لارا کوس اش پاره میشه با کیر سیاهه همسایه
این داستان گی،زوری و فاقد هرگونه سوژه برای خودارضایی است و فقط برای راحت شدن خودم این داستان را نوشتم و هروقت یادم می افته از درون میسوزم و اشک میریزم
.
.
.
.
توی جاده داشتیم میرفتم فقط ۵کیلومتر مونده بود تا به مقصد برسیم که یه مردی رو کنار جاده دیدم که وضع نابسامانی داشت لباسهای پاره پوره و صورت سوخته منم دلم براش سوخت و واستادم براش منم همچین پولدار نیستم ماشینم به اچ ۳۰ بود و ازش پرسیدم
-کجا میری
دلیجان
-سوارشو
دستت درد نکنه جوون
-بفرما بشین تو ماشین
*چشم شما خیلی لطف دارید
.
ولی اصلا به ظاهرش نمیخوره که آدمه بدی باشه وقتی تو ماشین نشست دیدم که هیچ حرف نمیزنه و منم چیزی نگفتم که یهو یه چیز سرد و تیز رو زیر گردنم حس کردم
.
چاقو.
.
گفت از این خاکی برو وگرنه میمیری
منم فقط به حرفاش گوش می کردم و رفتم تو خاکی
داشتم توکیلومتر شمار میدیدم ۱۰ .۱۱ کیلومتر اومده بودیم که یهو بشری خرابه جلومون ظاهرشد و گفت اونجا واستا و از ماشین پیاده شد وقتی پیاده شدم اول یکی ماشینم برداشت برد و هرچی تو جیبام بودو خالی کردن بعد از کلی کتک خوردن یه مرد گنده واقعا اندازه خرس بود و اومد جلو گفت لختش کنین
منم هی داد و جیغ و فریاد که نکنیم و نکنین که لختم کردن و بعد همون یارو گفت که ببرینش تو بعد منو بردن پرت کردن رو یه مشت کاه و لخت مادرزاد اونجا افتاده بودم شبیه به یه جنازه و بعد اومد تو و شلوارش و کشید پایین چاقو داشت. و گفت بخور و منم ممانعت کردند چاقو رو گرفت زیر گلوم و ناخواسته براش خوردم که یهو به ذهنم رسید کیرشو گاز بگیرم و ولی نمیشد یهو منو میکشت
ولی کاشکی میگرفتم و بعد در می رفتم
حیف که یکم چاق بودم و آرزو کردم کاش یکم بدنم آماده تر بود
تو این افکار بودم که یهو کیرشو کشید بیرون و گفت برگرد و برگشتم و یهو کرد توم و سوختم و سوختم و اون به زور میکرد منو منم کاری نداشتم و اونم میکرد که باز بعد چند دقیقه سوختن گفت برگرد بعد برگشتم و آبشو ریخت تو دهنم که بعداً فهمیدم چی شده
شما میدونید ایدز از طریق آب دهان هم منتقل میشه؟
اون کثافت نزدیک ۶۰ میلیون از من دزدید و زندگیمو سیاه کرد
بعد از اون سکس زوری منو بردن پرت کردن نزدیکی دلیجان و آخرش یه ماشین تاکسی نمیدونم از کجا منو سوار کرد و برد دلیجان وقتی پاشدم تویه بیمارستان بودم و به هوش اومدم و پرسیدم من کجام و پرستار اومد گفت اصفهان و اطلاعات ازم گرفت زنگ زد همسرمو خانوادم اومدن اصفهان و منو دیدن و همسرم رفت پیش پلیس ولی اونا هیچ کاری نتونستن بکنن
.
.
.
دو ماه و ۱۳ روز بعد
.
.
.
بعد از چند وقت دیدم حالم خیلی بده فقط سرماخوردگی بود
رفتم دکتر و آزمایش نوشت رفتم آزمایشگاه مرکزی خیابان ولیعصر تهران که آزمایش دادم و پس فرداش رفتم گرفتم و اون متصدیه بدجوری نگام کرد
نفهمیدم چرا ولی دو دقیقه بعد همه چیو فهمیدم رفتم پیش دکتر و دیدم ایدز+ و فهمیدم همه چیو
و بعد همسرم اومد آزمایش داد
.
.
.
و باز جواب مثبت بود
.
.
.
این داستان پایان خوشی نداشت ولی یک پند داشت
به هیچ غریبه ای اعتماد نکن