لذتهایی که جرات به زبان آوردنش رو نداشتیم (۱)

0 views
0%

سلام ب همه دوستان شهوانیی موضوع و اتفاق توی زندگیم رو براتون می‌نویسمخواهشاً اگر قرار فحش بدید نخونیدداستان کاملا واقعی هست و از همینجا اعلام میکنم خاندان بی ناموسه هرکس بخواد فحش بده یا بی احترامی کنهامیدوارم درک کنید ک زندگی هرکس ب خودش مربوط هست و هدف من از زندگی متاهلی عشق و حال و لذت دادن ب هم بود چون مثل همه مردم ایران تشنه سکس بودیمبریم داستانمن اسمم محمد هست و خانمم اسمش صبامنو صبا سالها باهم دوست بودیم وبعد ازدواج کردیماون زمان ک ما با هم دوست شدیم من 28 سالم بود و توی ی شرکت ساختمونی کار میکردمصبا 22 سال و برا کنکور میخوندمن لاغر اندامم ، چهره خوبی نداشته باشم بد هم نیستصبا چهره اش معمولی بود اما بدنش واقعا سکسی بود و هستپوست سفید و کون بزرگی دارهسینه های سایز 85قد 175فقط میتونم بگم اندامش خیلی خیلی عالی هستمن ک دیوونه اندامش شدم ک باهاش آشنا شدماما دلیلی ک باعث شد من این داستان رو بنویسم رابطه ی سکس ما بود ک غیر معمولی شد در آیندهصبا خیلی خیلی حشری بود مثل خودمالبته اینو بعد فهمیدملباس باز میپوشیدوقتی اولین بار دیدمش با کلی خواهش باهاش دوست شدمچون تپل بود لباسش ب تنش میچسبید منظورم از تپل گوشتی هست نه خیکیبخاطر همین گاهی چادر میپوشید ک باسنش زیر مانتو تکون خوردناش معلوم نشه ک در جلسات بعد ک دیدمش شیفته حجابش شدم و قدمت دوستیمون زیاد شداوایل دوستیمون در حد لب و لاس زدن رابطه داشتیماما کم کم سکس میکردیم از پشت البتهصبا جوری لذت میبرد تو سکس ک کنترلش رو از دست میدادخیلی حال میکردیم و هرجا میشد ب هم میچسبیدیمخلاصه با کلی مشکلات از طرف خانواده بالاخره ازدواج کردیماوایل هرشب سکس داشتیم و تو سکس خیلی سر ب سر هم میذاشتیمدوسال از ازدواجمون گذشته بود ما کلی پایه شده بودیم مثل خیلی از خانم و شوهرها فیلم سکسی با هم نگاه میکردیمو از اونجایی ک صبا خیلی مسخره بازی در میآوردبا دیدن بعضی فیلما و بعضی عکسا حرکات و صداهای سکسی از خودش در میآورد مثل اوووووف یا جوووووون و….کم کم دیدم هم صبا هم من با دیدن سکس گروپ یا ضربدری خیلی هیجان زده میشیمتوی سکسامون کم کم اسم نفر سوم یا ی زوج دیگه رو می‌آوردیم و لذت می‌بردیم از این کارمنو صبا اول هر فانتزی سکسی ی مقدار خجالت میکشیدیم و حرف دلمون رو نمیزدیم اما مثل دوست بودیم باهمعادی راجع ب این سکسا حرف می‌زدیم و بعدش سکس میکردیماینو بگم ک من واقعا غیرتی بودم ، بارها شده بود صبارو حتی کتک میزدم بخاطر پوشیدن ساپورت نازک یا پیام استاد کلاس کنکورش ک دعوامون شد البته مال زمان مجردیمون، یا بیرون با هم بودیم بهش نگاه میکردن یا متلک میگفتن و دعوا میشد با پایان این اتفاقات عاشق هم بودیم و حتی بعداز دعوا با هم سکس میکردیم تا ناراحتی مون از بین برهاما در عین غیرتی بودن خیلی هیز بودم و سرم تو کص کون خانم و دخترا بود مثل خیلی از مردهای الان ک فقط جلو ناموس خودشون رو می‌خوان بگیرن بقیه برا کردننخلاصه توی دوران متاهلی بودیم و ی شب ما ی فیلم سوپر می‌دیدیم ک توش ی مرد هیکلی قد بلند با ی کیر ب اندازه دسته بیل میخواست ی کص سفید رو بکنهصبا با لباس زیر همینجور ک سرش رو سینه من بود و ب فیلم نگاه میکرد کیر منو سفت گرفت و فشار داد و ی جوووووون بلند گفتکشوندمش رو خودم و ازش لب گرفتم گفتم حشری چی شد؟؟ دیدم اون چشماش هنوز سمت لپ تاپ هستدستمو بردم رو کونش و بعدم بردم لای پاشکصش داغ کرده بودگفتم چی شده عشقمگفت محمد ب نظرت زنه چطور این کیر رو تحمل میکنه؟؟گفتم ب سختی و خندیدیمگفت جدی میگم خیلی بزرگه مو ب تن آدم سیخ میشهسینه شو گرفتم تو مشتم و رفتم زیر گردنش رو خوردنگفتم جوووووون موهات سیخ شدن حشری؟؟گفت ارررره دلم خواستاولین بار بود ک می‌دیدم صبا خیلی اشتیاق نشون میده ب ی کیر دیگهاز طرفی نگاه ب کیر ۱۵ سانتی خودم کردماونشب سکس کردیم و نفر سوممون همون مرد تو فیلم بوددیگه ی شخص خرکیر شده بود فانتزی ما تو سکسصبا علایقش رو از ی کیر بزرگ بهم میگفت ک دوست داره دردش رو حس کنه و من واقعا می‌دیدم خانمم علاقش چیه خوب بهش حق میدادم چون منم با اینکه خانم داشتم اما سرم تو کص و کون خانم و دخترای مردم بودنزدیک های عید بود و قرار بود بریم خرید کنیمتو خیابون چشم چرونی میکردم با اینکه دست صبا تو دستم بوداز طرفی هرکسی ام از کنار ما رد میشد نگاه ب سینه و کون صبا میکردن ک دیگه چادر رو کلا کنار گذاشته بودادامه دارد…..نوشته Mmli

Date: February 11, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *