اسامی تغییریافته میباشد.تو چه رویایی هستی فرید؟هیچی رویا ؟نه پدر داشتم فکر میکردم خود آدم هم خودشو نمیشناسه تا هفته پیش فکر میکردم اگه یه روز پگی نباشه میمیرم اما الان میبینم که نه پدر مردن کدومه؟ یکی روبروم نشسته با کلی وجنات غیرقابل ذکرمثلا یکی از وجنات منو بگو لطفا؟-حالا میگم عجله نفرمایید….یه هفته قبل از این بود که با مینو آشنا شده بودم .خودش ابراز علاقه کرد نه اینجوری که بیاد بگه سایونارا با من دوست میشید لطفا؟؟؟ نه اینجوری نه . تو یه محیط عمومی چند دقیقه ای اتفاقی کارمون بهم خورد با چشماش یه چیزایی بهم حالی کرد دیگه .پنج شنبه ای بود و تصمیم گرفتیم با هم بریم کوه .مسیر دربند هوا بارانی نم نم نمک هم بارون نم نم نمک بود و هم ما.مینو 36 ساله بود یه سال از من بزرگتر.قد بلند و موهای بلوند خوش تیپ و خوش هیکل نه از این آدمایی که دنبال همه راه بیفتن بلکه از اونایی که انتخاب میکردن .مدرس زبان فرانسه بود و وضع مالی متوسط به بالایی داشت .موقع شنیدن به چشات نگاه میکرد و کاملا زل میزد بهت موقع حرف زدن هم طرف مقابل ناخودآگاه همون جوری نگاش میکرد.انگار میخواست بگه دروغی در کار نباشه در هر موضوعی رابطه نزدیک دو نفره فقط یه آیتمش بود کلا بدون این که چیزی بگه چنین انتظاری رو میرسوند بهت.با خودم میگفتم فوقش اهل رفاقت تنگاتنگ نیست دیگه بجاش همدم خوبیه آدم با شعور با وقار و زیباییه خوب همین غنیمته تو این دنیای بی همه چیز .تا جایی که دیگه لباسامون خیس خیس بود بالا رفتیم لباسای هر دو تامون خیس خیس شده بود و مانتو تنگش کاملا به برجستگیهای بدنش چسبیده بود.تو دلم گفتم حالا نمیشه ؟ظاهرا نمیشد دیگه چون بحث رو به هر جایی میبرد الا به اونجا که باید میبرد .برگشتن قرار شد اون آخرا رو با تله سیژ بیایم تو تله سیژ که نشستیم ترسیده بود و دستش رو انداخت رو شونه من و این اولین تماسش با من بود حتی تویه بالا رفتن هم دستشو نداده بود که کمک بگیره.پایین که رسیدیم سوار ماشین من شدیم که برسونمش گفتم میرفتیم یه چیزی میخوردیم بد نبودا که گفت امروز نه دیگه اما فردا عصر عصرونه بصرف قهوه و کیک بیا پیش من.اوه چه خوب حتما .درو که باز کرد اول فکر کردم اشتباه اومدم یه مینوی دیگه شده بود خوب این از ویژگیهای مانتو و حجاب اسلامیه که میتونی وقتی یه خانومی رو تو خونش میبینی سورپرایز شی.وای چی شدی شما خانوم معلم.به پیراهن دکولته تا بالای زانو بهتره بگم تا وسط رونهاش تصور کنید رونهای کشیده و خوش تراش و خوش رنگ خط سینه فرش و تازه با یه کفش پاشنه 7 که انتخاب کاملا بجایی بود چون موقعی که به سمت آشپزخونه میرفت از پشت اون باسن های چسبیده به پیرهنش حسابی بالا پایین میشد .مونده بودم حرکت باسنش رو ببینم یا رونهاشو یا حرکتهای مواجی رو که به موهای خرمایی فرخوردش میداد.تون صداش هم گویی فرق کرده بود انگار یه چیزی تو مغزش تراوش شده بود که روی تون صداش هم اثر گذاشته بود.-آقا فرید میتونم یه چیزی بپرسم؟-با کمال میل بپرسید.-بزارید با هم راحت باشیم چه چیزی تویه یه خانوم بیشتر نظر شما رو جلب میکنه ؟-چی بگم فعلا اگه بخوام شما رو پایلوت کنم بهتره بگم همه چیزاز خنده ریسه رفت خنده بیصدا که فقط جلوی صورتشو گرفته بود و سرش رو به پایین خم کرده بود .-نه جدی میگم شما میتونستی هنر پیشه باشی همه مشخصات لازمو داری .-حالا بیشتر احساسته که داره حرف میزنه شب تو خونه فکر کن ببین مغزت چی میگه هفته دیگه که اومدی پیشم بهم بگو.خلاصه هر چی تلاش کردم که یخ این مناسبات رسمی ذوب بشه و یه کم راحت تر باشیم نشد که نشد .شب که تو رختخوابم فکر میکردم دیدم راست میگه این عشق بود یا نه هوس مقدس بوددر هر صورت جز به جز شب و روزم با فکر مینو و متعلقات ش میگذشت . شخصیت قوی ای هم داشت و نمیشد راحت خودمونی شد .جمعه دوم هم رسید .یه غروب تو فصل بهار بود .زیبا بود و همیشه لحظه های خوب انگاری ده سال یه بار پیش میان.میدونستم حس خوبی که نسبت بهم داریم غنیمته و همیشگی نیست همه هم ازش بهره مند نمیشن.بالا که رفتم ایندفعه مطمئن شده قسمت مهمی از شخصیت مینو اینه که زیبایی خودشو در پنهان به کسی نشون بده . خانوما همه اینجورین نه ؟اما این یکی انگار بیش از حد طبیعی ذوق زده میشد.به ظرافت کار خودشو بلد بود.ایندفه تیپ کژوال یه شلوارک (شورتک بگم بهتره) جین آسمانی از این پاره پوره ها یه تاپ باز همرنگ شلوارکش تاپه خودش نازک بود و خط و فرمهای سینش معلوم بود تازه میشد نازک بودن سوتینش رو هم دید.حس عجیبی داشتم که تا حالا تجربه نکرده بودم.هم حس رومانتیک داشتم و هم حس شدید به رابطه جنسی .از نوع بهش چسبیدن و لاس زدن .از نوع روی لباس به برجستگیهای بدنش دست زدن.دیدن خودش یه نوع لاس زدن بود دیدنی که شرم نگاه دزدیدن توش نباشه یه لاس زدنه .مینو گذاشت این حس در من رشد کنه نزدیک یه ساعت تو خونه با حرفهای نیمه رسمی با چاشنی عشوه و تون صدای عوض شده و تیپ دلبرانه اش منو سرگرم کرد و دقیقا تو لحظاتی که تصمیم گرفتم برم رو کاناپه دو نفره کنارش بشینم گفت میای بریم پارک قدم بزنیم ؟این دیگه چه اعجوبه ایه ؟پدیده است واسه خودش .منم که مغرور و هنرمند تر از اون اصلا بروم نیاوردم و گفتم گزینه خوبیه من میرم تو ماشین زودی آماده شو بریم .دم پارک که از ماشین پیاده شدیم وقتی کنارم ایستاد دستمو گرفت و ژست دو تا عاشق دیرینه رو گرفتیم و شروع کردیم بالا رفتن از سراشیبی پارک .هیچی نمیگفت .یه چیزی میشنیدم انگار صدای قلبش بود که تاپ تاپ میزد و دنبال واژه ای میگشت اما پیداش نمیکرد.یه وقت بخودمون اومدیم دیدیم دو یا سه دور پارک رو چرخیدیم بدون اینکه حرفی زده باشیم.بالاخره دوتامون خندیدیم و تصمیم گرفتیم بریم یه ساندویچ بگیریم و اونو تو ماشین بخوریم.تو ماشین خوردنش انگار تصمیمی بود که روش توافق تام داشتیم.جالب بود .ساندویچو گرفتیم و و وقتی نشستیم تو ماشین مینو گفت حالا بریم جلو خونه ما وایسیم اونجا شروع کنیم بخوردن.موقع خوردن باز هم سکوت برقرار شد.بالاخره وقتی تموم شد شروع کردیم هم دیگه رو نگاه کردن .دستشو آورد جلو و با انگشت ظریفش شروع کرد دور دهنمو تمیز کرد .منم دیگه دل و بدریا زدم و انگشتشو بوسیدم.نگام کردو انگشتشو عمدی نگه داشت تا بیشترروش بوسه بزنم .بالاخره دستاشو جمع کرد تو سینشو انگار بخواد یه چیزی بگه گفتم راحت باش چی میخوای بگی؟گوشمو آوردم نزدیکش و آروم گفت فرید -جان فرید بگو عزیز دلم –لای پاهام خیس خیسه دیگه نمیتونم بیا بریم بالا…سریع پیاده شدیم قفل کردیم کلید انداختیم آسانسورو زدیم آسانسور که بسته شد دو تا دستاشو انداخت دور گردنمو و لبشو بالا گرفت تو اون چند ثانیه تا آسانسور بره بالا فقط لبامونو بسته رو هم نگه داشتیم و گرمای همدیگرو حس کردیم در فلت رو که بستیم چسبید به دیوارو دستاشو برد بالا اونارو چسبوند به دیوار .آروم دکمه های مانتوشو باز کردم تاپشو دراوردم و همونطور که قبلا دیده بودم سوتین سفید گیپورشو دیدم.نوک سینه هاش از تور گیپور بیرون زده بود نگار لبمو گذاشتم رو نوک سینش که دیدم سرشو با یه رفلکس لذت بالا برد.حالا مینو پاهاشو کم کم از هم باز میکرد.دکمه شلوارشو باز کردم که خودش با دستاش شلوارو کامل داد پایین خم شدم شلوارشو دراوردم و ناگفته پیداست که شورتش کاملا ست سوتین بود با این تفاوت که این یکی خیس خیس بود .بوی شوت از شورت قشنگش فواره زنان فضای خونه رو گرفت.حالا به یه شورت و سوتین با پای باز چسبیده بود به دیوار و یه چیزایی آروم آروم میگفت که حس میکنم فارسی نبود.لب ها رو گذاشتیم روی هم و انگار شهوتشو از راه لباش به من منتقل میکرد .دستمو آروم کردم تو شورتش عمرا اینهمه آب ندیده بودم از زنی بیرون بیاد بغلش کردم و بردمش رو کاناپه شورتشو کامل داوردمو سرمو بردم لای پاهاش .بو بوی نم بود و شهوت بوی خواسته بود خواسته تن هر چی گشتم یه تار پشم و پیلی ندیدم یکی ها حتی یکی .سرخ و سفید پف کرده آبی که ازش بیرون میومد غلظت داشت زبون زدم دوست داشتم شیشه بیارم آبشو جمع کنم بعدا جای سس استفاده کنم محشر بود هرگز ندیده بودم این حجم آب شهوت رو .چوچولش پهن بود بر عکس چیزایی که قبلا دیده بودم.اینقدر لیس زدم براش اینقدر زبون زدم که صورتشو با دستاش گرفته بود و داشت یه چیزایی عجیب غریبی میگفت .آخرشم رونهاشو چسبوند به صورتم که فهمیدم ارضا شده .یه ربع نیم ساعت همونجوری تو خواب و بیداری رو کاناپه موند و منم که ارضا نشده بودم رفتم تو بالکن و یه سیگار روشن کردم.مینو مانتوشو دور بدن لختش گرفته بودو اومد تو بالکن کنارم به نخ سیگار روشن کرد و همونجوری که به کوههای روبرو نگاه میکرد آروم گفت عالی بود عالی امشب بمون اینجا…(ادامه دارد )نوشته 11setember
0 views
Date: November 25, 2018
Related videos
310
266
1K
18K
978
1K
577
680
1K
2K