سومین طبقه کمد آخرین امیدم برای پیدا کردن ادکلن بود. هر لحظه احتمال داشت لعیا برسه و من هنوز آماده نشده بودم. بعد از دو ماه دوستی، این اولین قرارمون بود. یک قرار دو نفره برای اولین سکس. از همون روز اول که لعیا رو توی دانشگاه دیدم، با همهی دخترهای اطرافم برای من فرق میکرد. دختری خوش برخورد و راحتی بود. اولین قرارمون توی کافه به خوبی و خوشی تموم شد. هر چقدر میگذشت بیشتر صمیمی میشدیم. پنجمین هفته دوستیمون بود که حرفای سکسی به مکالماتمون کشیده شد. همون موقع دلو زدم به دریا و نظرش رو درباره سکس پرسیدم. اون میلش از من بیشتر بود.ادکلن رو بالاخره پیدا کردم. برای آخرین بار همه چیز رو چک کردم. همه چیز درست بود. از روی شلوار کیرم رو میدیدم که داشت شلوارم رو پاره میکرد. دوس داشتم لذتی رو تجربه کنیم که تا ابد تو ذهنمون نقش ببنده. اسپری رو آوردم و روی کیرم خالیش کردم. رگهای برجسته ش نشون از شهوت زیادم داشت.تلفنم که زنگ خورد فهمیدم لعیاس.- سلام.- سلام لعیا جان. کجایی؟- سر کوچه م در رو بزن زود بیام بالا.- باشه عزیزم.تنها آرزوم فرار عقربه های ساعت به دو دقیقه بعد بود. در ورودی رو نیمه باز گذاشتم که لعیا آهسته بیاد داخل. دهنم کامل خشک شده بود. از هیجان یا اضطراب؟ نمیدونم.وقتی اومد داخل انگار خواب بودم. یک مانتوی جلو باز زیتونی. با شال سفید و گل های صورتی کمرنگ. شلوار گشاد طوسی رنگ و تاپی تیره که زیر سینه هاش کمی عرق کرده بود. دستپاچه بودم و نمیدونستم و نمیتونستم تعارف کنم. بعد از چند دقیقه شوخی های الکی و بیمزه خودمو کشیدم سمتش. بغلش کردم و سرشو به سینه م چسبوندم.اروم توی گوشش حرف میزدم.- خیلی خوشحالم اینجایی.- منم خوشحالم.- دوست دارم لعیادستشو گرفتم. با دست دیگه م سرش رو چرخوندم و لبمو گذاشتم روی لباش. صدای قورت دادن آب دهنش تنها صدای اتاق بود. زبونمو بردم داخل دهنش. زبونشو میک میزدم و لباشو آروم گاز میگرفتم. طعم شیرین رژش لذت بخش بود. مانتوش رو درآوردم. بدن قشنگی داشت. همیشه آرزو داشتم نیمه لخت ببینمش. از روی تاپش سینه ش رو فشار میدادم. خط سینه ش حرص و ولعم رو برای لخت دیدنش بالا میبرد. پلکهاش رو داشت کمکم میبست. دستش رو گرفتم و بردمش روی تخت. تو حالت نشسته دوباره ازش لب گرفتم. گرمای بدنش از هر آتشی داغ تر بود. این شراره های آتش رو دوست داشتم. ابراهیمی بودم در گلستان تنش.تاپش رو دراوردم. سوتینی سیاه روی بدن سفیدش طرحی بود که فقط داوینچی می توانست به این دنیا توصیفش کند. خوابوندمش روی تخت و زیر گردنش رو شروع کردم به بوسیدن. پاهاش رو توی بدنش جمع میکرد و با ناخنهای بلندش کمرم رو میخراشید. نفس های عمیق و طولانیش به پشت گردنم میخورد. دوست نداشتن این لحظه ها تموم شه. امروز قشنگ ترین روز زندگیم بود. خدا امروز در تخت من حلول کرده بود. دستم رو بردم داخل سوتینش. عرق سینه هاش سرد بود. تضادی غریب با بدن داغش داشت. نوک سینه ش کاملا برجسته شده بود. با شیطنت خاصی نوک سینه ش رو محکم فشار میدادم. سینه ش رو به سمت بالا میکشیدم و پیچ و تاب بدنش رو نظاره میکردم. با هر فشاری ناله ای خفیف توی گلوی لعیا میپیچید.وقتی سوتینش رو باز کردم فهمیدم زیباییهای قبل از این برام سوتفاهمی مضحک بوده. سینه هایی سفید و گرد که کمی متمایل به سمت بالا بود. خط سینه هاش دو جهان موازی رو از هم جدا کرده بود. دو دنیای نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچیک.لعیا بدون اینکه من کاری کنم شلوارش رو کشید پایین. انگار حال اون از من بدتر بود. شرتش با سوتینش ست بود. شرتی که خط کوسش رو کامل نشون میداد. خوابوندمش و شرتش رو کشیدم پایین. خط شرتش روی کمرش مونده بود. کوسش رو که دیدم نمیتونستم چشمام رو از روش بردارم. کوسی سفید با لبهای کوچیک و متقارن. سرم رو بردم پایین. پاهاش رو گذاشتمروی شونه هام و زبونم رو بردم لای کوسش. از نزدیک سوراخ کونش تا انتهای چاک کوسش، زبونم رو محکم کشیدم. آهی بلند جواب لعیا به من بود. مزه ی ترش آب کوسش توی دهنم پخش شد. با لبهام چوچوله ش رو نوازش میکردم. توی چشمام نگاه کرد و گفت کیرتو میخوام. شرتم رو کشیدم پایین.کیرم از حد معمول بزرگتر شده بود. کله کیرم کامل کبود بود. کیرم رو نزدیک لبهای کلفتش کردم و با لوندی خاصی کیرم رو داخل دهنش برد. با آب دهنش کیرم رو کامل خیس کرد و به آرومی سرش رو عقب جلو میبرد و تخمهامو میمالید. بعد از چند دقیقه کیرم رو در آوردم ونزدیک کوسش کردم. با کله ی کیرم روی چوچوله ش میزدم و رانهای سفیدشو نوازش میکردم. کم کم کیرم رو بردم تو کوسش.- آییییییییییش. آروم تر بکن. کیرتو آروم بکن تو کوسم.- کس داغت داره آتیشم میزنه. دوس دارم تا ابد اونجا بمونه.- واسه همیشه مال خودته. فقط آروم بکن.دستامو دو طرف شونه هاش گذاشته بودم و آروم کیرمو عقب جلو میکردم. با هر تلمبه توی کوسش به زیبایی زندگی بیشتر پی میبردم. داغی کوسش بیشتر تحریکم میکرد. کس تنگ و کوچیکش به کیرم فشار میآورد. لذتی وصف نشدنی که دوست نداشتم تموم بشه.- از پشت بزار توش.تو حرفهای قبل سکسمون همیشه میگفت داگی استایل رو خیلی دوس داره. سرش رو توی تشک فرو برد و گفت محکم بکن توش.کون خوش فرمش رو به من بود. سوراخ کوچیک و صورتی کونش به شدت تحریکم میکرد. دوتا لپ کونش رو گرفتم و کیرمو محکم کردم تو کوسش. کیرم کامل بی حس بود و این بهترین هدیه برای لعیا بود. به شدت تلمبه میزدم توی کوسش و سوراخ کونشو انگشت میکردم. آب سفید کوسش روی رانهاش ریخته بود و با هر تلمبه روی کیرم مینشست. جیغهاش داشت شدیدتر میشد و دستش رو از زیر سینه هاش به چوچوله ش رسوند. وحشیانه چوچولهش رو میمالید و ازممیخواست محکم تر بکنمش.- وای سامان. بکن منو. واااای. کیرتو میخوام. سامااان. جر بده کوسمو.کیرم داغ شده بود و فهمیدم نزدیک ارضا شدنمه. لعیا جیغ کوتاهی کشید و بدنش شل شد. منم سریع تر کردم تلمبه هامو. ناله های ضعیفش رو میشنیدم که میگفت آبتو بیار. کیرم داشت منفجر میشد. سریع کشیدم بیرون و آبمو ریختم روی کمرش.پاهام میلرزید. فقط تونستم خودم رو بندازم روی تخت و دستشو بگیرم.همدیگه رو نگاه میکردیم. لعیا لبخندی زد و آروم گفت- دوست دارم.پایان. نوشته Severus
0 views
Date: December 20, 2018