قصه پری و من

0 views
0%

اول هر چیز خودمو معرفی میکنم م حامد 25 سالمه ومدرک فوق دیپلم کامپیوترم و شاغلم هرچند که شغلم به کارم ربطی نداره ولی بالاخره حداقل یه کار دارم. داستان من از جمعه 2 هفته پیش شروع میشه . بعد از یک هفته کار روز جمعه با بچه ها قرار گذاشتیم بریم بیرون از شهر ساعت حوالی ساعت 6بود که رسیدم دم در خونه دیدم یه وانت پر اثاثیه رو دارند خالی می کنند توی حیاط خونمون من هم که از همه جا بی خبر رفتم توی خونه از دادشم کوچیکم پرسیدمچی شده پدر تغییر شغل داده کهنه جم میکنه یا قراره توی حیاط سمساری بزنه؟اونم گفتنه این وسایل رو که میبینی جهزیه دختر نسرین خانم پریه.پری؟همون دختره که تو محل همه جا جا صحبتش بود یه دختر سوسول وخوش هیکل که هر کی می دیدش کیرش به احترمش بلند میشد؟ البته ناگفته نماند من هم مثل بچه های محل توکف ش بودم حتی من خر میخواستم برم قبل سربازی برم خواستگاریش که خانوادم نذاشتن گفتند این دختر جنسش خرابه خلاصه 5 سال پیش شوهر کرد و از شیراز رفت. بالاخره مادرمو دیدم گفتم قصیه این لوازم چیه؟اونم گفت انگار پریا همون(پری) با شوهرش اختلاف پیدا کرده خانوادشم طلاقشو گرفتن وسایلشم اینجاست برای اینکه خونشون آپارتمانیه جا برای این همه وسایل ندارند.اون روز گذشت تا جمع هفته پیش که همه بر حسب عادت همیشگی رفته بودن خونه آقا بزرگ که خونش بیرون شهره اون جمعه هم قرار بود من با بچه بزنیم بریم بیرون شهر آرش رفیقم زنگ زد گفت قرارمون کنسل شده ونش خراب شده ما هم که تعدادمون زیاده نمیشه با ون دربست بریم بیرون آخه بیشتر بچه ها الافن و بیکار پس پولی در نیست و خرج بقیه هم میفته گردنمون.من هم به ناچار موندم خونه داشتم برای خودم نهار دست وپا میکردم که یکدفعه صدای زنگ در اومد من هم رفتم در و باز کنم در و باز کردم حدس بزنین کی پشت در بود؟درست پری البته تو نگاه اول نشناختمش به خاطر گرمای هوا یه مانتو نارنجی و یه شلوار راحت پوشیده بود قیافشم که کلی فرق کرده بود دماغ عمل کرده لبای پروتز کرده تو یه کلام سکسی بود سکسی تر شده بود. سلام کرد و گفتحالتون چطوره ببخشید مزاحم شدم مادر هستند منم گفتم نه با پدر اینا رفتن خونه آقا بزرگ اونم گفت می خواستم یه سری وسایلم رو از توی اثاثیه بردارم منم گفتم بله بفرمائید تو اونم اومد تو شروع کرد به گشتن توی وسایلش وقتی نشست خواست توی جعبه ای که زیر پاش بودو بگرده مانتوش چسبید به کونش کونشم کاملا معلوم بود منم طاقت نیاوردم وکیرم بلند شد یه چند ثانیه ای همون جوری موند من هم که از خودم بیخود شده بودم.یکدفه بلند شد و رو کرد به من گقت میشه اون جعبه که اون بالاست رو به من بدید دستم بهش میرسه من هم سریع دستمو انداختم توی جیب شلوارم تا متوجه کیرم بلند شودم نشه گفتم چشم الان سریع اون جعبه رو بهش دادم دوباره شروع کرد به گشتن توی جعبه کلافه شده بود دوباره رو کرد به منو گفت بی زحمت میشه اون کارتونی که بالای سر منه رو هم لطف کنید بدید به من من هم که همچنان کیرم دار بود داستامو بلند کردم تا کارتونو بردارم که ناگهان کیرم خورد به بازوش حس کردم حرارت بدنم تا 100 درجه اضافه شده ولی انگار متوجه نشد که کیرم بهش خورده چون جلوی پام نشسته بود بهش گفتم که بلند شه تا بتونم بی دردسر برش دارم اونم بلندش ولی من این دفعه رفتم درست پشت سرش وایستادم دستادمو دوباره بلند کردم و کیرمو رو نزدیک کونش بردم بالاخره تونستم بچسبونم به کونش ولی یه لحظه حس کردم کیرم رفته توی درز کونش ولی بازم بی تفاوت بود انگار میدونست ولی اهمیتی نمیداد جعبه رو که دادم دستش نشست تا توشو بگرده وقتی داشت وسایل رو زیر رو میکرد ناگهان چشمم به سوتینش افتاد که از زیر مانتوی نازکش معلوم بود یه سوتین سفید با نوشته های مشکی انگلیسی من که کاملا حشری شده بودم من هم برای اینکه از حال وهوا در بیام خواستم بهش کمک کنم برای همین نشستم روبروش شالش از هم باز شده بودن و شکاف دو تا سینه هاش معلوم بودن ناخواسته کلید کردم بهشون یک سره بهش زل زدم بازم حس کردم که دارم اتیش می گیرم .نمیدوم چی شد که یکدفه بلند شد و گفت تو خجالت نمی کشی عوضی بی شعور منم گفتم برای چی؟ گفت برای چی یک ساعت داری منو دید میزنی از شلوارت مشخصه رفت طرف در من هم دنبالش رفتم وقتی بهش رسیدم بازم کیرم بهش خور البته این دفعه اتفاقی بود حالم من هم هی داشت حالم بدتر میشد وبالاخره بد شد جلوشو گرفتم و چسبوندمش به در دستاشو گرفتم مثل یه کوره اتیش داغ بود صورتمونزدیکش کردم و لبامو گذاشتم رو لباش لباش داغ بود و نرم ولی انگار شکه شده بود عکس العملی مشو نداد که شروع کردم به مالیدن سینه هاش سینه هایی واقعا خوش فورم و نرمی داشت که یکدفه دیدم داره تند تد نفس میکشه انگار که هوا رو ازش گرفتن. دستاشو گرفتم وبردمش سمت اتاق خودم وقتی رسیدیم به اتاقم بغلش کردم و شروع کردم به بوسیدن گلوش دیگه نمی تونستم طاقت بیارم شروع به خوردن سینه هاش از روی مانتوش اونم دیگه طالقت نیاورد و شروع کرد به در آوردن مانتوش من هم لباسامو در آوردم وقتی که سر مو بالا آوردم دیدم با یه سوتین ویه شورت صورتی رنگ جلوم وایستاده دیگه از خودم بی خود شدم مثل دیونه ها گرفتمش حولش دادم طرف تخت شورتشو درآوردم وشروع کردم به خوردن کوسش یه کس سبزه تراشیده شده و داغ وآتیشی موقع خوردن ناله های شهوت انگیزی میکرد که بیشتر حشریم می کرد.بلند شدمو شورتمو در آوردم آروم آروم کیرم فرستادم تو کوسش بارفتن کیرم تو کوسش یه ناله خیلی خوشگل کردو منو بیشتروبیشتر حشری کرد منم پشت سر هم کیرمو میبردم توکوسش در می آوردم توی این فاصله پری سوتینشو کند و انداخت یه گوشه سینه هاش خوش فورمش با هر بار تقه ی من مثل یه موج که به سخره میخوره هی میرفت وبر میگشت .نمیدونم چند دقیقه این کار طول کشید واز هر صدای ناله هاش منو بیشتر حشری میکرد.بالاخره وایستادمو کیرمو از کوسش در آوردم بهش گفتم چهار دست وپا وایسته اونم وایستاد میخواستم کرمو بندارم توکونش که یهویی برگشت گفت کون نه دردم میاد من هم گفتم فقط چند دقیقه بعدشم اولش درد داره بعد عادت میکنی اونم قبول کرد من هم یکم آب دهنم و زدم به کیرم که راحت بره تو کونش با این حال برای اولین بار نذاشت بندازم ولی بار دوم به یکدفه کیرمو سر دادم توی کون تنگش رفتن کیر توی کون همانا فریاد پری هم همانا منم بی توجه به اون به کارم ادامه دادم اما با این حال نتونستم بیشتر از چندتا تقه بزنم چون هم پری دردش میگرفت هم من دیگه نایی برای ادامه داشتن داشتم به هرحال کیرمو از کونش در آوردم .وقتی که خواست برگرده طرف من ناگهان چند قطره آبم پرت شد طرفش ریخت روی صورتش اونم نامردی نکردو کیرمو گرفت تو دستش و انداخت تو دهنش داشت حسابی بهم حال میداد که بازم آبم اومد و ریخت توی دهنش البته این دفعه خوش حال نشد و همه رو تف کرد بیرون حتی نزدیک بود بیاره بالا.بالاخره بلند شد و منم گرفتم تو بغلم و لباشو بوسیدم توی این لحظه موبایلش زنگ خورد اونم جواب داد به جانم مادر نه بیرونم پیش یکی از دوستای قدیمیم باشه تا نیم ساعت دیگه میام باشه خداحافظ.من که دیگه حال نداشتم روی تخت ولو شده بودم اونم رفت تا لباساشو پیدا که وبپوشه موقع رفتن گقتممنون برای امروز خوش گذشت چندماهی بود که سکسی نداشتم منم به شوخی گفتم اگه از ای چیزا خوشت میاد پس چرا طلاق گرفتی؟ گفت همه چیز که سکس نیست این وگفت راه افتاد طرف وسایلش یک جفت کفش پاشنه بلند از اون جعبه ای که بهش داده بودمو برداشت خداحافظی کرد .توی این هفته هم اصلا ندیدمش اینم از قصه ی پری و مننوشته رشاد

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *