سلام دوستان داستانی که میخوام بگم زیاد سکسی نیست ولی مربوط به سکس میشه. یه روز داشتم با موتور توی شهر می چرخیدم(شهر ما کوچک همه همدیگرو تقریبا میشناسن) پیچیدم با موتور به یک خیابون یک طرفه که از شانس بد من ماموران نیرو افتضاحی موتور میگرفتن اومدم بر گردم دیدم 2تا سرباز پشت سرم هستن نگو از قبل پشت تیر برق کمین کردن برای موتورای که برمیگردن. خلاصه اومدن جلو هر کاری کردن موتور را ندادم که بعد از5 دقیقه نیروهاشون از انتهای خیابون اومدن به کمک 2 سرباز باز هم باهاشون درگیر شدم و در آخر هم خودم را بردن هم موتورم را. خودم به دلیل درگیری با مامورین بردن بازداشتگاه کلانتری محل. حدود 1 ساعت بود که از بازداشتم میگذشت که یکی از بچه محلامون آوردن بازداشت کردن. با دیدنش تعجب کردم این کجا بازداشتگاه کجا. مثل بارون هم اشک میریخت هرچه سوال کردم که چرا اینجا هستی فقط اشک میریخت و گریه زاری میکرد و میگفت آرش(من) بد بخت شدم گفتم چرا ولی او جوابی نداد رفت یه گوشه بازداشتگاه نشست و گریه زاری میکرد من هم دیگه بهش گیر ندادم.این بچه محل ما اسمش فرهاد هست(مستعار)19 یک برادر از خودش بزرگتر داره و یه خواهر که 5سالش هست پدرش کامیون داره و برادرش هم شاگرد باباش هست هم خودش هم برادرش خیلی بچه های خوبی و مودبی هستن فرهاد در کنار درسش پرورش اندام کار میکرد خیلی هیکل رو فرمی و صورت جذابی داره با موهای لخت و بلند تا زیر گوشش در محل او را بهترین و مودب ترین پسر محل میشناختن خیلی هم به مسائل ناموسی حساس بود حقیقتا خود من بهش حسودیم میشد. القصه..آرش من منصور(مستعار) را کشتم این را فرهاد گفت. نگاش کردم گفتم منظورت چیه؟ منصور کیه؟ گفت منصور پسر داییم را با چاقو کشتم گیج شده بودم اولش خیال کردم شوخی میکنه . بهش خندیدم گفتم لوس نشو چرا اینجایی؟ صداشو برد بالا گفت میگم آدم کشتم میفهمی آدم کشتم از صداش مامور کلانتری اومد دریچه درب بازداشتگاه را باز کرد گفت چه مرگته؟ به من هم گفت باهاش حرف نزن. ماموره که رفت ازش خواستم برام توضیح بده که چی شدهفرهاد گفت امروز رفته بودم باشگاه بدنسازی ولی حوصله نداشتم کار کنم چون کسل بودم وحالت سرما خوردگی داشتم 10 دقیقه باشگاه موندم بر گشتم خونه وقتی رسیدم خونه خواهرم داشت تو حیاط کنار حوض آب بازی میکرد. ازش پرسیدم مادر کجاست خواهرم گفت مادر با منصور دارن زیر زمین را مرتب میکنن در حالی که داشتم از پله های کرسی خونه بالا میرفتم بر گشتم سمت زیر زمین(خونه فرهاد اینا از خونه های قدیمی که دورتا دور حیاط اتاق هست) از پنجره زیر زمین که تقریبا نیمه باز بو دنگاه کردم دیدم مامانم……….گریه فرهاد……….. دیدم مادرم با منصور دارن باهم سکس میکنن اون لحظه دوست داشتم بمیرم ولی اون صحنه را نبینم خون جلو چشمام گرفته بود برگشتم دست خواهرم گرفتم بردم بالا تو یکی از اتاقها بهش گفتم بیرون نمیای بعد رفتم اشپزخانه چاقو را برداشتم و رفتم سمت زیر زمین میخواستم درب را با لگد بزنم و هر دو را بکشم برگشتم سمت پنجره دیدیم هنوز مشغولا گوشیم در آوردم فیلم بگیرم از پنجره نشد بر گشتم در را با لگد زدم دیدم چیزی پشتش گذاشتن که باز نشه شاید بخاطر وجود خواهرم چیزی گذاشته بودن با لگد دوم درب باز شد هردو خشکشون زده بود مادرم با دیدن من مثل بید میلرزید و سعی داشت با لباسش خودشو بپوشونه پسر دایی هم که شلوار ش تا زیر زانوش بود کشید بالا ولی پیرهن تنش نبود در همان حالت 10 الی 20 ثانیه ازشون فیلم گرفتم از عصبانیت نتونستم بیشتر فیلم بگیرم رفتم سمت پسر داییم هردوشون شروع به التماس کردن منصور اومد که با من درگیر بشه ولی من همین که بهش رسیدم با چاقو اولین ضربه را به پهلوش زدم مادرم از ترس جیغ کشید و به سمت حیاط دوید من هم دنبالش دویدم تو حیاط گرفتمش و تا جایی که تونستم با چاقو زدمش از جیغ های مادرم خواهرم اومده بود بیرون رو پله ها وایساده بود برگشتم زیر زمین دیدم منصور همونجا افتاده رفتم سمتش چند ضربه دیگه هم بهش زدم و امدم بیرون. چند دقیقه ای کنار حوض نشستم و گریه زاری کردم صدای همسایه ها از کوچه به گوشم میرسید شاید اونا هم از جیغ های مادرم ریخته بودن توی کوچه. کوشیم در آوردم زنگ زدم کلانتری گفتم اینجا قتل شده بعد از 10 دقیقه اومدن اول چندتا مامور از کلانتری بودن ولی بعدبس سیم از زدن اونجا شلوغ شد. موقع بازداشت گوشیم دادم یک کشیک دادگاه که همراهشون بود گفتم یک کلیپ فیلم داخلش هست که بعد به درد میخوره.ازش پرسیدم بابات و دادش کجا بودن پس؟؟ گفت بار بردن خوزستان.فرهاد از من مدام می پرسید آرش کارم درست بوذه یا اشتباه یعنی منو اعدام میکنن. مونده بودم چی بهش بگم بیچاره شده بود مثل روانی ها. من فردا صبح از بازداشتگاه اومدم بیرون و تا به امروز که یک ماه میگذره از بازداشت من ولی فرهاد هنوز گرفتار این مسئله هست.جالب اینجاست که الان پدرش میگه من چون همیشه در سفر بودم هیچ مشکلی نداره که خانمم به خاطر نیاز جنسی با پسر برادرم در رابطه بوده . بهتر از این بوده که بخواد با یه غریبه در رابطه باشه. حالا نه پدرش رضایت میده نه عموش.برادر فرهاد هم گفته اگر فرهاد اعدام بشه من هم پدرم و داییم و خودم را میکشم.دوستان به نظر شما کار فرهاد درست بوده؟؟؟برای آزادی فرهاد دعا کنید….(بخاطر غلط املایی اگه دارم منو ببخشید)نوشته آرش
0 views
Date: November 25, 2018