فیلم سکسی گی با کیر میکنم تو کونت کونت جر بخوره
آن روز زندگی من به ارگاسم رسید. خیانت… رفاقت… مرام… دوستی… شهوت… شهوت… شهوت… تصویرش هنوز جلو چشامه… پاهای زنونه و تپلِ سفید توی کفشهای مشکی پاشنه بلند… یه عکس توی گوشی… اما این عکس نه برای من گرفته شده بود و نه شما٬ عکسِ دوسدخترِ دوستم بود… رفیق صمیمی نبود اما رفیق بود… میگفت هنوز هجده سالش نشده اما سینههای برجسته و بدن گوشتیش چیز دیگهای میگفتن… شهوت از همهجای بدنش میریخت بیرون… هنوز رطوبتِ پوست زیرِ گردنش کلماتم رو خیس میکنه…
*** یه شب کنار هم رو زمین خواب بودیم… دوسدختر داشتم… هیچکدوم منو اندازهی این عکس اغوا نمیکردن… به اون عکس فکر میکردم که دوستم کنارم دراز کشید… خوابگاه دانشجویی… بلوک ۳ اتاق۳۱۰ …میدونی چیه؟ بعضی وقتا این تو نیستی که تصمیم میگیری انگار تصمیمه که تورو میگیره… یا شاید تصمیمارو مغزمون نمیگیره… کار کارِ احساسه… شهوته شهوت…هوس… میل مبهم هوس! توو تاریکیِ اتاق گوشی رو نزدیک تر آورد و ازم خواست اساماس باحالی!
که فرستاده بود رو بخونم…من نا
خودآگاه چشم رفت رو شمارهی روی اساماس ——–0919. بعد چند ثانیه رومو برگردوندم و
شمارشو تو گوشیم ذخیره کردم…
*** چند روز بعد… “الـــــــــــــوووو…” حرف نزدم و تلفن رو قطع کردم… نامردی بود… سینه هاش… رف
اقتمون… لبای گوشتیش… آبروم میره… کسی نمیفهمه… تو که اینجوری نبودی!! اینا حرفایی بود که تو سرم میگشتن… بیفایده بود تصمیم گرفته شده بود… هوس پشت تمام افکارمونه… ما اسیر شدیم… یا باید بازی کنیم یا از صحنه خارج بشیم… دوستم تجربه سکسی نداشت و کمبود مکانِ همآغوشی باعث شده بود رابطشون در حد رفاقت بمونه… میدونی وقتی دخترِ کمتجربهای توسط یه مرد ِ دیگه آماده شده اما کار به همآغوشی کشیده نشده به آغوش کشیدنش واسه مردای عیاشی مثه من و شما به راحتی آب خوردنه!…همون شب اول شروع تلفن و پیام دادن به آغوشش کشیدم…کارش تموم بود…مطلقآ نمیتونست هیچ مقاومتی بکنه… قبلآ آماده شده بود… داشتم خودمو خشک میکردم و آدرس رو با جزئات براش اس میکردم… باور کردنِ اینکه تو اولین قرار بیاد تو بغلم واسه خودمم سخت بود چه برسه به شما… چند بار بهونه گرفت که نمیام… حتی سرخیابون نزدیک خونه دوستم میخواست برگرده… می گفت پدرم زنگ زده… قرار بود ده دقیقه بیشتر پیش هم نباشیم… اما همه میدونن که اینا فقط بازی با کلمات بود… درو یه کم باز کرده بودم و از لای ترک ِ در نگاش میکردم که داشت میومد سمت ِ در… وای وای وای… خوشگل بود… احساس میکردم بوسش کنم آب میشه تو دهنم… پشت در همه حرفای قبلی دوود شدن رفتهن یه جایی که نمیدونم کجاست… نشست رو زمین… نفسش بالا نم
یومد… منم نفسم گرفته بود… سینه هاش بالا و پایین میکردن…موهای کمی بلوندش دور ِ گردنش اوم
ده بودن رو سینهش… چشای بزرگ و
سلی… عسل از چشماش میچکید… انگار خواب دیدم… همه ی سعیام رو میکردم تمام حواسمو جمع کنم که بعدآ بتونم همه جزئیات رو به یاد بیارم… اما هرچی بیشتر فکر میکردم اون تصاویر دورتر میشن… “ینی تو یه لب به من نمیدی؟!” با چشماش گفت نه و من رفتم سمت لباش…اون زودتر لباش رو تکون داد… همونجا به پشت افتاد… دست بردم دکمه مانتوی کرماش رو باز کردم… صورتاش نم داشت… لب و زبون رو با هم رو لباش میذاشتم و ممم…سنگینیِ بدنم رو رو تن نرم و پر چاله چولهش گذاشته بودم…دست میکشیدم به رونایِ گوشتیش…گردنش رو بوووس کردم…تلخ بود…مزه عطر میداد… صدای آرومی میگفت: ” بسه د…” اما قدرت تموم کردن جمله رو نداشت…بس نبود… سینههاش رو از رو لباس قرمز و گلدارش گرفتم… پرِ دستام بودن…بوی خوش زن…قدرت دستای مرد…لب روی گوشاش…وای وای همین خاطرات کافیه تا دیگه نشه زندگی کرد… همآغوشی با یه دختر با لباس قرمز بلند و ساپورت مشکی؛ با موهای کمی بلوند و بدنی گوشتی کافیه تا بقیه احساسهای زندگیت نسبت به احساسی که این دختر به تو میده احساس های دسته دوم باشن… اون روز انگار زندگی من به ارگاسم رسید… بعد از اون روز دیگه از زندگی لذت نبردم. بلند شدیم که بریم رو تخت… تو راه دست راستم رو برجستگی ِ پشتش بود…راه میرفت و دستم رو جابهجا میکرد…نزدیک تخت موهاش رو چنگ زدم و آرروم سرشو آوردم پایین…دوست داشت من مسلط و غالب باشم قبلآ گفته بود… کمربند شلوار مشکی و اتو کشیدم رو با دستای نرمش باز کرد…از رو شرت گرفتش… “اوه! گفتی بزرگه ولی نه دیگه انقد!” ترس داشتم مثه دوس دخترهای قبلیم به دندوناش گیر کنه اما نه… این دختر فقط برای لذت خلق شده بود…لذت… لذت…آه آه آه…بخورش…بخورش میگم م م م م م…یک باره هم
شو کرد تو دهنش! تا ته…شق شده بود…موهاشو چنگ زدم و خودم کردمش تو حلقش…نم
یذاشتم نفس بکشه…آآآآ…داغ شده بودم…کشید بیرون…کیر خیس و تفدارم رو امون نمیداد…اون بد
تر از من بود…دستامو میکشیدم رو کمرش…کونش…زیر ساپورتش…داشت خفه میشد
… بلند شد…هولش دادم رو تخت…پاهاش رو زمین بود…ساپورتش رو تا نصفه کشیدم پایین…شرتش رو هم…وقتی خوشگلی مثه اون قمبل کرده برات تنها کاری که باید بکنی خوردنه کس صورتیشه…حاضرم شرط ببندم تو هم میخوردی… تویی که میگی نمیتونم بخورم…کونش رو بغل کردم و خوردم…لیس زدم… م م م م…. از بالا تا پایین…زبونمو میکشیدم به چوچوووولششش…دستام دور کون گوشتی و خوش فرمش بودن…کیرم به پشت ساق پاش میخورد…انگشت شستمو خیس کردم و کشیدم رو سوراخ کونش…باید از پشت میکردم…میدونی که…تنگ بود…خودش رو جم میکرد و میخواست در بره…شل کن… شل کن عزیزم م م م …عرق کرده بودم…احساس میکردم فتح همچین سوراخ تنگی غیرممکنه…دستاش رو مشت کرده بود و تکون نمیخورد… شل کن میگم…خوبه…بعد یه کم بیشتر ور رفتن سه تا از انگشتام به راحتی میرفتن توووووو…بلند شدم…کیرم شل شده بود…تف زدم…مالوندم…داره سفت میشه… سرد شده بود…دستاشو کشیدم بالا و کشیدمش تو بغلم…سینه هاشو گرفتم… جو و و و و ن…و من هنوز سینه نخورده بودم! مالوندم سینههاشو و و و و…واااااای…لاله گوششو میک میزدم و آه و اوه میکرد…چشاشو بسته بود… دست بردم رو شکمش…نافش…کُسش…مالوندمش…کیرم لای پاهاش بود…دست راستم رو کُسش…انگشت دست چپمو گذاشته بودم دهنش…میک میزد…ضربه میزدم…نفس نفس…آه…آه ه ه ه…”بکش منو و و و …جرم بده…تندتر…” پاهاش رو سفت چسپونده بود به هم…خیس خیس بود آنجا…کونش رو میداد عقب که کیر سفت و بزرگم بیشتر به کُسش تماس پیدا کنه…خابوندمش رو تخت…قمبل کرد خودش…پاهاش رو باز کرد…سر کیرمو سابوندم به سوراخ کونش…کُسش…آرو و و م سرشو فشار دادم که بره تو و و و …تنگ بود..خیلی تنگ…بیشتر…عرق کرده بود…داشت میرفت…خیلی تنگ بود…تایید کرد که سرش رفته…آرو و و ومتر… وای صداش کیرمو شقتر میکرد…دارم میکنمت…دو دستی کونشو گرفتم…کمر میزدم…اول یواش…تف زدم…تندتر…آه آه ه ه آه آه ه…کیرمو تا ته برده بودم و میخواستم بازم بب
م…میخواستم ببینم اون ته چه خبره که همه میخوان برن آن ته…اما آن ته فقط گه بود. کردن کون اصلآ لذت بخش نیست. واقعیت را باید
گفت… خوابوندمش رو تخت…به پشت…و اما سینه چیز دیگریست…سینه میخوردم…میخواستم همش رو بکنم تو دهنم…نزدیک بود بشه…رفتم پایین…کُس خوردم…میخواستم اونو هم کامل بخورم…میک میزدم…همهش رو گذاشته بودم دهنم…مزهی کُس میداد…آه و اوه میکرد…تخت رو چنگ میزد…پیچ و تاب می خورد…چه بدن سفیدی…دلم میخواست بدنش رو بکنم…سینه هاش رو…داشت ارضا میشد…آه آه آه آه ه ه ه ه ه اوه ه ه ه …بسه بسه بسه!! و تمام..تقریبا ارضا شد…بدنش کمی لرزید…نوبت من بود…گذاشتم لای سینه هاا ا اش…دستهاش رو روی سینهش گذاشته بود…بالشت رو گذاشتم زیر سرش…کیرم به زبون و لباش میخورد…تف زدم به کیرم…خیس خیس…کیرم وسط سینهها و دستهایش لیز میخورد میزد به لباش…جانم م م م …او و و و ف…داره میاااا..آآآآآ…جاااا…آه ه ه ه… بخو و و و و رش…دهنش رو باز کرده بود…آه ه ..اومد…به لبایش پاشید…روی زبانش…آه ه ه ه …به کیرم دست میکشیدم…کامل آبم را ریختم توی دهنش…قورتش داد…چه دختر خوبی…با انگشتها و لاک قرمزش بقیهاش را هم جمع کرد و قو و و و رت داد…ام م م …ممممم…نو و و ش…کیرم رو بردم م م م تو و و وو…نمیخواستم آن کیر از آن لب ها جدا شود. تمام ابین کلمات رو با دست چپ نوشتم.