دانلود

فیلم سکسی گی جلو دوربین جق میزنه کیر کلفت

0 views
0%

 

فیلم سکسی گی جلو دوربین جق میزنه کیر کلفت

 

 

امروز رفتم اپیلاسیون. هنوز پوستم سرخ و سفیدهه… بعد از ظهر می خوام از خودم عکس سکسی بگیرم. وقتی داشتن برام موم مینداختن داشتم به یه پوزیشن خوب واسه عکس گرفتن فکر میکردم. باید یه جوری باشه که اگه کسی دید نشناستم…ولی همه ی جاهای سکسیم معلوم باشه. هنوز به نتیجه نرسیدم البته…
کجا بودیم؟

دستاشو شل کرد از بغلش در اومدم. خواستن حس خیلی خوبیه. فاصله ی بینمون شاید دو انگشت بود. آروم بود. آروم آروم. من ولی گر گرفته بودم. نمی دونستم چیکار میخوام بکنم. هم ذوق و شوق داشتم هم دلهره. مانتومو از رو شونه هام دادم پایین. هنوز به دستام آویزون بود. دوتا دستمو گذاشتم رو سینه ش…میخواستم یکم همونجوری از نگاه مردونه و آرامش عجیبش لذت ببرم. دکمه های پیرهنشو باز کردم یکی یکی. تا من برسم به دکمه ی آخری خودش کمربندشو باز کرد. دکمه و زیپشو باز کردم. چسبیدم بهشو دستمو بردم تو. داااغ بود ولی نرم نرم بود. اندازه شو اینجوری نمی تونستم تشخیص بدم. یه لحظه دلم ریخت. نمی تونستم بفهمم که حسش چیه. میترسیدم ازم خوشش نیومده باشه… نگاش کردم… سرمو چسبوند به سینه ش با خنده گفت کم طاقتی ها! گفتم آره. گفت الان زوده جون جونی. دستمو در آوردم. می خواستم یکم دیگه بغلش کنم، اما بازوهامو گرفت دقیقا ایستوندم رو به روش. اشاره کرد که مانتومو بندازم… یکی یکی همینجوری لباسامو در آوردم. همه رو… بعضی جاهاشم یکم کمک کرد البته. نه واسه اینکه به من کمک کنه. واسه اینکه دقیقا اونجوری انجام بشه که میخواد…تسلیمش بودم. نگاه قضاوتگر تحسین آمیزش بهم اعتماد به نفس می داد. هیچ وقت اینقدر زیبا نبودم. حتی به چشم خودم!
لخت ایستاده بودم رو به روش. خوشم میومد از دیدنم سیر نمیشه. با نوک انگشتاش به بدنم دست میکشید. میلرزیدم. دست خودم نبود. قلبم تند میزد. رفت پشت سرم ایستاد. می تونستم از صدا ها بفهمم که داره لباساشو در میاره. جرئت نداشتم برگردم. میخواستم همه چی دقیقا همون طوری باشه که میخواد…
موهامو باز کرد… آروم دهنشو آورد نزدیک گوشم زمزمه کرد خیلی خوشگلی. چی میخواستم جز این؟ برام هیچی تو دنیا نبود. فقط اون بود و حرارتش. چرخیدم دستاشو دورم حلقه کرد. بغلش کردم و پستونامو چسبوندم به سینه ش.
گفت تشنه ت نیست؟ گفتم نه.
-میترسی؟ نترس خوشگلم. گفتم نمیترسم که… فقط یکم…
-دلهره داری… معلومه. از وقتی از خونه اومدی بیرون نگاهت همین جوریه. خیلی لذت بخشه این نگاهت. نابه. پر از ترس و خواهشه همزمان… مال منی امشب…

گفتم چرا کیرت راست نشده؟ گفت گوش به فرمانه. اگه الان راست شه تا صب باید بهش بدی! خنده م گرفته بود. فک نمی کردم بتونه اصلا.

 

کیر چجوری کار میکنه راستی؟! فک کنم خیلی آرامش و اعتماد به نفس میخواست که اونجوری لخت به هم چسبیده باشیم و بی اختیار نشه…

 

با شیطونی گفتم توجون بخواه نفسم. دستشو برد انگشت کشید لای پام… سکوت کرده بودم. خجالت میکشیدم اینقد خیسه. بدون اینکه حرفی بزنه چسبید بهم همینطور که سرشو میاورد بالا لباشو رسوند به لبامو یه ماچ آبدار گنده ازم گرفت. نفساش داغ تر شده بود. می فهمیدم داره وا میده کم کم. هم دلم میخواست نتونه تحمل کنه هم اینکه تحمل میکرد برام خیلی مردونه و خوشایند بود.
.
.
.
(سر کلاس نشستم دارم تایپ میکنم الان چند دیقه ست استادم اومده پشت سرم وایساده… دکتر… دکتر داری میخونی عشقم؟ اگه بهت بدم بیست میدی خسیس؟ فدای هیکل ورزشکاریت بشم جیگرم. فدای سیبیلات. اگه می خوای بقیه شو بخونی برو شهوانی بخون. یکی دوهفته ای چاپ میشه. کیرت راست شد لایک بده دکتر. فدات شم… داری میخونی؟ نمره بده. اگه ندی نمیدما! بذار بیام کلینیکت کار یادم بده دورت بگردم… دوتایی تنهایی کی می دونه چی میشه؟ عشقم داری میخونی؟ بلند نفس بکش. فوت کن. پا بزن به صندلی… یه علامتی بده خب!
قربون دستت دکتر مهربونم :*
خم شده بود، از «گفتم چرا کیرت راست نمیشه…» به بعد رو خوند… دستشو گذاشت رو شونه م یه لحظه، گفت باشه و رفت. خخخ… 🙂
ببخشید پرید وسط داستان.)

 

با شیطونی گفتم توجون بخواه نفسم. دستشو برد انگشت کشید لای پام… سکوت کرده بودم. خجالت میکشیدم اینقد خیسه. بدون اینکه حرفی بزنه همینطور که بهم چسبیده بود و سرشو میاورد بالا لباشو رسوند به لبامو یه ماچ آبدار گنده ازم گرفت. نفساش داغ تر شده بود. می فهمیدم داره وا میده کم کم. هم دلم میخواست نتونه تحمل کنه هم اینکه تحمل میکرد برام خیلی مردونه و خوشایند بود. چه لذت خوبی داره اینجور لب بازی و بوسیدن دیوونه وار. سعی میکردم با لبام بگیرم لباشو، مثل خودش بخورمش ولی ازش جا می موندم. دستشو برد زیر زانومو پامو آورد بالا. کیرشو با فشار چسبوند لای کسم. اصلا نفهمیدم کی راست شده بود. داغ بود و بدجوری خوب جا افتاده بود لای کسم. بی اختیار پامو آوردم پایین و رونامو به هم فشار دادم. می خواستم جاش تنگ باشه واسه ش. ناله هر دو مون باهم بلند شد. کمرمو دودستی گرفت و یه دفه بلندم کرد. یه لحظه ترسیدم بیوفتم. دست و پامو سفت حلقه کردم دورش…
راه افتاد سمت اتاق خوابش… صورتشو بینیشو لباشو به گردن و صورتم میمالید و میبوییدم. آخ خدا چه خوب شد کرم نزدم. میدونستم از بوی خودم خوشش میاد قند تو دلم آب میشد… با زانو رفت رو تخت و خوابوندم زیرش. نشست بین پاهام. فقط با نوک انگشتاش داخل رونمو پاهامو نوازش می کرد. بی تاب شده بودم. ناله هام لحن اعتراض و بیشتر خواستن داشت. فوتم می کرد. از خنکیاش میفهمیدم که همه جا حسابی لیز و خیسه…
من برم…

 

جناب استاد حال و احوالمو صمیمانه پرسید، شماره وآدرس دقیق کلینیکم داد. شماره خونه و شماره شخصیشم داد… گفت با من در تماس باش لیلی. گفتم باشه… اون همه حرف ک دار رو خونده… ولی انگار نه انگار! می فرمایند بیا کلینیک شما معلومه با استعدادی. خواستم بگم کجاشو دیدی! ولی گفتم اختیار دارید…شاگردتونم. نمیتونستم جلو خنده مو بگیرم. اگه غیر حرفه ای نبود یه بوس پرتی هم براش میفرستادم… هم خونه ایم داره خودشو جر واجر میکنه از حسودی… من برم یک دوشی بگیرم یک عکسی بگیرم… یه فکری بکنم شب مذاکره کنم واسه کلینیک که نه سیخ بسوزه نه کباب… ببینم مزه دهن دکتر چیه… خوب میشه اگه عوضی نباشه…

 


 

آخر خواب موندم. دیر رسیدم… یا اینترنت و سیستم من خیلی داغونه، یا چت روم شهوانی! دیشب حتی یک دونه پیام تو خصوصی فرستاده نشد! چقد صبر کردم تا دوستم بیاد. بالاخره اومد. خوب خوابیدم…
یه دفه خیلی وقت پیش خواب دیدم دارم فرار می کنم. از یه کسی فرار می کردم که می دونستم دوستم داره و آسیبی بهم نمی رسونه… اما میخواست مجبورم کنه برم سر یه کاری، یا یه کار خاصی انجام بدم… یادم نیست. همینطور که فرار میکردم خوردم زمین. دیدم یه مرد غول تشنی داره با حالت حمله می دوه سمت من. یه چیزی شبیه یه پتوی ضخیم از پوستای به هم دوخته ی گوسفند رو سر و دوشش بود. ترسیده بودم و دست و پامو تو دلم جمع کرده بودم و جیغ میزدم. اون دوستمم با یه حالتی شبیه د آخه ببین چیکار میکنی اون دست خیابون ایستاده بود نگاه می کرد. انتظار داشتم کمکم کنه. غوله اومد خم شد سایه ش افتاده بود روم جایی رو نمی دیدم. …فقط باهام حرف زد… اصلا موجود بدی نبودا! به زبون خودش داشت هیجان زده یه چیزی رو توضیح می داد. نمی فهمیدم چی داره میگه. شاید اولش فقط از رو کنجکاوی می دوید طرفم. …
دیشب خواب می دیدم با مامانم و یه خانومی و سه تا بچه ش داشتیم می رفتیم تئاتر. این خانمه دوتا نوزادشو سپرده بود به پسر بچه ی سه چهار ساله ش. تعجب کرده بودم. نمی خواستم دخالت کنم ولی همش چشمم پی بچه ها بود. نگران بودم. یه وقت دیدم پسربچه که دوتا نوزاد دیگه رو گذاشته بود روی پاهاش، له شد رفت تو صندلی. داشت با گریه به مادرش اعتراض میکرد به من اینجوری خوش نمیگذره. صورتش مثل بادکنک باد کرده بود زیر فشار… می گفتی الانه که بترکه. نگاه کردم دیدم مادرش لبخند زد و شالشو درست کرد و بقیه تئاترشو نگاه کرد! انگار نه انگار!
تمام شد. رفتیم بیرون داشتیم برمی گشتیم خانمه داشت با موبایل با شوهرش حرف میزد. به همون زبون عجیب غریب اون غوله. منم می فهمیدم چی میگه ولی دقت نمی کردم. تا اینکه گفت بیا می خواد با تو حرف بزنه. معلوم بود خوشش نمیاد شوهرش با من حرف بزنه. احوالشو پرسیدم و گفتم که خوش گذشت… شروع کرد فارسی حرف زدن. فکر نمی کردم یاد گرفته باشه… پرسید من اشتباه کردم؟ گفتم نه. شاید زنت خیلی احمق باشه ولی حتما یه دلیلی داشته که انتخابش کردی… اون لحظه یادم افتاد که همین منو نجات داده بود که مجبور نشم کاره رو انجام بدم…
اگه سکسی نداره به بزرگی خودتون ببخشید. حالا اگه نوشته بودم کیر گنده شو کرد تو کس تنگم، آخ آبش اومد سوختم خوب بود؟ (تابلوئه طرف تو عمرش با کسی نخوابیده!) خواستم یکم با کلاس باشیم. کلا من هر جا میرم اونجا کم کم با کلاس تر میشه. …فداتون بشم. خوبی از خودتونه :* بقیه داستان سکسیم مونده مینویسم البته. امروز یکم خسته ام. به جاهای خوب خوبش رسیده. می خوام با حوصله بنویسم.
.
.
.نوک انگشتام و بینیم یخ کرده بود. شهوتو تو چشماش می دیدم. خوب و دقیق به کسم نگاه می کرد. با انگشت اشاره ش وارسیش می کرد… نمیتونم بگم چه حالی داشتم… چشمامو بستم و نوک انگشتامو بردم زیر دستش که گذاشته بود رو پام… یواش نفس می کشیدم که صدای نفساشو بشنوم… خیلی بلند نبود ولی سنگین نفس می کشید. لپشو چسبونده بود به داخل رونم و مثل گارآگاها در حال بررسی سوژه بود… تو دنیای خودش بود. یکم که گذشت سرمو بلند کردم گفتم پیداش کردی؟ گفت چیو؟ گفتم نمی دونم. دنبال چی می گشتی؟ پامو داد کنارو پرید پشتم به پهلو خوابید و تنگ کشیدم تو بغلش. کونمو فشار دادم به کیرش راست و شق بود…الان اندازه ش معلوم بود. اون موقع نمی تونستم تشخیص بدم که این قدی بزرگه حساب میشه یا کوچیک… (تو طبیعی ها بزرگ حساب میشه، ولی بزرگتر از اونم هست) چرخیدم یکم. صورتمو چسبوندم به صورتش… با انگشتای پام پاشو نوازش میکردم. چه گرم و خوب بود آغوشش… پامو آوردم بالا زانوشو خم کردو، پاشو داد بین پاهام و با دست سر کیرشو میزون کرد رو سوراخ کسم. اگه یه هل می داد خودش راهشو پیدا می کرد می رفت تو. لیز لیز بودم. دستشو گرفتم… یخ کرده بودم. الان بود که بکندش تو…اول اولش اصلا درد نداشت ولی فشارش که بیشتر شد کش اومدن پوستمو زیرش حس کردم. نگاش کردم. تو نفسم پر از صدای دلهره بود. با طمانینه، (از اون آرامشایی که وقت جراحی مریض ارست شده جراح یواش میگه دویست ولت…) با طمانینه گفت هر جا سختت بود بگو خوشگلم…با سر گفتم باشه و لباشو بوسیدم. یکم که فشارش داد سرش یه دفه رفت تو… سوزشش آزاردهنده بود ولی کش اومدن پوستم واسه جا باز کردن خیلی دردناک تر بود. با دستش سفت گرفته بودم. به نفس نفس افتاده بودم. خودمو هل می دادم بالا که یکم دربیاد. –در نرو. –هااااااههههه آآآآییی استپ. یکم استپ. – باشه زندگیم. استپه. فشارش نمیدم. یکم صب کنی جا باز می کنه…نمی تونستم حرف بزنم… دردش تو بدنم می پیچید… گفت خوب کرکری می خوندیا! تو اون وضعیت خنده مون گرفته بود. به خدا با درد می خندیدم. جم نمی خورد. حتی آروم میخندید و آروم نفس میکشید که کیرش اون تو تکون نخوره… بدنم سفت شده بود. ماهیچه های شکمم، رونام… جرئت تکون خوردن نداشتم… صبر کردیم تا از اون انقباض در بیام… هیچ وقت یادم نمیره… کوچولو کوچولو می بوسیدم و نوازشم می کرد و قربون خوشگلی هام می رفت…پستونامو تو دستاش ماساژ می داد. به شکمم و رونام تا جایی که می رسید دست می کشید. کم کم شل شدم تو بغلش…کیرشم از شققی اول دراومده بود. البته هنوز راست بود. یواش نیمه نشسته بلند شد. منو تخت خوابوند و کیرشو کشید بیرون. –چقدش تو بود؟ یکم سرمو آوردم بالا که کیرشو نشونم بده. تا اونجا که با انگشت نشون می داد فقط کله ش رفته بود تو. یه قطره خون از داخل رونم سر خورد افتاد رو ملافه. فک می کردم آب باشه. بعدا که جاشو دیدم فهمیدم خونه… نرمی رونمو با لب و دندون ماچ کرد و راست نشست. مثل بچه هایی که بهشون جایزه دادی، به خودشون میبالن… حالت چهره ش خیلی دوست داشتنی بود. لبخند قشنگ پر نشاطش… منم خندیدم… گفتم خوشحالیا! گفت آره. بهتر از این نمیشد. -تو خوبی؟ آروم شدی؟ درد داری؟ آب بیارم؟ … -نفت بیگیرم؟ پسرخاله… نه هیچی نمی خوام خوب خوبم. پرسید چطور بود؟ گفتم نمی دونم. فک نمی کردم اینجوری باشه…فک می کردم آسون تر باشه… –آسون میشه. چند بار اولش همین جوریه. بعدش یاد می گیری چجوری لذت ببری ازش. (راست می گفت). دستامو دراز کردم سمتش اومد بغلم خوابید و کلی لب بازی کردیم… ایندفه آروم تر بود منم می تونستم ببوسمش. خوردن لباش و احساتس مزه ی دهنش و نوازش های گه گاهیش داشت بی حسم می کرد…

Date: July 16, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *