فقط عاشق خوردن بود

0 views
0%

اولین خاطره سکسی که مینویسم محمدمشغول کار کردن بودم….عجیب کارمو دوست داشتم و با همکارام که اکثرا خانوم بودن، خیلی حال میکردم و به همشون احترام میذاشتم…یکی از همکارام که پسر خوبی بود و حدود دو سالی بود که با هم کار میکردیم، ی روز موقع صبحانه، بهم گفت که ی کیس دیوونه سراغ داره، و شماره موبایلشو بهم داد….بعد از کار وقتی به خونه رسیدم، رفتم دوشمو گرفتم و طبق معمول ی چیزی درست کردم خوردم و ریلکس اومدم تو واحدم و رفتم سراغ موبایلم و شماره ای که گرفته بودم….توی چندتا تماس اول، خیلی ناز میکرد ولی از صداش و طرز صحبت کردنش فهمیدم که اونم عجیب سکسیه و دوست داره که رابطه بذاره ولی خب باید نازشو میکرد و این طبیعی بود….اونشب گذشت و من تا دو سه روز بهش نزنگیدم تا اینکه ی شب داشتم فیلم نیگا میکردم که یهو شمارشو روی گوشیم دیدم…بعد از چندتا بوق، جواب دادم و اون با ی لحن خاصی بهم گفت که (( مزاحم نیستم؟؟؟))منم گفتم که نه ولی صبر کن…آخه طبقه بالا بودم و باید میرفتم واحد خودم…راستی ما ی خونواده هفت نفری بودیم که مادرمو تقریبا 11 سال پیش از دست دادیم.. خواهر نداشتیم و 5تا پسر بودیم… پدرمم دوباره ازدواج کرد… بزرگ شده و تربیت شده تهرانیم… الآنم نارمک میشینیم… خونه پدرم سه طبقه 6 واحدیه.. و من واحد پایین میشینم و مجردم…خلاصه رفتم پایین و باهاش صحبتامو شروع کردم…اصلا فکرشم نمیکردم که به این راحتی بتونم راضیش کنم که بیاد خونم… و اونم قبول کرد که همون روز خودشو برسونه…بخاطر همین رفتم و ی اصلاح تمیز کردمو منتظرش شدم تا بیاد….اون اومد….ندیده بودمش و بخاطر همین مشتاق بودم که ببینم چه قیافه ای هست…قرار بود درب ساختمون باز باشه و اون خودش بیاد توی واحد من…وقتی درب واحد باز شد من به چیز عجیبی بر نخوردم..یعنی خوشگل نبود ولی دوتا خصوصیت داشت که هر مردی رو دیوونه خودش میکرد….سینه های شق کرده و کون تپل، سفت و احتمالا خوشمزه….معطل نکردم و ازش خواستم که بیاد داخل پذیرایی تا براش ی شربتی چیزی ببرم تا خستگیش دربره، نگو که اصلا خسته نیست و اومده تا ی حالی به اون سینه ها و کون و کس نازش بده…با شربت توی دستم اومدم و کنارش روی مبل نشستم و ازش خواستم اسمشو بهم بگه….اسمش سیما بود و حدود 5 سال از من بزرگتر بود….من 30 سالمه.. قدم 185 وزنم 87 و بدنم ورزشکاریه.. آخه من مربی ژیمناستیکم….قد سیما کوتاهتر از من بود.. تا گردنم، وزنشم حدود 70، ولی کمر باریک و کون گنده ای داشت….بهش گفتم با چه چیز من حال کردی که اومدی پیشم و بدون مقدمه بهم اعتماد کردی…؟گفت که با شوهرش به مشکل خورده بوده، چون معتاد بوده و به همین دلیل کارشون به طلاق کشیده بود…اونجا بود که فهمیدم قدر کیرو خوب میدونه….و گفت که به سکس علاقه عجیبی داره و نمیتونه بدون سکس زندگی کنه… از صدای من و طرز صحبت کردنم خوشش اومده بوده و میخواسته که فقط با ی نفر باشه…از پایان حرفاش، ی جمله از همه قشنگتر بود و اونم این بود که قصدش اینه که رفاقت کنه و نمیخاد دوباره شکست بخوره…..به محض اینکه گفتم عاشق این مرامتم، معطل نکرد و منو کشید تو بغلش و ی بوس آبدار ازم کرد که خیلی بهم چسبید….بلند شد لباساشو درآورد و با ی تاپ و شلوارک کنار من نشست و فقط نگام میکرد..خودم فهمیدم که چی میخاد و بدون اینکه حرفی بزنم ی دستمو بردم پشت کمرش و اون دستمو بردم پشت گردنش و کشیدمش سمت خودم و ی لب رومانتیک ازش گرفتم…چون خیلی تشنه بود، لبمو ول نمیکرد و با ولع خاصی میخورد… یهو متوجه شدم که داره تاپشو درمیاره و منم مهلت ندادم و بند سوتینشو از پشت در همون حالت لب گرفتن باز کردم…. ی لحظه جدا شدیم و منم تی شرتمو درآوردم…آخ که چه سینه هایی رو داشتم روی بدنم حس میکردم… داغ و دوست داشتنی…از حرص زیاد شروع کردم به مالیدنشون و با ولع زیاد میخوردمشون.. من عاشق سینه ام…داشتم میخوردم که دیدم داره با ی نگاه التماس آمیز به خوردن من توجه میکنه…با دیدن این صحنه با شدت بیشتری به خوردن ادامه دادم و یواش یواش دستمو از روی پاش به سمت کون گندش بردم و با فشار میمالوندمشون که دیدیم ی کم بلند شد و شرتشو داد پایین..چقدر بدنش نرم بودانگار که این بدن تا حالا بهش دست نخورده بوده…همونجوری بغلش کردم و رفتیم روی تختم به شکم خوابوندمش و شروع کردو به ماساژ و نوازش پشتش…آخ که هیچوقت اون منظره از ذهنم پاک نمیشه…ی بدن تقریبا سفید و نرم و داغ با ی کون گنده که سوراخ صورتیش داشت دیوونم میکرد و اون کس قلمبش که از لای پاش داشت بهم چشمک میزد که یهو سرشو برگردوند و با اشاره ازم خواست که بیفتم روش…افتادم روش و از پشت گردنش شروع کردم به لیسیدن تا دم کونش..به اونجا که رسیدم حس کردم هیچ لذتی مثل خوردن کونش نمیتونه امروز بهم داده بشهبدون معطلی لاشو باز کردم و از سوراخ داغش تا همه کونشو با ولع خوردمشاید بیشتر از 2 یا 3 بار ارضا شد…کونشو میداد بالا و بیشتر میخواستیهو برگشت و به کیرم اشاره کرد که میخاد بخوره…منم رفتم جلو و کیرمو رسوندم به دهنش… وااااااااااااااای خدای من… چه دهن داغ و حشریی داشت لامصب…داشتم دیوونه میشدم….از سر کیرم تا تهشو مثل بستنی لیس میزد و گاهی تا حلقش فرو میبرد…اینقد قشنگ میخورد که ی بار ارضام کرد و دوباره کیرمو خورد تا بلندش کرد….اینبار برگشت و بهم گفت که میخاد از کون بکنمش…کیرم داشت میترکید…ی ذره کرم مالیدم روی کیرم و آروم آروم فرو کردم توی کونش…اولش خیلی درد کشید ولی فهمیدم که عاشق این درده…خودش عقب جلو میرفت و کونشو شل و سفت میکرد..تو همین حال برگشت، بهم نیگا کرد و گفت (( محمد جونم، عاشقتم، بکن منو، بکن، فقط بکن))دیوونه این مدل سکس کردنم..منم چنان میکردم که خیلی بهم حال میداد..لمبر کونش بدجوری دیوونم میکرد…ضرباتمو محکمتر و سریعتر میزدم که یهو خودشو سفت کرد و بهم گفت که تکون نخورم…عاشق این مدل ارضا شدن خانم هستم…همونجوری که کیرم تو کونش بود از پشت بغلش کردم وآروم آروم کیرمو درآوردم و رفتم شستم و از اونم خواستم خودشو بشوره تا دوباره شروع کنیم…شستیم و برگشتیم…همه چیز دوباره ولی اینبار با ولع بیشتری شروع شد..به کمر خوابیدم و ازش خواستم که کیرمو بکنه توی کسش و خودش باهاش بازی کنه و بالا پایین بره….خیلی حرفه یی نگام میکرد و با کیرم بازی میکرد….مرتب، دستش روی بدنم بود ومنو میمالید….داشت دیوونه میشد و حرکاتش تندتر و سکسیتر میشد…همش صدام میزد و میگفت که عاشقمه….دیگه تو حال خودش نبود…شاید 6 یا 7 باری ارضا شده بود….یهو بلندش کردم و خوابوندمش و افتادم روش…کیرمو کردم تو کسش…هنوز تنگو داغ بود…متوجه میشدم که داره با کسش کیرمو میخوره….عاشق لب گرفتن در حال کردنم….سینه هاش خیره کننده بود و با ی فرم خاصی میلرزیدن…تمام بدنش با من هماهنگ بود…انگار مارو فیت هم ساخته بودن…کیر من حدود 17 سانت و کلفتیشم در حدیه که به ی خانم حال میده و ضد حال نمیزنه…استاندارده…میگفت که سایز کیرمو دوست داره و. میخاد که مال خودش باشه…..کیرمو تا ته تو کسش فرم میکردم…ازم میخواست که اینکارو تکرار کنم…ی بیست دقیقه ای رو کارش بودم که ارضا شدم و ریختم تو کسش…اونم منو تا آخرین لحظه ولم نکرد و توی بغل هم بودیم که از فرط خستگی ی ربعی تو بغل هم خوابیدیم…خیلی با سکس کردنش حال کردم…دوسش داشتم و مثل ی دوست خوب باهاش ادامه دادم…خیلی با هم سکس کردیم و پایان مدت همدیگه رو میپرستیدیم…ی روز بهم گفت که میخاد از ایران بره….از اون به بعد دیگه خبری ازش نشد و منم سعی کردم فراموشش کنم…..دوستدار شما محمد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *