فیلم سکسی گی گروپ سکس کیر گنده ها
هر چی بیشتر از جدایی میگذشت، قبح ماجرا برا
م کمرنگ تر کمرنگ تر میشد. دائم به هانیه فکر میکردم، ک
جاست، چیکار میکنه، هنوز با رامین هست یا نه، چقدر پیشرفت کردن و چه چیزایی به هم میگن. واقعا دلتن
گش بودم، هنوز حرارت عشقش تو دلم وجود داشت. دلم میخواست ببخشمش، شاید حق داشت. با خودم
کلنجار میرفتم تا از گناه هانیه بگذرم، که بهش حق بدم و برچسب خیانت به این کارش نزنم. روزها می
گذشت و من افسرده و بی قرار میشدم تا اینکه غروب یه روز پاییزی، همینطور که تنها و دلشکسته از دان
شکده به سمت خوابگاه میرفتم، با ویبره رفتن گوشی از جیبم درش آوردم و تو اوج ناباوری با اسم هانیه
روبرو شدم. “اینقدر دلم برات تنگ شده سپهر جونم که التماست میکنم بذاری فقط یه بار دیگه صدات
رو بشنوم، جز فکر و خیال تو هیچ چیز و هیچ کس این مدت با من نبوده.”
کافی بود، برای بخشیدنش کافی بود. خودمم لحظه شماری میکردم برای این اتفاق، چرا نباید میبخشیدمش؟ حالا که جفتمون تنها و بی کس بودیم و تشنه لحظه ای که مثل گذشته کنار هم باشیم، چرا نباید به هم رحم میکردیم و برمیگشتیم؟ و من برگشتم. همه چیز آروم آروم درست شد و من و هانیه دوباره همون مرغ عشق های گذشته بودیم. این بار معطل نکردم و خیلی زود بهش گفتم که از همون زمان تو فکر ازدواج بودم و دلم میخواد بعد از تموم شدن درسمون برم خواستگاریش. قبو
سه سال از دوستی ما گذشته بود، با همه اختلافاتی که پیش آمده بود هنوز دوستش داشتم. دوستی ما از کلاس های کنکور شروع شده بود و هنوز به 8 ماه نرسیده
۰ بود که به خاطر قبولی دانشگاه هر کدوم روانه شهری شدیم. رابطه ما بر عکس چیزی که بعد از فاصله افتادن انتظار داشتم، روز به روز صمیمانه تر و محکم تر شد. تمام مدت امکان خیانت برام وجود داشت اما به حدی احساس تعهد میکردم که حتی ذره ای از مسیر عاشقی منحرف نشدم. همه دوستهای نزدیک از شهوت و مزاج گرم من خبر داشتن و همین باعث میشد هیچوقت دست از نصیحت و راهنمایی من برندارن اما من فقط و فقط با خودارضایی بیمارگونه نیازم رو برطرف میکردم.
پای ثابت همه رویاهای خودارضاییم بود اما هیچوقت مستقیم با خودش درباره سکس صحبت نکرده بودم. شاید به خاطر ترس از دست دادنش بود یا حتی دلهره ناپاک شدن رابطه. هر چی که بود ما سه سال بدون هیچ صحبت جنسی با هم روزهای خوشی گذروندیم. کم کم فکر ازدواج و زندگی مشترک تو ذهنم شکل گرفته بود و برای لحظه مناسبی که مطرحش کنم لحظه شماری میکردم. از تصور اون شب پر حرارت که برای اولین بار بعد از سالها میتونستم توی حجله باهاش عشق بازی کنم به وجد میومدم. هر چی بیشتر میگذشت تصویر ازدواج برام پررنگ تر میشد غافل از اینکه این دوری و تکراری شدن رابطه روز به روز بیشتر باعث دلسردی هانیه میشه.
یواش یواش ناسازگاری های هانیه بیشتر شد تا یه روز پیشنهاد داد از هم جدا بشیم. وقتی جویای علت شدم از حس عذاب وجدانش گفت. از اینکه به خاطر دوری و غیبت فیزیکی من دچار لغزش شد و با کسی دوست شده تا وقتی با دوستاش بیرون میرن تنها نباشه یا اینکه برای سینما و پیاده روی همراهی با خودش داشته باشه. حالا اما نمیتونست بیشتر از این با موضوع کنار بیاد. با اینکه چند بار گفت بودن با رامین نه از روی علاقه که به خاطر تنهایی بوده و هیچ اتفاق خاصی هم بینشون نیفتاده، هیچی از گناه اون برای من کم نمیکرد. غمی که به دلم نشسته بود چنان بزرگ بود که جایی برای فکر کردن نموند و تا به خودم اومدم مدتها از جدایی ما گذشته بود.ل شدن ارشد و ادامه تحصیل، این پایان دانشگاه رو دو سه سالی عقب انداخت اما ما خیالمون نبود. با هم خوش بودیم و عجله ای برای وصلت نداشتیم. کیلومترها دور بودیم اما قلبهامون به امید روز وصال میتپید و هر روز با این امید که یه روز دیگه از دوره انتظار وصال کم شده از خواب بیدار میشدیم.
سکس هنوز قسمت خاموش و غایب رابطه ما بود اما فکر مطرح کردنش دائما قوی تر از قبل میشد تا اینکه یه روز که تقریبا یک سالی از برگشتنمون به هم میگذشت، دل به دریا زدم. یک ساعت از نیمه شب گذشته بود و من خیلی حشری بودم. روی تختم دراز کشیده بودم و بعد از اینکه حرفهای عادی و روزمرمون تموم شد تو اس ام اس بالاخره کاری که میخواستم رو کردم:
– میخوام یه چیزی ارت بپرسم که احتمالا میدونی درباره چی هست، واقعیتش نمیدونم چرا تا امشب نتونسته بودم ازش حرف بزنم. ولی حالا که اینقدر نزدیک هستیم، به خودم حق میدم بپرسم.
– بگو عزیزدلم، با من که نباید رودربایستی داشته باشی قربونت برم
– تو سرد مزاجی؟؟ آخه هیچوقت هیچ حرفی در این مورد نزدی. حتی بعضی وقتا با خودم میگم نکنه هانی لز باشه!
– خخخخ. خب مگه تو هیچوقت حرفی زدی؟ تقصیر خودته خب، من چی بگم؟ هر چی دوس داری بدونی بپرس عزیزم
– خب از کجا بپرسم، اینقدر استرس دارم که بدنم میلرزه. کلی سوال دارما ولی میترسم. اصلا نگفتی سرد مزاجی یا گرم؟
– من همیشه فکر میکردم تو مشکلی چیزی داره که هیچی نمیگی. اینقدر کنجکاو بودی به روی خودت نمیاوردی؟ دمت گرم. راستشو بخوام بگم من خیلیم گرم مزاجم!!! تو چی؟
– واقعا؟؟؟ منم اگه راستشو بخوای مطمئنم از تو خیلی گرم ترم
– خخخخ. قربونت برم.
-خدانکنه. خب بگو دیگه چیا. هر چی دوست داری بگو از خودت
– تو خودت چهار سال روت نشده چیزی بگی حالا میخوای من که دخترم درباره این چیزا از خودم حرف بزنم؟
این شروع صحبت های سکسی ما بود. قرار شد زیاده روی نکنم و فقط گاهی درباره این چیزا حرف بزنیم. دلش میخواست قبل ازدواج یه سری حرمت ها حفظ بشه ولی خب اولش اینطور بود و کم کم نرم شد. دو هفته بعد از اون شب اولین سکس چت رو تجربه کردیم ولی هنوز اسم کیر یا کس رو نمیبردیم. فقط میگفتیم اونجات و اونجام! اما این هم طولی نکشید که شکسته شد و یه شب تو سکس چت ازش خواستم اسم بیاریم. مثل دیوونه ها شده بودم، براش نوشتم کیرم الان کجاست؟ وقتی پی ام هانیه رسیدم انگار تمام تنم از حرارت میسوخت. هانی نوشته بود “کــــسم”.
وقتی عشقت برای بار اول بعد از چهار سال، بعد کلی تصور کردنش تن و بدنش، بعد کلی رویا از سکس باهاش، بعد از تثبیت شدن یه چهره سرد و نجیب، برات از کـس خودش حرف میزنه یه حس فوق العاده است. از این ماجرا گذشت و اطلاعات جنسی ما از هم بیشتر و بیشتر میشد. میدونستم گاهی پورن میبینه، قبل از رابطه سکسی ما هفته ای دو سه بار خودارضایی میکرده، از دیدن بدن هم اتاقی هاش حشری میشه یا مثلا تو حموم جلوی آینه با خودش بازی میکنه گاهی و مثل فاحشه ها میرقصه. حتی دوست داشتی یه بار مثل فیلم فیفتی شیدز سکس کنیم و تو سکس چت ها گاهی شلاقش میزدم. هر بار توی تعطیلات موقعیتی پیش میومد و همدیگه رو میدیدیم، از موقعیت استفاده میکردم و تو ماشین یا سینما میمالیدمش اما هیچوقت مکان جور نشد برامون تا از نزدیک تن لختش رو ببینم اما برام عکس میفرستاد و این زندگی جنسی من رو خیلی هیجان انگیز کرده بود. راضی بودم که دختر مورد علاقه ام مثل خودم گرم و حشری هست و مطمئن بود از این بابت برعکس خیلی از زوج های هموطن، سازگاری خوبی خواهیم داشت.
وقتی صحبت سکس بود، حرفهای زیادی داشتیم بزنیم. هربار چیزای جدید میگفتیم. یکی از این شبا اینقدر حشری بود و کرمم گرفته بود که یه سوال خیلی شخصی پرسیدم ازش که شاید تو شرایط عادی بهش فکر هم نمیکردم:
– یه چیزی میخوام بپرسم قول بده اصلا ناراحت نشی. خیلی دلم میخواد بدونم ولی حق داری جواب ندی یا حتی دروغ بگی اگه خواستی. ولی اگه دلت خواست بهم راستشو بگو. قول؟
– ما که همه چی میگیم. هر چی بخوای حقت هست بدونی. بپرس طاقت ندارم،از فضولی دارم میمیرم.
– تو اون مدتی که با رامین دوست بودی هیچ شیطنتی هم کردین؟
– واقعا دوست داری بدونی؟ حتی اگه جوابم مثبت باشه؟
– اصلا برام مهم نیست، تو حق داشتی اون زمان. تازه الان بهت اعتماد دارم. ما الان مال همدیگه هستیم. گذشته دیگه گذشته.
– خب ببین اونجور که فکر کنی نه عزیزم. ولی خب اون پسر بود مثل سپهر خودم با شرم و حیا نبود.
– خب برام تعریف کن، به جون خودت اصلا ناراحت نمیشم.
– ببین من زیاد بهش پا ندادم ولی یه بار تو ماشین دست گذاشت رو دستم و نوازشم کرد. میدونی که من چقدر داغم، تازه اون موقع هیچ تجربه ای هم نداشتم. اینقدر خیس شده بودم با اینکارش که باورم نمیشد. خدا خدا میکردم تو دلم که ادامه بده و دست بذاره رو پام.
– قربونت برم من. جون من اگه ناراحت میشی ادامه نده ها، ولی میخوام بدونی برای من تصمیم تو قابل احترامه و درکت میکنم.
– همین دیگه. اونم دست گذاشت رو پام و مالید.
– خب چی بهم گفتین؟ تعریف کن. دوست دارم بشنوم
– چشام اینقدر خمار شده بود که وقتی نگام کرد گفت دوست داری؟ من گفتم خیلی. اونم جرات کرد دستشو تا بالای رونم میبرد و نوازش میکرد. بعد گفت کونمو بدم بالا و دستشو گذاشت زیرم. اینقدر فشار داد و مالید تا ارضا شدم. ولی همین دیگه بار آخر بود. بعدش عذاب وجدان گرفتم و ادامه ندادیم و همین شد که رفت کم کم.
– فدات بشم. الانم حشری شدی، مگه نه؟
– راستش خیلی. دوست داری منو بکنی سپهرم؟ کیرتو میخوام. کس من فقط مال سپهر خودمه.
اون شب سکس چت کردیم و جفتمون ارضا شدیم اما بعد از اون فکر رامین همش تو سرم بود. واقعیتش کنجکاو بودم و دلم میخواست اون لحظه هانیه رو میدیدم که چشماش خمار شده و به رامین اجازه داده دستشو ببره زیرش. همین افکار باعث شد یه بار دیگه حرفش رو پیش بکشم و یه شب دیگه باز ازش پرسیدم.
– بعد از اون شب با رامین هیچوقت با فکر اون لحظه خودارضایی کردی؟
– راستش آره خیلی. ولی واقعا حسی بهش نداشتم، فقط اون تجربه خیلی حشری کننده بود. بعد از اینکه برگشتم با تو هیچوقت فکر نکردم بهش.
– میدونم عزیزم، اصلا لازم نیست نگران باشی عشقم. حقیقتش دفعه قبل که تعریف کردی منم مثل خودت حشری شدم. خوشم میاد برام تعریف کنی. بازم بگو اگه هست.
– نه عزیزم به جون مامانم هیچ تجربه دیگه ای ندارم.
– نه منظورم اینه درباره همون یه بار. مثلا دلت میخواست کیرشو ببینی یا تصور کنی که داره تو رو میکنه؟
– خب معلومه وقتی حشری بودم دلم میخواست. گفتم که به فکرش خودمو میمالیدم.
– جون. با این حرفات خیلی حشری میشم هانی. چیز بدیه؟
– نمیدونم. خودمم حشری میشم. خخخخ. ولی مهم اینه که من الان مال توام.
