قاسم و اکبر در گاوداری

0 views
0%

سلا من قاسمم 28سالمه ،این خاطره که میخام براتون بگم دقیقا مال 10سال پیشه،من تازه دیپلم گرفته بودم و دنبال کارای سربازیم بودم. من و اکبر پسر خاله م با هم روابط خوبی داشتیم و تقریبا همه اوقات بیکاریمون پیش هم میگذروندیم،بابای اکبر یه گاوداری خارج از ده درست کرده بود که منو و اکبر و چند تا بچه های دیگه شبا اونجا رو پاتوق میکردیم. بعضی شبا حتی ما تو بغل هم میخاکبردیم.توی این مدت من خیلی دوست داشتم با پسر خاله م سکس کنم برا همین هر شب اونو دستمالی میکردم اما جواکبر نمیشنیدم. ارن اصلا به من لبیک نمیگفت.راستی اینم بگم که اکبر 3سال ازمن کوچکتر بود. بالاخره بعد از شاید چند ماه اونو آوردم توی خط و شهوتیش کردم. اکبر یه پسر تپل مپل سفید بود با باسن تپل که همه فامیل زاغشو زده بودن.بگزریم. یه شب زمستونی بود هوا هم خیلی سرد بود ما که سه نفر بودیم منو اکبر و مراد یکی از پسر عموهام،توی گاو داری پس از کلی. اذیتو بجه بوجه و پاسور بازی بالاخره خابمون برد نصف شب بزد که دیدم یکی منو صدا میزنه چشامو باز کردم دیدم اکبر اومده توبغلم بهم میگه قاسم پتوتو به من هم بده ک یخ زدم منم که ازخدام بود گفتم بیا تو بغلم .ارمد توی بغلم و یه چند دقیقه گذشت که دیدم دارم راست میکنم، قلبم داشت ازجا در میومد یه نگه کردم دیدم ضاهرا اکبر خوابه دستم رو اروم بردم روی باسنش چندبار مالش دادم دیدم هیچ تکونی نمیخوره،بازم آروم دستمو بردم زیر سلوارش و باسن تپلو نرمشو مالوندم یهو اکبر چشاشو باز کرد و یه چرخ زد و پشتشو کرد به من، منم راحت کیرمو که شق شده بودد گذاشتم لای باسنش البته از روی شلوار. هر از گاهی تکون میدادم که دیدم اکبر روشو برگردون و یه لبخند زد و گفت چیکارمیکنی؟دیگه مطمئن شدم که آره راضیه،بازم کیرمو بالا پایین کردم دیدم اکبر شلوارشو کشید پایین گفت بیا بابا،وای منو مث ایکه دنیاروبهم. دادن ،سریع. کیرمو در آوردم کذاشتم لاد کون نرمش عجب نرم و گرم بود باور کنید داشت ابم میومد،کیرمو خیس کردم و چندبار لای پاش بالا پایین کردم که دیدم اکبر خودشم همکاری میکنه و کونشو تکون میده،منم انگشتمو خیس کردم و اروم با سوراخشور رفتم،اکبر که هی خوشش میومدو داشت صداش درمیومد بافرو کردن انگشتم به سوراخ کونش صداش یه لحظه قطع شد اروم که انگشتمو جلو عقب کردم دوباره صداش در اومد،بالا خره سر کیرمو گذاشتم در سوراخش ک دیدم آ ورم گفت صبر کن،شلوارشو در آورد،ما که اصلا فکر مرادپسر داییم نبودیم فک میکردیم اون خوابه و به کارمون ادامه می دادیم،منم. لخت شدمو دوباره کیرمو خیس کردمو گذاشتم در سوراخ اکبر و با یه فشار سرشو جاکردم که اکبر دردش اومد و گفت آخ خواست خودشو بکشه که محکم بغلش کردمو یه فشار دیگه دادم که کیرم تا آخر رفت تو و داغ شد،یواش شروع کردم به تلمبه زدن که دیدم اکبر مث خانم جنده لاشی ها داره صدامیدهو لذت میبره.تاخواست آبم بیاد که دیدم مرادپسر داییم بیدار شده پتواز رومون برداشته و میه نامردا بدون. من،نو که مرادکلا بیدار بوده و مارو زاغ میزده.من که کیرم توکون اکبر خشکش زده بود دیدم مرادلخت شدو خاکبرد پشت من و شروع کرد به لای پایی،نامرد که کیرکلفتی هم داشت کیرشو خیس کردو تو کون من جا داد من که درد شدیدی حس کردم بعدازچند دقیقه حس لذت دوچندان کردم و شروع کردمبه تلمبه زدن اکبر که تموم آبمو ریختم توکونش دیدمکون خودم دارهپاره میشه. ک مرادم تموم آبشو ریخت توو جودم.از اون به بعد سه تاموون باهم سکس داشتیم تا اینکه ازدواج کردیم.الانم داریم زنامونو راضی میکنیم براسکس خونوادگی که هنوز موفق نشدیم.نوشته قاسم

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *