قصه های دنباله دار آقا معلم (۳)

0 views
0%

…قسمت قبلمقدمه تو قسمت اول گفتم که برای سایه ام می نویسم و بچه جقی یا جلقی ها چیزی از این حرف ها درک نخواهند کرد.و در قسمت دوم گفتم که من دوست دارم توصیه هامو بین داستان بنویسم. چه شما خوشت بیاد چه خوشت نیاد.و در مقدمه قسمت سوم لازم هست که یادآوری کنم من توصیه های من حاصل تجربه های واقعی هستند که بدون شک برای تازه کارها چراغ راه خواهند بود.جواب چند نفر۱. خدمت دوستی که گفت قسمت بعدی را سیزده بدر مینویسی عرض کنم که من وقت زیادی ندارم و بین داستان ها فاصله میفته و از شما عذرخواهی میکنم.۲. چرا من باید aber11 باشم وقتی که آی دی من تاکسی دربست هست؟۳. آهای کسایی که همیشه شاکی هستید، من و شما و همه اعضای این سایت اومدیم اینجا که گوه خوری بکنیم و جز این هم نیست. پس بذار ما مسن تر ها تجربه های گوه خوری هامون را برای شما بچه جقی یا جلقی ها تعریف کنیم که وقتی شما هم شاشتون کف کرد و خواستید کس خانم مردم بذارید یک چراغ راهی داشته باشید و مثل ما به گا نرید. پس در این داستان ها برای شما پند و اندرزی هست.و اما ادامه داستان.فصل سوم – تهیه ابزار برای شروع خیانت های دنباله دارزنم اومد بالای سرم و اس ام اسی که از مریم روی گوشی من مونده بود و من جوابش را داده بودم نشونم داد و گفت این کیه؟برق سه فاز از سرم پرید. گوشی را گرفتم و سریع اس ام اس را پاک کردم و چک کردم شماره روی مخاطبین نباشه و در همین فرصت که خانمم هاج و واج از اتفاقی که افتاده من رو نگاه می کرد من با بدجنسی تمام، در کسری از ثانیه قبل از این که جوابی بدم که این کیه و این چیه همه آثار جرم را از گوشی پاک کردم و خانمم تازه فهمید من دارم پاک میکنم و اون الان دستش به هیچ چیز بند نمیشه تکرار کردپرسیدم این زنیکه جنده لاشی کیه که باهاش اس ام اس بازی میکنی؟شانسی که داشتم این بود که همین گوشی را یک هفته ای بود که از دوستم قرض گرفته بودم و گفتم خودت که میدونی گوشی مال من نیست شاید از قبل تو اس ام اس هاش بوده تو دفترچه تماسش بوده من چمیدونم.گفت به شماره تو اس ام اس داده چه ربطی به اون داره. بهت میگم این کیه؟توصیه (وقتی مچ دستتون جلوی زنتون باز میشه سعی کنید عصبانی بشید و حمله رو به جلو بکنید. میدونم که وحشیانه و ناجوانمردانه ست. ولی چاره ای نیست.)داد زدم گفتم اصلن به تو چه که کیه. سر صبحی به چه اجازه ای رفتی اس ام اس های گوشی منو میخونی. میگم مال من نیست این گوشی قرضه مال دوستمه دست منه تاریخش تنظیم نیست اصلن این اس ام اس مال الان نیست قدیمیه تاریخ گوشی خرابه اومده اول اس ام اس ها. ولم کن سر صبحی اومدی طلبکاری.این حرف ها خانمم رو قانع نکرد ولی حالت حمله اون رو خنثی کرد و حالت تدافعی به خودش گرفت. یک ساعتی هر دو ساکت بودیم و در حال تجدید قوا برای یک دعوای حسابی.بالاخره جنگ شروع شد.من خطاکار بودم و هیچ دفاعی از خودم نداشتم.همینطور دروغ پشت دروغ و هر دروغی رسوا میشد تا بالاخره یکی از دروغ ها گرفت یکی بود تو تلگرام باهاش آشنا شده بودم مشاور بود ازش راهنمایی می گرفتم ولم کن تو رو خدا. اصلن ندیدمش تا حالا یک هفته هم نیست با هم رابطه داریم.زنم رو هیچ وقت اینقدر عصبانی و زخم خورده ندیده بودم.از خونه زدم بیرون.تا شب خونه نرفتم و شب برگشتم خونه.پیش یک همسر زخم خورده.توصیه (هیچ وقت به همسرتون خیانت نکنید)اون لحظه ها سخت گذشت. خیلی سخت. مدت ها طول کشید که درد این زخم برای خانمم کم بشه و هنوز که هنوزه به من میگه نمی بخشمت. البته باور کرد که رابطه من یک هفته در حد اس ام اس با اون خانم بوده، بیچاره دلم براش سوخت. نمیدونست که یک بار خونه ش رفتم و سکس کردیم. دو سه بار توی پارک با هم معاشقه داشتیم و حتا یک بار پلیس می خواسته ما را کلانتری ببره و یک بار خونه مون اوردمش و سکس کردیم.زنم رو دوست دارم. هر مردی که خیانت می کنه زنش رو دوست داره. مگه میشه مردی زنش رو دوست نداشته باشه؟ولی یک مسئله خیلی مهم تری هست که امروز میخوام از اون حرف بزنم. دوست داشتن همه ماجرا نیست. خانم و شوهر بیش تر از دوست داشتن و دوست داشته شدن، یک نیازهای دیگه ای هم دارن که باید همسر به اون نیاز ها هم توجه کنه.اشتباه نکنید. اون نیازها سکس نیست. البته ممکنه باشه، ولی برای من فقط سکس نبوده.مثال میزنم.مریم، همین زنی که تو این مدت عاشقش شده بودم و دیوانه وار به هم عشق می ورزیدیم و وقتی تو همون تعداد کم همدیگه رو دیدیم دیوانه وار هم دیگه رو می خواستیم، یک عقده کوچولو روی دلش داشت.شوهرش هر شب ازش سکس میخواست. و البته مریم هر شیب به شوهرش سکس میداد. ولی در ازاش مریم هر روز صبح از شوهرش میخواست باهاش صبحونه بخوره. ولی در عوض شوهرش هر روز صبح بد اخلاقی می کرد و با عصبانیت اون رو ترک میکرد و میرفت سر کار.باز هم تکرار کنم، بچه جقی یا جلقی ها حرف های من رو نخواهند فهمید جز روزی که ازدواج کنند و برن سر زندگی شون و یک مسئله کوچیک، خیلی خیلی کوچیک تو زندگی شون پیش بیاد و تکرار بشه و تکرار بشه و تکرار بشه و …. بزرگ و بزرگ و بزرگ بشه و … بعد تبدیل بشه به یک عقده و بعد تبدیل بشه به خیانتتوصیه (به کوچکترین خواسته همسرتون توجه کنید. چون کوچیکترین خواسته ها بزرگترین عقده ها را میسازن و عقده ها یک روزی کار دستتون میدن)مریم عقده های زیادی داشت. من رو پیدا کرد. من هم عقده های زیادی داشتم. مریم رو پیدا کردم. وقتی یک خانم و مردی خیانت می کنند، دارند دنبال کمبودهای زندگی خودشون توی یک نفر دیگه می گردند.زن من این رو نمی دونست. برای همین من به خودم حق میدادم که بهش دروغ بگم. من خودم را بیشتر از این که مقصر بدونم، قربانی می دونستم. به مریم گفتم که خانمم اس ام اس من رو دیده و بیا بیشتر مراقب باشیم. مریم که از دردسر می ترسید گفت تو احتیاط نمیکنی و زندگی من رو هم از بین میبری. دیگه نه من و نه تو. دیگه هم با من تماس نگیر.هنوز شماره موبایلش تو ذهنمه ولی از اون روز تا الان دیگه بهش زنگ نزدم.رابطه ما قطع شد.ولی من تازه گوشی دوم تهیه کرده بودم. پس باید دنبال یک نفر دیگه می گشتم.یه روز یه خانم جدید توی سالن مدرسه دیدم. شیطنت از چشماش میبارید. با راه رفتن به مردها آمار میداد و میگفت من پایه همه تون هستم.بعد ها فهمیدم که فقط خواجه حافظ شیرازی اون خانم رو نکرده بود. ولی اون روز نمی دونستم و فکر کردم کشف دست نخورده ی خودمه.بهش سلام کردم. در یکی از کلاس ها بود. بهش اشاره کردم تشریف بیارید دفتر در خدمت باشیم. اومد دفتر. خیلی راحت ازش خواستم که برای رابطه با شما شماره تماس خودتون را به ما بدید.لازمه بگم که اولیای دانش آموزان باید اطلاعات تماس به مدرسه بدن و همیشه مدرسه موبایل پدر و مادر را روی پرونده ذخیره میکنه. پس شماره گرفتن از اولیا توی مدرسه کار خیلی معمولی و راحتی هست.ولی سو استفاده از این شماره هست که داستان درست میکنه.و من بهش اس ام اس دادم. اول می ترسیدم خودمو معرفی کنم ولی چون سیم کارت بی نام و نشان تهیه کرده بودم ترسی نداشتم جز این که اسمم را بهش نگم.اول اینطور شروع کردم که حدس بزن من کی هستم و از این جور شیطونی ها که خودش حدس زد و درست هم حدس زد.من هم کاری کرده بودم که بتونه حدس بزنه. چون به محض گرفتن شماره بهش اس ام اس داده بودم.بالاخره دنبال بهانه بودم برای شروع کار چه بهانه ای بهتر از همین مسخره بازی ها.زیاد به مدرسه سر میزد و با معلم پسرش کار داشت. یه روز که اومد و دیدم رفت بالا بهش اس ام اس دادم خیلی نازی. گفت جدن؟ گفتم میخوام بیام بالا ببوسمت. گفت اگه جرئت داری بیا.خواستم جرئت رو نشونش بدم. صبر کردم زنگ تفریح که سالن خلوت شد اس ام اس دادم که بره تو یکی از کلاس های خالی و رفتم بالا. اومد جلو و رفتم روی لب.چقدر راحت لب داد.گفتم چه شیرینی تو. خندید. قد و هیکل رعنا. کون بیست. لب بیست و دو.گفتم حیف که بیشتر وقت نیست یهو یه بچه میاد بالا. بازم میبینمت.و رفتم پایین و زنگ زدم بهش. گفتم موقع زنگ خونه برو که منم بیام با ماشین سوارت کنم.قبول کرد.زنگ آخر بود. زنگ خونه که خورد و بچه ها رفتن بهش زنگ زدم کجایی. گفت سر فلان کوچه آروم آروم دارم میررم. سریع با ماشین رفتم و سوارش کردم.یکی از همکارام دید. بعدا بهم گفت که ای کلک زدی به بدن؟ که خندیدم و گفتم چه کوسی بود جات خالی.خلاصه کلام.قرار گذاشتیم خونه خودش.گفت تلاق گرفتم و تنها زندگی میکنم.سر وقت قرار رفتم خونه شون. در را که باز کرد لعبتی دیدم. لباس سرتاپا تور سکسی پوشیده بود و با یه بوس و بغل گرم ازم پذیرایی کرد.ازش پرسیدم چقدر وقت داریم؟ گفت تا وقتی که پسرم از مدرسه برگرده. نگاه به ساعت کردم. ۳ ساعت وقت داشتیم.لخت شدیم. زود. گره خوردیم.لب. گردن. دست. کیر. کون. کس. هرجای هم رو میدیدیم به دهن می گرفتیم و میخوردیم. کاندوم همراهم برده بودم. دادم بهش گفتم تو برام بذار. خندید و بازش کرد. قبل گذاشتن دو تا بوس از کیرم گرفت و کاندوم رو گذاشت روش. نشست رو کیرم. شروع کرد.من زیر خوابیدم و اون مثل کابوی شروع کرد به اسب سواری.آبم اومد. اون هنوز تشنه بود. گفت به این زودی اومد؟گفتم کیر من با بقیه کیرا فرق داره. تازه راند اول تموم شده.رفتم دستشویی کاندوم رو انداختم کیرمو شستم و برگشتم یه کاندوم دیگه گذاشتم.باز شروع کردیم. این دفعه اون زیر خوابیده بود. فکر کردم بعد ۱۰ دقیقه اونم ارضا بشه ولی دیدم اون بیدی نیست که از این بادها بلرزه. داشتم باز ارضا میشدم و اون تازه داشت گرم میشد. گفتم در چه حالی. گفت تا فردا هم بکنی من فقط کیر میخوام من سیر نمیشم.و در پایان مدت میخندید و تو چشمام نگاه میکرد.عجب پتیاره ای بود این زن.آبم اومد و باز رفتم کاندوم رو در اوردم و کیرو و شستم و اومدم. داشتم نفس نفس میزدم. گفتم خسته شدم بخورش برام.شروع کرد به خوردن. زیاد نخورد. باز نشست روش و گفت من هنوز کیر میخوام. کاندوم نداشتم برای همین بدون کاندوم ادامه دادم.شروع کردم به تلمبه زدن. خیس عرق بودم. نمیدونم چقدر طول کشید. داشتم از نفس میفتادم و آب منم نمیومد و اون خانم هم سیری ناپذیر بود. فقط به من می خندید و میگفت همه زورت همین بود؟ بهش گفتم دیگه چی میخوای سه ساعته دارم میکنمت والا دیگه نا ندارم. تو عجب چیزی هستی. واین جمله اون رو از خودش بی خود می کرد. وقتی بهش میگفتم تو عجب چیزی هستی کیف میکرد.امروز فهمیدم که اصلن کس میداد به مردها که بهش بگن تو چی هستی که سیر نمیشی. تو عجب چیزی هستی.سه بار ارضا شدم و نفهمیدم اون چند بار ارضا شد چون هیچی بروز نمی داد و فقط لبخند میزد و چشماش رو خمار میکرد و پنهانی لذت می برد.بعد از اون روز، یک بار دیگه هم جور شد و خونه شون رفتم. این بار هم دو تا کاندوم برده بودم و هر دو کاندومم مصرف شد و بار سوم احتیاط رو کنار گذاشتم و آبم رو ریختم توش.گفتم بستی دیگه؟خندید و گفت نه.گفتم چه دل خجسته ای داری تو. حامله میشی که کسخول. خندید و گفت خب بشم. بچه تو میشه. چی بهتر از این.نمیدونستم بخندم یا گریه زاری کنم. گفتم گرفتی ما رو شوخی نکن.باز خندید گفت خب چیکار کنم میخواستی نریزی.توصیه (همیشه به تعداد کافی کاندوم همراه تون داشته باشید و اگر طرفتون قابل اعتماد نیست قرص اورژانسی همراهتون باشه. یکی همون لحظه باید بخوره یکی ۱۲ ساعت بعد)بوسیدمش و گفتم لعنتی مگه میشه از این کس گذشت. نتونستم نریزم توش. برات قرص مییرم بخور.پوشیدم و رفتم در داروخونه و قرص خریدم براش و برگشتم. قرص اورژانسی. دو تا توی یک بسته ست.گفتم یالا یکی شو همین حالا جلو من بخور. خندید و خورد. اون روز هم گذشت.ما به هیزبازی و این کارهامون ادامه می دادیم و تو مدرسه با همکارا کس کس و شعر میگفتیم که یه روز یه کسی به اون گوشی دوم من زنگ زد. یک مرد بود. گفت بفرمایید. عصبانی بود و گفت تلگرامتو چک کن.تلگرامم را سریع چک کردم و دیدم یک فایل صوتی فرستاده.دانلود کردم و گوش دادم.برق از سه فازم پرید.صدای ضبط شده ی من بود که با این خانم حرف زده بودم.نکته دلیل این که اسم این خانم را نمیگم اینه که اسمش اصلن مهم نیست. چون من هنوز هم اسمش را نمیدونم. چون فقط همدیگه رو میدیدیدم برای سکس.ولی چرا اسم مریم یادم مونده؟ چون سه ماهی که با اون بودم شاید تو همه عمرم تکرار نشدنی باشه.اون لحظه ای که پلیس میخواست من و مریم رو توی پارک بگیره و ببره، یکی از اون ها سر مریم داد زد و فحشش داد، من بقدری عصابی شدم که به اون مامور در حالی که نزدیک بود من رو دستبند بزنه گفتم باهاش درست صحبت کن. عصبانی شد و گفت به من میگی باهاش درست صحبت کن؟ که وقتی معجزه شد و نجات پیدا کردیم مریم گفت اون لحظه که به اون مامور گفتی باهاش درست صحبت کن اینقدر لذت بردم از کارت و مطمئن شدم که تو چقدر من رو دوست داری که با اون مأمور در اون شرایط اون طور صحبت کردی.بله آدم وقتی کسی رو دوست داشته باشه براش مسائل فرق میکنه.و من وقتی صدای ضبط شده خودم و اون خانم پتیاره را شنیدم زدم توی سر خودم که ای داد بیداد. ببین به خاطر یه خانم جنده لاشی دارم میفتم تو دردسر.و این شروع یک ماجرای پلیسی تازه بود.با یکی از همکارای صمیمی موضوع را مطرح کردم که ببینم چه خاکی تو سرم کنم. اون هم اتفاقن یک همکار دیگه را میشناخت که برای اون هم اتفاقی همین شکلی افتاده بود.یکی دو هفته همکار من کمک کرد و آمار آورد برم و منم از چند جا پیگیر اتفاق ها بودم که نتیجه همه این ها فهمیدیم بله.این خانم با من، با یکی دیگه هم معلم های مدرسه ما، با دو تا مدیر از دو تا مدرسه دیگه و یک معاون از یک مدرسه دیگه همزمان به همه داشته میداده که شوهر زنه شک میکنه (یادم هست که زنه به ما گفته بود طلاق گرفته ولی دروغ گفته بود و شوهر داشت و من تازه فهمیدم که چه خطری کرده بودم دو بار رفته بودم خونه ش. تازه معلم مدرسه خودمون هم بعدها بهم گفت که منم دو بار رفتم خونه ش و چه بچه کونی ازش کرده بود. من کون نکرده بودم و حیف شد. عجب بچه کونی بود.) آره میگفتم شوهره شک میکنه و نرم افزار رو گوشی زنه میذاره و زنه هم که تو موبایل خنگ بوده نمیفهمه و صدای من و دو سه نفر دیگه ضبط میشه و صدای هر کدوم رو میفرسته به تلگرام هر کسی و تهدید میکنه که پدرتون را در میارم.ولی هنوز که هنوزه پدر هیچ کدوممون را در نیاورده چون احتملا خودش فهمیده زنش جنده لاشی ست و به همه داده و پیگیر ماجرا نشده.ولی هنوز که هنوز مزه کس پاره ش زیر دهنمه. عجب کوسی بود. فکر کن به چند نفر داده و باز تنگ و داغ. این کس ها را خدا برای عبرت مومنین خلق کرده.از ذکر جزيیات گذشتم چون نه یادم هست نه شما حوصله شو دارید میدونم.شاید اتفاقاتی که اینجا توی دو سه خط گفتم در سه چهار ماه اتفاق افتاده ولی مهم اینه که آخرش طرف هیچ کاری نکرد و فقط یه مدتی ما رو ترسوند.توصیه ممکنه شما همه جوانب احتیاط رو رعایت کنید، ولی همیشه یک درصدی از احتمال را برای گیج بودن طرف مقابل بگذارید که ممکنه کسی بهش شک کنه و چکش کنه و نرم افزار روی گوشیش نصب کنه یا کنترلش کنه یا به هرطریقی از کس خول بودن اون طرف شما به گا برید. پس همیشه یادتون باشه موفقیت تو کس بازی درسته که نیاز به مهارت شما داره، ولی به شانس هم بستگی داره.اگه میخواستم داستان الکی بنویسم باید اونجا که شوهرش ویس فرستاد به تلگرامم میگفتم ادامه در قسمت بعدی. ولی چون از این کس خول بازی ها خوشم نمیاد ماجرا رو تکمیل کردم.در قسمت بعدی از رابطه جدیدی که با یک پرستار ایجاد شد و یک سال طول کشید براتون میگم.این پرستار یک دختر بود که در خارج از مدرسه باهاش آشنا شدم. اولش خواستم مخشو بزنم بکنمش ولی بعد به هم دلبسته شدیم.نوشته فرهاد

Date: May 30, 2022

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *