فیلم سوپر دوجنسه بلوند چه کوسی میکنه
خواهش میکنم توهین کردن رو فراموش کنید. اینجا برای یک چیز میایم. اونم رفع نیا
ز جنسی. ایرادات نویسنده رو بگیرید به جای اینکه فحش و ناسزا نثار هم کنیم. یه کار
ی کنیم نویسنده بتونه دفعه بعد داستان بهتری رو با توجه نظرات سازنده ما بنویسه. ممنون
سلام امیر هستم 27 ساله از تهران
من یه مغازه موبایل فروشی دارم و خودتون می دونید کلی مشتری جورواج
ور. یه روز یه خانمی با بچه حدودا 2 سالش اومد تو مغازه واسه خرید سیم
کارت. زن جذاب و خوشگلی بود البته به جز بینیش که بزرگ بود. بعد ص
حبت و چونه زدن بالاخره یه شماره انتخاب کرد و ثبت نام رو شروع کردم.
کارت ملیش رو که دیدم مشخصاتش رو خوندم و اسمش رویا بود متولد 7
2. کاراش رو انجام دادم یه شماره برای ثبت نام سیم کارتش ازش گرفتم
و کارش که تموم شد رفت. زیاد تو نخش نرفتم و اما ازش خوشم اومده بود
. خلاصه من سرم به کارم بود که چند روز بعد اومد برای خرید شارژ منم
دوباره نظرم بهش جلب شد. سینه های بزرگی داشت از این مانتو های نخ
ی گشاد می پوشید که کاملا برجستگی سینه هاش معلوم بود. چند بارهم ا
ز لابلای شال و مانتوش بالای سینه هاش کاملا پیدا بود که کلی برام جذابی
ت داشت که جوری شده بود همش منتظر بودم بیاد تو مغازه. دفعه بعد که
اومد تو مغازه کارش که تموم شد بهش شمارمو دادم و گفتم اگر سوالی د
اشتید با همین شماره با من در تماس باشد تا جوابتون رو بدم. اونم شم
اره رو برداشت و رفت. فردا شب یه اس اومد که ازم یه سوال راجع به
نحوه خرید بسته اینترنتی و این چیزا سوال کرده بود. منم دل تو دلم نبود و خوشحال بودم که اس داده. جوابشو دادم و اون شب گذشت. دیگه رفت و آمداش به مغازه زیاد شده بود. کارم زیاد شده بود و یه همکار خانم گرفته بودم که کمکم کنه. یه روز که رویا اومد مغازه منو با این خانم دید که داشتیم صحبت می کردیم. بعد از نیم ساعتع از رفتنش به گوشیم زنگ زد و گفت ببخشید یه سوال می خواستم ازتون بپرسم. منم می دونستم که انقدر نظرش به من جلب شده که دنبال جواب یه سوال در مورد من می گرده. بهش گفتم بفرمایید. گفت می خواستم بدونم اون خانمی که کنارتون بود کی هستن؟
منم گفتم ایشون همکارم هستن چطور مگه؟ اونم گفت همینطوری و خداحافظی کرد.
فردای اون روز خودم بهش اس دادم می تونم باهاتون صحبت کنم؟
جواب که داد بله منم بهش زنگ زدم و بعد از احوالپرسی علت این سوالشو ازش پرسیدم.
هی از جواب دادن فرار می کرد ولی در اخر گفت می خواستم بدونم اگه اون خانم زنته دیگه فکرتو از سرم بیرون کنم. منم گفتم مگه شما شوهر ندارین؟ (حدس میزدم مطلقه باشه)
گفت چرا دارم ولی معلوم بود که اصلا از زندگیش راضی نیست.
خلاصه کارم شده بود مشاوره دادن و دلداری دادن به رویا خانوم. می گفت اصلا شوهرش بهش محبت نمیکنه. حتی یک بارم بهش یه جمله دوستت دارم نکفته بوده و بعد که صمیمی تر شدیم گفت که اصلا تابحال با اون ارضا نشده.
من شاخ درآورده بودم که مگه میشه تو 3 سال زندگی مشترک ارضا نشده باشه.
منم بهش کلی راهکار واسه ارضا شدن دادم ولی هیچ کدوم اثری نداشت. با زبون بی زبونی ته حرفاش معلوم بود که داره میگه می خوام با تو بخوابم.
منم خیلی روی این مساله که شوهر داره حساس بودم و اصلا دلم نمی خواست کاری باهاش بکنم. تا هینجاشم که باهاش صحبت می کردم خیلی عذاب وجدان داشتم.
این داستان ادامه داشت تا یه روز زنگ زد گفت بچمو بردم خانه کودک اگه می تونی بیا ببینمت. منم راه افتادمو رفتم جلوی خانه کودک زنگ زدم اومد اینور خیابون گفتم پسرت کجاست گفت که جاریم مواظبشه. با جاریش راحت بود اونم همه چیو می دونست.
سوار ماشین شد گفت فقط یه ربع وقت داریم که پیش هم باشیم. راه افتادم. شهوت داشت مغزمو می ترکوند. هر چی سعی کردم فقط باهاش بگم و بخندم نتونستم و بهش گفتم می خوام ببوسمت. با یکم ناز عشوه قبول کرد. لباش مثل یخ سرد بود. اونم از من بیشتر عذاب وجدان داشت. اصلا پشیمون شدم که همچین کاری کردم باهاش. برش گردوندم و پیادش کردم و رفت. تا چند روز تو حال خودم نبود و اعصابم به هم ریخته بود. یه روز غروب اومد مغازه کلی خوش وبش کردیم با هم، باز دوباره لای مانتوش باز بودو من پوست سفیدشو می دیدم. بهش گفتم درستش کن و اونم شالشو انداخت رو مانتوش. بعد گفت چیه می ترسی نگاه نامحرم روم با
شه؟
گفتم نه بابا دهن خودم سرویس میشه
گفت چرا؟
یکم روم بهش باز شده بود. بهش گفتم تا شب از کمر درد می میرم. گفت چرا گفتم آخه تحریک می شم و اگه ارضا نشم کمردرد شدید می گیرم. یه نیش خند زد و بهش گفتم چرا می خندی؟
گفت آخه منم همینطوری میشم. گفتم یعنی چی؟ (خودمو زده بودم به خنگی که بازم حرفاشو ادامه بده)
گفت منم خیلی از مواقع تحریک میشم و شوهرم نمیتونه منو ارضا کنه تا چند روز عصبی میشم و کمردرد دارم.
سرتونو درد نیارم خیلی با هم راحت شده بودیم دیگه. میمود مغازه وقتایی که خلوت بود و کسی نبود من راحت دستمو میکردم زیر مانتوشو سینه های نرمشو درشتشو می مالیدم. اصلا از سکس بیشتر بهم حال میداد مالیدن سینه های رویا. سایزشون حدود 80 بود که بخاطر شیر دادن بچش یکم درشت تر هم شده بود.
یه روز باهم رفتیم بیرون دوباره. تو ماشین هرکاری کردم که بیاد کیرمو بخوره نخورد. فقط به زور تونستم راضیش کنم کیرمو بماله تا ارضا شم. انقد آب از کیرم اومد که داشت از تعجب شاخ در میاورد (کلا آبم زیاده) می گفت این همه اب از کجات میاد. منم فقط می خندیدم (منظورم اون خنده بعد از سکس که همه تجربه کردیم). تمام شلوارم خیس بود. رنگ شلوارم قهوه ای روشن بود و خیلی تابلو بود. رویا رو رسوندم و خودم رفتم یه جا شیر آب پیدا کردم و شلوارمو حسابی تمیز کردم البته خشک نشد ولی اومدم دم مغازه و خیلی سریع کرکره رو دادم بالا رفتم پشت میزم نشستم که کسی نبینه. تابستون بود و زود خشک شد.
چند باری با هم رفتیم بیرون و داستان همین بود. فقط برام می مالید. همین و بس!
می دونستم شووهرش از صبح میره و ساعت 6 عصر میاد. پیله کردم که باید یه روز بیام خونتون و حسابی بغلت کنم و گرمای تنت رو حس کنم.
با جاریش گفتم راحت بود و اونم می دونست که ما با همیم. یه روز رفتم خونشون بالاخره جاریش رو دیدم توی راهرو ایستاده بود و سلام و علیک کردیدم و گفت رویا توی خونست. همین که اومدم برم تو رویا اومد بیرون تو راهرو و گفت تو نیا. گفت بچه خودشو جاریش تو خونه بودن. جاریش رفت تو و همونجا بغلم کردو فشارش دادم. سینه های نازشو برای اولین بار از روی یه لباس تنگ میدیدم. خیلی بزرگتر از اونی بود که فکر می کردم. اصلا با بغل کردنش تو ابرا بودم. سینه هاش انقدر بزرگ بود که مانع رسیدن تنم به تنش می شد ولی خیلی نرم بودن. خلاصه یک دقیقه بیشتر نبود این دیدار و زودی رفتم ولی کلی حال داد.
این دیدارهای یواشکی هم چند ماهی ادامه داشت ولی کاری نمیکردیم فقط همین بغل و بوس و لب.
یه بار خونمون کسی نبود فقط بابام خونه بود. باهاش هماهنگ کردم که سر ظهر که بابام خوابه بیاد تو خونه. تا وقتی که بیاد حدودا نیم ساعت طول کشید اما انگار یه قرن برام گذشت. داشتم از شق درد می مردم.
شرتم رو از پام درآوردم و یه شلوار زیپ دار پوشیدم که بتونم راحت کیرمو از توش دربیارم.
میدونستم شاید نشه بیارمش تو خونه چون بابام خونه بود.
درو براش باز گذاشته بودم که زنگ نزنه. از تو آیفون دیدم که اومد تو خونه منم از در آپارتمان اومدم تو راهرو و پریدم تو بغلش وای چه بوی خوبی میداد داشتم دیوونه میشدم از عطر تنش
دستشو گذاشته بود روی کیرمو میمالیدش
منم کیرمو درآوردم دادم دستش و میمالید. گفتم بخورش و بذار به آرزوم برسم بعد سرشو فشار دادم پایین و کیرمو با ولع کرد تو دهنش. خیلی اوق زد منم دیدم نمیتونه زیاد بخوره درآوردم از دهنش و شروع کرد با دستش مالیدن. انقد کیرم بزرگ شده بود که خودم تعجب کرده بودم. یکم خشک شده بود کیرم منم که داشتم با دستش کیرمو می مالیدم خودش گفت صبر کن خیسش کنم و بعد کیرمو دوباره کرد تو دهنش منم نامردی نکردم سرشو گرفتم کیرمو کردم تا ته تو حلقش و نگه داشتم. حدود 3 ثانیه بیشتر طاقت نیاورد و با کلی اوق زدن درش آورد. منم همینجوری که تو بغلم بود رفتم کنار در انباری و بازش کردم.
داشت آبم میومد از پشت بغلم کردو همینطور قربون صدقه خودمو کیرم میرفت. انگار یه سیل داشت از تو وجودم به سمت کیرم جاری میشد. آبم با فشار خیلی زیاد که تابحال اینطور نبود اومد و حدود 2 متر پاشید اصلا خودم باورم نمیشد. اونم با لحن شهوتی میگفت جوووون کش همش و تو من خالی می کردی. پاهام داشت میلرزید از شدت ارضا شدنم. اصلا حالم خیلی خراب شد. سست شده بودم داشتم میافتادم. رویا که منو اینطور دید خودشو مرتب کرد. رژ لبشو از روی لبای من پاک کرد و یه ماچ آبدار ازم کردم رفت. من اصلا نا نداشتم از پله برم بالا و برم تو خونه. خلاصه خودم رسوندم رو تخت و افتادم. رویا زنگ زد و کلی قر
بون صدقم رفت و این حرفا و گفت بخواب که حالت بیاد سر جاش. این اولین سکس یا نیمچه سکس منو رویا بود.
دفعه بعدیش تو خونشون بود که یه هفته بعد اتفاق افتاد.
زنگ زد گفت فردا بیا خونمون. منم از خداخواسته کارامو ردیف کردمو رفتم خونشون. هرکاری کردم نذاشت بکنمش و دوباره فقط برام ساک زد و ارضا شدم.
فرداش بهش زنگ زدم و گفتم من میخوام بکنمت چرا بهم ندادی و نذاشتی دیروز بکنمت؟
گفت عذاب وجدان گرفته بودم که توی خونم دارم این کارو میکنم. من کلی رفتم رو مخش و گفتم ای بابا از کجا میدونی شوهرتم با کسی نباشه و بهت خیانت نمیکنه. که گفت اتفاقا چند روز پیش مچشو گرفتم که داشت با یه زنه به اسم عسل تو تلگرام چت میکرده و از متن پیامهاشون معلومه که خیلی وقته با هم رابطه دارن و زد زیر گریه. منم کلی دلداریش دادم و سعی کردم حالشو بهتر کنم. اونروز تموم شد.
چند روز بعد دوباره داستان تکرار شد من رفتم خونشون این بار تا رسیدم بهش اصلا نذاشت ببوسمش فقط شلوارشو تا نصفه کشید پایین و خم شد و گفت زودباش بکن تا کسی نیومده. منم اصلا خشکم زده بود. سریع کیرمو درآوردم و خیسش کردم چسبوندم بهش و یکم فشار دادم اونم خودشو یکم تکون داد و یهو تا ته رفت تو کسش. چه حس خوبی داشت. خیلی کسش داغ بود. معلوم بود زیاد حشری نیست انگار یه جورایی میخواست کار شوهرشو تلافی کنه. من چند بار که تلمبه زدم آبم داشت میومد و گفتم چکار کنم گفت عیبی نداره خالی کن تو کسم. من از خدا خواسته با تمام قدرت ابمو ریختم تو کسش. خیلی آبم زود اومد چون اصلا قبلش و
ر نرفتم باهاش و یه جورایی هم بخاطر استرس زیاد زود ارضا شدم. دو سه بار هم همینطوری رفتم خونشون و کردمش. بهم میگفت چرا انقد زود ارضا میشی شوهرم هم انقد زود میاد واسه همین من ارضا نمیشم. منم براش توضیح میدادم که بخاطر استرس انقد زود خالی میشم. تا یه روز که همین یه هفته پیش بود بعد از یک ماه نکردنش قرار شد برم خونشون. خونشون 3 طبقه بود. خودشون طبقه همکف. مادرشوهر وپدرشوهرش طبقه دوم و جاریش هم طبقه آخر. رفتم تو با جاریش سلام و احوالپرسی کردیم بعد رویا اومد و به جاریش گفت بچه هارو نگه دار من برم بالا. رفتیم تو خونه جاریش و شروع کدم به خوردنش. اینم بگم که تا حالا ک
سش رو ندیده بودم چون همیشه دولا میشد و منم از پشت سریع میکردمش و می رفتم. این دفعه وقت زیاد داشتم. هیشکی خونشون نبود همه رفته بودن شهرستان. سر ظهر بود و همسایه ها هم ندیده بودن منو. از لباش شروع کردم به خوردن که مثل پنبه نرم بودن. گردنش و لیس میزدم. وحشی شده بودم نمیدونستم دارم چکار میکنم چشمام از شهوت زیاد همه چیو تار میدید. سینه هاشو می مالیدم و فشار میدادم. لختش کردم همونطوری استاده سینه هاشو میخوردم. داشت میمرد از زور شهوت نالش فضای اتاق رو پر کرده بود صدای نفساشو می شد شنید. داشت رو ابرا پرواز می کرد. با چشمای خمارش منو نگاه میکرد که چجوری دارم همه جا
شو لیس میزنم. سینه هاشو میکردم تو دهنو و مک میزدم. دستمو بردم تو شلوارش دیدم وای چقدر خیس شده اصلا انگار داشت همینطور ازش آب میرفت. دیگه طاقت نداشتم کیرمو آوردم بیرون و هلش دادم سمت کیرمو با کیرم میزدم رو زبونش و لباش. کردم تو دهنش و فاشر میدادم تو حلقش. اصلا دیگه اوق نمیزد خیلی بهم حال میداد. با چشای حشریش نگام میکرد منم فقط زیر لب میگفتم جوووون جنده منی. پرتش کردم رو مبل و مثل وحشیا شلوارشو از پاش درآورد وای چقد تمیز بود کسش تازه شیو کرده بود. افتادم روش شروع کردم به خوردنش زبونمو میکردم توش و درمی آوردم. اونم سرمو گرفته بودو فشار میداد روی کسش. آخ الان
م که یادش می افتم داره از کیرم آب میاد یکم. طاقتم تموم شده بود اما منتظر بودم اون ازم بخواد بکنمش آخه میخواستم ارضاش کنم. بالاخره صبر اونم تموم شدو گفت امیر بکن دیگه نمیتونمم ادامه بدم. منم اومدم کیرمو گذاشتم دم سوراخشو با یه فشار تمام کیرمو کردم توش. ناله ای کرد که فکر کنم همونجا یه بار ارضا شد. بعد شروع کردم به حرکت. پاهاشو دادم بالا و خودم افتاده بودم روش جوری که کسش لب مبل بود و تکیه داده بود و پاهاش بالا. تا عمق کسش رو با سرکیرم حس میکردم. صدای شلپ شلپ کسش پیچیده بود تو اتاق. این صحنه رو فقط تو رویاهام تصور میکردم اما حالا تو واقعیت برام اتفاق افتاده بود. کسش داغ داغ بود مثل همیشه. داشتم تند تند میکردمش. اونم پاهاشو دور کمرم حلقه کرده بود و ناله میکرد. که بعد از 2 دقیقه با ناله گفت امیر جوووون دارم میااااام و چشماشو بست و بی حال شد منم یه داغیه شدیدی رو تو کسش حس کردم که فهمیدم دیگه خالی شده. بعد از حدود 30 ثانیه کردنش منم ارضا شدم و همه آبمو خالی کردم تو کسش. از روش بلند شدمو دنبال دستمال میگشتم که پیدا کردمو خودمو تمیز کردم و برای اونم دستمال آوردم بی حال بود ولی بلند شد و گفت زود برو یه وقت کسی نیاد به گا بریم. منم که اصال حال روزم بهتر از رویا نبود آروم راه افتادم سمت خونه. توی راه بهش زنگ زدم و گفتم خیلی عالی بود. ازش تشکر کردم اونم کلی ازم تشکر کرد که بالاخره تونسه ارضا بشه و طعم سکس واقعی رو بچشه. الان یه هفتس از این ماجرا میگذره. وقتی داشتم این متن رو می نوشتم بهم زنگ زد. گفتم داشتم بهت فکر می کردم که زنگ زدی. این ماجرایی که براتون تعریف کردم از ابتدا تا امروز حدودا یک سال و نیم طول کشیده. نخواستم چیزی از قلم بیافته ولی ببخشید که طولانی شد. دستای خوددم خسته شدن دیگه. احتمالا بازم باهاش برنامه داشته باشم. اگه بود می نویسم براتون.
نظر یادتون نره.