رضا دوبار پیش از این آورده بودتش خونه و تو انباری و یکبار هم تو خونه ای مرتضی باهم کرده بودند و با تعریف هایی که از کون تنگ مرده و اینکه پول هم نمیگیره واینکه مثل کس تمیز و بدون صدا میاریش و حال میکنی و ردش میکنی میره منم هوس کردم و آوردمش با رضا داخل خانه و کسی نبود ساعت یک نصفه شب بود و رضا کارشو کرد و بمن گفت اگر تونستی نگه دار تا صبح ومن گفتم بکنمش ردش میکنم بره و بعداز رد کردن رضا داخل اتاق شدم و اولش دادم تا برایم حسابی ساک زد و دوبار کردمش و ساعت نزدیک سه نیمه شب بود برای سومین بار روش خوابیده بودم که تلمبه میزدم و همون حالتی هردومون خوابیده بودیم که با صدای در خونه هردومون از خواب بلند شدیم و سه سوت پوشیدیم و من آرووم ردش کردم توراه پله پشت بوم و مادرم بود که وقتی دییده بود من خواب هستم و کسی هم نیست دوباره برگشت تو کوچه و منم از لبه پنجره دیدم با همسایه ها داره تو کوچه بغلی حرف میزنه و صورتم رو شستم و مرده رو آوردم داخل کوچه و بهش گفتم بره سر کوچه تا بیام با موتور ببرمش نزدیک خونه برسونم سلام احوال پرسی کمی طولانی شد با مادرم و بهش گفتم کاری هست که باید برم آمدم هرچی تا سرکوچه نگاه کردم خبری نبود و خیلی برایم عجیب بود پول برگشتن نداشت و پس چطور شد تو راه هم نبود و دوبار رفتم و برگشتم و آخر رفتم خونه. غروب روز بعد با بچه ها سر تنگه نشسته بودیم و حرف میزدیم که یکی از بچه های محل اومد و گفت اینجا چیکار میکنید بیاید تومحل ببینید چه خبره و جمع کردیم ورفتیم جایی که مردم واساده بودن بسیجی کسکش های پایگاه هم بودن که ماشین اورژانس روی یکی رو پوشانده بود و ماشین کلانتری دوتا از بسیجی کسکش ها رو دست بند زده بود و همراه لعنت و نفرین مردم که پشت سرشون میگفتن باخودشون برد چند روزی مرتضی و رضا و من خیلی ترسیده بودیم و مرده چطوری گیر اون دوتا عوضی میافته خدا میداند ولی هرچی تو زیر زمین کتک و شکنجه اش میکنن و با چاقو تهدید و برای ترسوندنش بدنش رو خط میکشیدن که یکی از از ضربات آنها روی سینه مرده با دستان بسته دهان بسته و ضربه خلاص اون شده بود اما مرد بود که جلوی اون عوضی ها لب باز نکرده بود دوماه گذشته بود هر شب جمعه کارمون تا یک سال سرخاک او رفتن و برایش دعا کردن بود . خدایی نمیدونیم اون دوتا چرا شکنجه اش کرده بودند و هیچ تحقیقاتی هم نشد که مامورها یا کسی پرس جو کنه تا یکی از آشناهای مرتضی که تو کلانتری محل بود چند ماه بعد گفته بود که دونفری بزور تجاوز کرده بودند و برای اینکه این کار رو گردن لات و لوت ها یا اراذل بندازن خط انداخته بودن و حتی دوسه جاشو شکسته بودن و قرار بوده که بندازن توتنگه اما اون توضربه ای یکیشون تموم میکنه وهمونجا دعواشون میشه که با ضربه ای تو مرد و اون یکی میگه نخیر قبل از آن مرده بود خلاصه زنگ میزنن که دوستانشون از پایگاه بیان که باز به یکی از آن ها که ترسیده بود و از تلفن سکه ای پلیس را مطلع میکنه و بعد پایگاه رو خبر میکنه و خانواده هردوشون یک ماه نشده از محل با خفت رفتن .ولی یکی از آندو در زندان خودشو کشت و دومی خبری ندارم .پ ا ی ا نتاریخ حادثه 64 327کرجخدا بیامرزتش . نوشته ؟
0 views
Date: November 25, 2018