قضیه عجیب امیر و پیام

0 views
0%

سلام، اسم من امیر هستش و ۱۹ سالمه. داستانی که براتون اینجا مینویسم مربوط به ۲ ۳ هفته پیشه. من فوتبالِ آماتور بازی می‌کنم و در واقع یه گروه ۱۵ ۱۶ نفری هستیم که هفته‌ا‌ی ۲ بار سالن میگیریم و بازی می‌کنیم. طبیعتا من همه‌رو نمیشناسم و آدم‌هایی هم که میان ثابت نیستن. یکی‌ از کسایی‌ که باهاشون سر این قضیه فوتبال سالنی رفیق شدم پیامه . یه پسر معمولی‌ مثل خودم نسبتا سبزه و لاغر. چند وقتی‌ هست که رفیقتر شدیم و رفت‌و اومدمون غیر از مواقعِ فوتبال هم برقراره. اخیرا هم یکی‌ از سرگرمیهامون شده فوتبالِ پلی‌استیشن زدن. میشینیم چند ساعت شرطی بازی‌ می‌کنیم بدون اینکه بفهمیم چند ساعت علافی کردیم. اون عشق بایرنه و من عشق میلان. ۲ ۳ هفته پیش بود که اومده بود خونه ما واسه بازی. اون رو صندلی اتاق نشسته بود و منم پایین. انقد با هم بازی‌ کرده بودیم و قلق بازی همدیگه دستمون اومده بود هر دست مساوی میشدیم. وسطای بازی من حس کردم پیام پاشو داره می‌زنه به پای من. فک کردم اتفاقیه و محل نذاشتم. چند دیقه که گذشت دیدم پاشو ثابت گذشته رو پام و حرارت پاش زیاد تر از حرارت پای من بود. همینجوری محض خواند گفتم داش پیام داغیا. نگام به تلویزیون بود که گٔل نخورم، گفت نه په (تکیه کلامشه) یکم گذشت و با لاشخوری یه گٔل زد. بعدِ ۵ ۶ دست یکی‌ داشت می‌برد. گفت حاجی کسکش حروم زاده سرِ چی‌؟ گفتم برو پدر حالا خیلی‌ شرطای بازیای قبلی‌ رو جدی گرفتیم… حرفمو قطع کرد با نیشخند گفت سر کون بازنده. گفتم اوکی پدر باز یه گٔل افتادی جلو. بازیو بورد‌و با نیشِ باز شروع کرد کس کس و شعر بافتن که آی‌ بکنمت… منم مینداختم بهش که زیادی ز‌ر بزنی‌ فلانت میکنمو… خلاصه همین کل کلِ مسخره حس کردم داره جدی می‌شه. بحثو عوض کردمو نشستیم به صحبت راجع به بچه های تیم و اینکه کی‌ از همه بازیش بهتره و… این‌دفعه حس کردم دستش و جوری گذشته که انگشتش به کونم بخوره. من هی‌ جامو تغییر میدادم که اینجوری نشه. خلاصه بعد از چند دیقه من تقریبا رو دستش نشسته بودم. فکر‌ می‌کردم که اتفاقیه و اونم هیچی‌ نمی‌گفت. وقتی‌ دیدم اتفاقی‌ نیس منم به شوخی‌ دست انداختم که انگولش کنم اونم زد زیر دستمو اینبار انگشتشو قشنگ مالید و انگشت کرد درِ ما و با خنده گفت داشی سفته ها. منم با خنده گفتم اینجوریاس. یهو خیلی‌ آروم گفت می‌کشی پایین ببینم؟ گفتم چی‌؟؟ گفت نترس نمیکنم می‌خوام فقط ببینم چه فرمیه. خیلی‌ دلم می‌خواست بش بگم نه، اما همهٔ این وقتا موقع لباس عوض کردن خود منم یه حس کنجکاوی به کون پیام داشتم. یکمی مکث کردم و دیدم که جدی وایساده که من بکشم پایین. زیپ و دکهٔ شلوارمو باز کردم و پشتمو کردم بهش و یه ذره شورتمو دادم پایین. گفت نه بذار کامل ببینمش. منم کشیدم پائینتر. گفت ایول واسه تو خیلی‌ خوش فرمه، واسه من انقد عضله ای نیس. گفتم می‌شه ببینمش؟ گفت آره داداشی. پا شد و اونم عین من برگشتو و شلورو شورتشو تا پایین کونش کشید پایین. دروغ میگفت، کون خوش فرمو قشنگی‌ داشت با موهای خیلی‌ کم و کوتاه. من راست کرده بودم. اصلا فکرشو نمیکردم. به رو همدیگه نیاوردیم که جفتمون راست کردیم، یه جورایی وانمود‌ میکردیم که یعنی‌ قضیه فقط دیدن بود و اینا. چن دیقه که گذشت من خودمو دمر انداختم رو تخت می‌خواستم نبینه که راست کردم. دیدم بدون اینکه هیچ حرفی‌ بزنه داره شلوارمو میکشه پایین. من لال شده بودم. چند ثانیه بد کیرشو از لایه زیپش آورد بیرونو آروم داره گوش من گفت راه داره بکنم؟ من نمیتونستم حرف بزنم فقط سرمو تکون دادم که یعنی‌ نه. کیرشو گذشت روی شیار کونم و آروم گفت همینجوری فقط. یکم خودشو مالید و انگشت کرد و آبش پاشید روی کمرم. زود با دستمال افتاد به پاک کردنش. بهش گفتم می‌خوابی منم همین کارو بکنم؟ بی‌ تفاوت به پشت خوابید و شلوارشو تا کونش کشید پایین. من کیرمو دروردمو گذشتم روی کونش. داغ و عضله‌‌ای بود. خیلی‌ حسّ خوبی‌ داشت. ۲ ۳دیقه طول نکشید که با همون مالیدن آبم با فشار اومد. حس کردم ناراحت شده. پاک کردم کمرشو و اونم پا شد یه چرخی تو اتاق زد. به روی هم نمیوردیم که چیکار کردیم. خداحافظی کردو‌ رفت.نوشته امیر

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *