردم وسینه هاشو میخوردم که کم کم آه و اوهش در اومد.شرت و شلوارک شو کند ومنم لخت شدم .دستمو گرفت برد رو تختشکیرم رو گذاشتم رو کسش و خوابیدم روش.از گردن و لب سینه هاش بوسه میگرفتمآهو اوه میکرد ومن بیشتر حشری میشدم.یه ربعی اینطوری حال کردیمکه دیدم هی می گهکیر می خوامکیر میخواممنم منتظرش نذاشتمو به پشت برگردوندمشو اول با یه کرم که رو میزش بود کیر خودمو کونشو حسابی چرب کردمکونشو قمبل کرد طرفمو من هم کیرمو چسبیدم بهشو یه کم مالیدم به کوسو کونش.بعد کیرم رو گذاشتم دم سوراخشو با یه فشار سرشو کردم تویه جیغ کشید.بعد با یه فشار دیگه کیرمو تا ته کردم توداشت از درد میمرد ولی مشخص بود که خیلی داره حال میکنهیه 10 دقیقه ای تلمبه زدم که آبم اومد همشو ریختم تو کونشبعد کیرمو تمیز کرد و گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدنخیلی حرفه ای بودزبونشو روی رگ زیر کیرم میکشید که خیلی حال میدادموهاشو گرفتمو سرشو به طرف کیرم فشار دادم که یهو آبم اومد و ریختم تو دهنشبعد خوابوندمش و کوسش رو که خیس خیس بود خوردم که دیدم برای دومین بار ارضا شدبعد یه کم تو بغل هم لم دادیمو من اومدم خونه.تاشب همش به اتفاقایی که افتاده بود فکر میکردم…. نوشته‌ لوکس

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *