سلام به دوستان شهوانی.قبل از هر چیز بگم من روابط سکس با محارم رو دوست دارم واهلشم.کسانی که دوست دارن درباره محارمشون)مامان.خواهر.خاله.عمه.زن( حرف بزنن پیام خصوصی بدن.در ضمن کسانی که جنبه این چیزها رو ندارن توهین نکنن و اصلا به اینجا نگاه نکنن.وگرنه معلومه خودشونم اهل همین مسائلن ولی عرضه انجامشو ندارن.من سه ساله با مادرم رابطه دارم.این یکی از داستانای منه.اگه خوشتون اومد و درباره ناموسهاتون باهام خصوصی حرف زدین بازم میذارم.داستان مربوطه به تیر 91 و فوت فتیش با مادرم در جاده.چند نفر از خانواده مادرم در یکی از شهرهای جنوبی زندگی میکنن.ما برای چند روز میخواستیم بریم پیششون تا گذران تعطیلات کنیم.خونواده ما چهار نفر هست.مامان پدر من و برادر کوچیکم.با ماشین راه افتادیم که بریم.بابام آدم قانونمندیه و رانندگی با سرعت پایین رو ترجیه میده.همینباعث میشد دائم خسته شیم و تو را در جاهای مختلف وایسیم.مامانم همش پاهاش درد میگرفت.برادرم خودشو خیس میکرد.منم تو کف پاهای خیس عرق مادرم بودم.مامانم جوراب شیشه ای مشکی بدون کف تا زیر رانو پوشیده بود با کفش پاشنه بلند.در یکی از توقف گاها مادرم کفشاشو درآورد که پاهاش هوایی بخورن.من که چشم بابامودور دیدم گفتم مادر می خوایی پاهاتو ماساژ بدم.اولش گفت نه ولی من خودم رفتم و شروع کردمبه مالیدن پاهاش اونم رضایت داد.اون توی ماشین نشسته بود و منم لب جو.پاهاشو آورده بودم جلوی صورتم.بوی عرق پاهاش داشت دیوونم میکرد.جوراباش کاملا خیس بود.کیرم داشت میشکست.طاقت نیاوردم و گفتم مادر خوش به حالت پاهات چه بوی خوبی دارن.گفت تو داری پاهامو میمالی یا بوشون میکنی.بسه الان بابات میاد.من گفتم جون من بذار بوشون کنم.با چشمای گرد نگاهای بهم کرد و گفت باشه تو چاهامو بو کن منم حواسم هست.چند دقیقه ای پاهاشو بو کردم تابابا اومد و مادر گفت دیگه کافیه.من گفتم اگه باز فرصت شد باز اجازه میدی؟گفت حالا تا بعد.رفتیم و رفتیم تا مادرم خوابش برد.داداشمم که چند پوشک ترکونده بود و سینه مامانمو حسابی مک زده بود تخت خوابیده بود.من به پدرم گفتم نمیخوای یه چایی بخوری خوابت ببره.بابا گفت چاییمون تموم شده.از توقف گاه بعدی میگیرم.چند کیلومتری رفتیم تا رسیدیم به کافه.بابام گفت من میرم یه آبی به صورتم بزنم و چایی بگیرم بیام.منم که انتظار لحظه موعود میکشیدم سریع پریدن پایین و رفتم درب سمت مامانو باز کردم و سرمو بردم داخل و نوک بینیمو چسبیدم رو پاهاش.از اطراف لبه های کفشاش چه بوی خوب عرقی میومد.مامانم چشماشو باز کرد و گفت بازم که تویی.بابات کو.گفتم رفت دستشویی بعدشم میره فلاسک چای رو پر کنه.مامانم گفت اگه می خوای عرق پاهامو بخوری فقط چند دقیقه وقت داری.منم بی معطلی کفشاشو درآوردم و پنجه پاهاشو یکی یکی کردم تو دهنم و مشغول لیسیدن جورابهاش و خوردن عرق پاهاش شدم.از فرط لذت داشتم میمردم.بوی پاهاش و مزه عرق پاهاش فوق العاده بود.بهشتی بود.مامانم فقط میگفت زود باش.کامل لیسشون بزن.منم همین طور که میلیسیدم کیرمو درآوردم و به مادر گفتم سریع کیرمو بمال.کنار ماشین نشستمو مادرم پاهاشو از در ماشین آوردبیرون و مشغول مالیدن کیرم شد.چون هوا تاریک بود و ماشین ما کمی دور تر از کافه بود ما با خیال راحت کارمونو میکردیم.مامانم در فوت جاب حرفهای بود.گفت نوک جوراب راستمو سوراخ کن و کیرتو بکن توش تا آبت نپاشه جونم.منم همین کارو کردم و آبم کمی بعد اومد.مامانم سریع جوراباشو درآورد و گفت اینارو بنداز جایی که همه ببینن الا بابات.بعد گالنآبو بیار پاهامو بشور.جورابارو پرت کردم و پاهای مامانمو شستم.بابام از در کافه اومد بیرون.مامانمم سریع یه جفت جوراب دیگه پوشید.کل کارمون کمی بیشتر از ده دقیقه شد.راه افتادیم و شامو تو راه خوردیم و نیمه های شب رسیدیم.رفتیم خونه داییم.مامانم گفت اینجا حواست باشه کاری به من نداشته باشی.تو مدتی که بودیم من و مادر کاری نکردیم ولی تو راه برگشت بازم فوت فتیش داشتیم.امیدوارم با همه بدیش خوشتون اومده باشه.نوشته ناموس باز
0 views
Date: November 25, 2018