– یه چیزی. هیچوقت به سکس سه نفره یا اصن گروهی فکر کردی؟ منظورم در حد فانتزی هست.
– خب دلم میخواد چند نفر لمسم کنن و چند تا دست رو بدنم حس کنم.
– هیچوقت فکر کردی که من و رامین با هم بکنیمت مثلا؟
– نه عزیزم. اصلا
– دوست داری بدونی مثلا کیر رامین چقدر هست یا چه شکلیه؟
– ببین راستش کیرشو همون شب دیدم ولی ترسیدم بگم. خب حشری بودم دست گذاشتم رو پاش، بعد رفتیم تو پارکینگ یه تالار که عروس بود. دست کردیم تو شورت هم.
– تو تاریکی چطوری دیدیش؟ جون من هر چی شده بگو. میبینی که ناراحت نمیشم.
– بهم گفت براش بخورم، نور گوشی رو انداخت رو کیرش منم دیدم. دیگه واقعا همین.
– از تصورش حشری میشم. یه چیزی بگم قبول میکنی؟
– بگو عشقم
– میخوام امشب به دو نفر بدی. من و هر کی دلت بخواد به انتخاب خودت.
– یعنی تو سکس چت؟
-آره دیگه. خودم برات تعریف میکنم. قول میدم راضی بشی. فقط فانتزی هست. اگه دوست نداشتی تکرار نمیکنیم.
اون شب هانیه یکی از هملاکسیهاش رو انتخاب کرد و تو سکس چت به دو نفر داد. بعد از اون کم کم این فانتزی ها بیشتر شد ولی همیشه میگفت دوست نداره هیچوقت واقعی بشه. ولی من روز به روز بیشتر معتاد این فانتزی میشدم و با فکرش خودارضایی میکردم و تو نت دنبال عکس و فیلمش میگشتم. همیشه مواظب بودم افراطم تو صحبتهامون باعث ناراحتیش نشه اما جفتمون عادت کرده بودیم و چند وقت یه بار با این فانتزی سکس تل یا سکس چت میکردیم. حتی بهش گفتم قبل از ازدواج میتونه با کس دیگه دوست بشه و در حد یه شب باهاش بخوابه و برام تعریف کنه ولی هیچوقت پیش نیومد.
بعدا که به این اتفاقات فکر میکردم به نظرم عجیب میومد. حتی وقتی غیر مستقیم درباره وجود این فانتزی ها با دوستام صحبت میکردم کلا بدشون میومد و تعجب میکردن که بعضی ها راضی میشن ناموسشون رو کس دیگه بکنه. البته منم باهاشون همراهی میکردم که به این بی غیرتی متهم نشم. شاید محدودیت زیاد و سرکوب امیال، خودارضایی افراطی و حتی عدم برقراری رابطه جنسی طی چند سال با دوست دختری که بعدا نامزدم شد باعث همه این امیال شده باشه. اگر بشه اسم این میل رو انحراف گذاشت حتما نتیجه مشکلات جامعه در ارضای نیاز اولیه جوانها هست. به هر حال لذت و رضایت همسر و شریکم تو زندگی همیشه اصل بوده برام و حالا که این موضوع خللی به رابطه وارد نمیکنه و لذت اون رو همراه داره شاید چندان بد هم نباشه.
وقتی درسمون تموم شد نامزد کردیم و اولین سکس واقعی تو این دوران اتفاق افتاد. دیوانه کننده بود، یه سکس محشر فراتر از انتظار و تصور چند ساله ام. وقتی جلوش باز شد در گوشش آروم گفتم حالا کس داغ و تشنه ات واسه هر کاری آزاده. تو این مدت دو ساله نامزدی که اون کار میکرد و من سرباز بودم از هر موقعیتی واسه سکس استفاده میکردیم. انواع پوزیشنا و مدلها رو تجربه کرده بودیم ولی فرصت تجربه فانتزی دوران سکس چت هنوز پیدا نشده بود. بعد از ازدواج یواش یواش جرات بیشتری پیدا کردیم، مخصوصا تو دو سفری که آنتالیا و تفلیس رفتیم. مثلا ماساژش توسط ماساژور مرد، با شورت و سوتین نشستن تو اتاق هتل و آوردن یکی از خدمه به بهانه فیکس کردن سیستم گرمایش، دستمالی شدنش تو آتلیه عکاسی، پایین کشیدن بیش از حد شورتش تو تزریقاتی، سکس چت تو چتروم ها و چیزای دیگه همه تجربیاتی بود که از داستانا کپی و امتحان میکردیم اما هنوز چیزی جدی تر از این نشده و ما از زندگی زناشویی مون راضی هستیم.
ن