لذت اولین رابطه

0 views
0%

سلام خدمت سایت داستان سکسی های عزیزخیلی وقت میشه به این سایت سرک میکشم و داستان هاشو دنبال میکنم و بار ها دیدم پسر یا دختر بچه های 10 تا 12 ساله که بعد از دیدن یه کلیپ سکسی توی موبایل خواهر یا برادراشون شدن پورن استار های معروف یا افراد نا توان توی زمینه سکس که میان تخیلاتشون با اعضای فامیل یا دختر های آشنا که توی کفشون هستن رو مینویسن.این فقر بی فرهنگی توی همه جای این مملکت هست دیگه چه برسه به این گونه مسائل که با زیباتر گفتن دروغ خواننده بهتر اونو باور میکنه.قبل از اینکه هم خودمو معرفی کنم و داستانو بگم یه خواهش دارم از کسانی که میخواهن داستان بنویسن.چرا خودتونو گول میزنید دوستان من؟تعریف از هیکل یه دختر که توی کفشید که هرکی ندونه فکر میکنه جنیفر لوپز یا بدن خودتون که ماشالا شکم ها همه شیش تیکه و قد ها همه بالای 190 هست.خیلی از شماها از سکس اطلاعات علمی ندارید و فقط با دیدن یک فیلم شدید پورن استار.ازتون خواهش میکنم خودتون باشید نه شخصیت های توی فیلم ها.میدونم شاید خیلی ها ککشونم نگزه از این حرف ها ولی روی 2 نفر هم تاثیر بزاره من خوشحالم که یک تاثیر کوچیک رو اون 2 نفر داشتم.شاید یک روزی این فقر بی فرهنگی رو توی ایران کمتر شاهدش باشیم.از خودم بگم.اسمم مهدی و 27 سالمه.لیسانس عمران دارم و تونستم یه زندگیه عادی برای خودم بسازم.ازدواجم نکردم و نخواهم کرد چون توی خط فکری من نیست ولی علاقه شدیدی به سکس و رابطه داشتن با جنس مخالف دارم.مثل خیلی ها 15 سالگی با دختر همسایه سکس نداشتم و تا 20 سالگی بیشتر رابطه هام با دوست دختر هام به لب و لب بازی و جلق زدن من برای اونا و اونا برای من بود.میخواهم اولین رابطه خودم توی 20 سالگیم رو براتون بگم که هنوزم با اینکه 7 سال گذشته ولی برام لذت خاصی داره.اون هایی که اولین بار طمع سکس واقعی رو چشیده باشن میدونن اون لذت چیه.با اینکه توی اولین رابطه یکم نا واردی ولی بازم لذت خاص خودش رو داره.و اما داستانسال دوم دانشگاه بودم و اوج تفکر شهوت و سکس توی فکرم بود.دوست دختر هام بهم اون حالی که میخواستمو نمیدادن و بیشتر میگفتن ما دوست نداریم به شوهر هامون خیانت کنیم(جالبش اینه لاپایی با من و ساک زدن و جلق زدن واسه من رو خیانت به شوهر های آیندشون نمیدونستن).همیشه دوست داشتم با یه نفر بزرگتر از خودم سکس کنم چون هم وارد بودن هم یه لذت خاصی داره .دیگه از اون وضع خسته شده بودم و دوست داشتم یه نفر که پرده نداشته باشه و اهل حال باشه رو پیدا کنم.دنبال یه کیس مناسب که هم راه بده هم دردسری نداشته باشه میگشتم.3 تا خواهر دارم که از من بزرگترن و اینا خیلی دوست دارن.مخصوصا خواهر بزرگترم که بیشتر دوست هاش بین 30 تا 35 سال بودن اون موقع و واقعا بعضی هاشون در نوع خودشون خیلی خوب بودن.یکی از دوست های خواهرم که اسمش الهام بود 33 سالش بود اون موقع و کلا خانم راحتی بود.شوهرشو توی 29 سالگی به خاطر مصرف زیاد ماده مخدر و سنگ کوب کردنش از دست داده بود و بچه ای هم نداشت.همیشه میامد و از خواستگار هاش و کسانی که بهش پیشنهاد ازدواج میدادن تعریف میکرد.چون خونش نزدیک خونه ما بود زیاد میامد اینجا.خواهر بزرگمم واحد روبروی ما هستن و بیشتر اوقات خواهرم خونه ماست.الهام یه چهره معمولی داشت ولی توپر بود و با اینکه سینه های زیاد بزرگی نداشت ولی ران و باسن خوشگلی داشت.بعد از چند وقت که فکر کردم دیدم هم باهام راحته هم اون کیسی هست که ممکنه من دنبالش باشم.زنی نبود که بشه سخت باهاش رابطه برقرار کرد و گفتم با همه راحت بود.مونده بودم چه طوری باهاش رابطه برقرار کنم چون نمیشد یه جا تنها گیرش بیارم برم جلو باید مطمئن میشدم اهل حال هست یا به قول خودمون میخاره یا نه.شمارشو نداشتم و با کلی دردسر از گوشیه خواهرم کش رفتم.اون موقع از ایرانسلو اینا خبری نبودش و فقط خط ثابت بود که گرونم بود ولی پدرم 2 تا خط تالیا داشت که یکی رو خریده بود گذاشته بود کنار و کسی شمارشم نداشت چون ازش استفاده ای نمیشد.روزی که اون خطو از کشوی پدرم کش رفتم شبش زود سیم کارت ثابتمو با این عوض کردم و یه اس ام اس دادم بهش.متن اس ام اس رو یه چیز چرت که مثلا اشتباه شماره زدمو اینا براش فرستادم.اولش جواب نداد ولی 2 تا اس دیگه براش فرستادم گفت اشتباه گرفتید و مزاحم نشید.منم توی جوابش گفتم خوبی الهام که با یه علامت تعجب آخر اس ام اسش ازم پرسید منو از کجا میشنسیو این حرفا.بهم گفت تا نگی کی هستی دیگه جوابتو نمیدمو یه چند تایی اس دادم ولی جواب نمیداد که بعد از اینکه گفتم برادر یکی از دوستاتم خودشم مشتاق شد بفهمه من کیم.توی همین آشنایی کوچیک نگه داشتمش که یه موقع نفهمه منم تا بفهمم ببینم پا میده یا نه اگه نمیده بکشم بیرون ازش.بعد از این اس ها ازش پرسیدم از تنهایی خسته نشدی نه رابطه ای نه چیزی بالاخره همه نیاز دارن و اینا توی جوابش گفت میخواهی مثلا مخ منو بزنی که اینو میپرسی ببینی پا میدم بهت.موندم جوابشو چی بدماصلا فکر نمیکردم اینو بده که توی فکر جواب دادن بهش بودم یه اس داد گفت مهناز خودتی داری منو میزاری سر کار که ببینی پا میدم به مرد ها یا نههمونجا فهمیدم فکر میکنه من یکی از دوستاشم دارم سر کارش میزارم و منم توی جواب بهش گفتم نه والا من یه پسرم که توی کف شماست ولی خوب روش نمیشه بیاد بگه که میخواهد با شما رابطه داشته باشه.نیم ساعتی جواب نداد بعد از این اس و گفتم کارو خراب کردی مهدی.بعد از نیم ساعت جواب داد من اهل ازدواج نیستم اگه از من خوشت میاد اینو بدون که نمیخواهم دیگه ازدواج کنم و منم گفتم نه واسه ازدواج نمیخواهم از من بزرگتری و با دادن این اس ریدم به عصمت خودم.همینکه گفتم ازم بزرگتری فهمید منم چون توی دوستاش تنها کسی که برادراش ازش کوچیکتر بودن من بودم که یه اس داد فردا میام به کتی یعنی آبجیت میگم که چه برادر هیزی داره.منکه دیگه ریده بودم به خودمو سری خط رو برگردوندم سر جاشو فردا میدونستم این میاد دهن من گاییده میشه.فرداش توی دلم غوغا بود که بیاد بگه دهنم صافه و بگا رفتم.ساعت 4 عصر بود کتی اومد به مادرم گفت الهام زنگ زده و قراره شام بیاد ساعت 7 بیاید خونه من.منکه دیگه رسما ریده بودم به خودم و اصلا دیگه هیچی به ذهنم نمیرسید.با خط خودم بهش اس دادم جون من نگو گه خوردم خامی کردم پدر بد بخت میشم نگو فلان و بهمان که اصلا جوابمو نمیدادش.ساعت 7 شد مادرم داشت حاضر میشد که بره گفت تو نمیای گفتم نه تو برو.همینکه رفت دیدم صدای الهامم توی راه پله میادش که داره میاد بالا و کم کم شروع کردم به خوندن فاتحه که وقتی بگه مامانه کونمو جر میده.ساعت نزدیکای 8 شد که دیدم زنگ میزنن رفتم با کلی ترس و لرز درو باز کردم دیدم الهامه گفت کتی گفت بیا شام بخور گشنه نمونی.توی همون حالت ترس و لرز پرسیدم کار خودتو کردی بازم جوابی ندادش.با خودم گفتم برم اونجا قراره کونمون جر بخوره به حمد الهی که حاضر شدمو رفتم اونجا دیدم نگاه های ملیحانه میکنن ولی خبری از جز دادن کون ما نیست شامو خوردمو یه خداحافظی کردیمو برگشتیم خونه.گفتم احتمالا الان دیگه بگه.ساعت نزدیکای 10 شد یه اس اومد از طرف الهام و گفت فردا نمیرم سر کار صبح ساعت 9 بیا خونم کارت دارم.گفتم گفتی یا نه من قراره جر بخورم خودموآماده کنم که بازم جواب سوالمو ندادش که وقتی مادرم اومد خونه فهمیدم نگفته چون اگه میگفت کون من جر خورده بود.کل شب با خودم میگفتم یعنی منو چیکار داره یعنی میخواهد باهام حرف بزنه اصلا فکر اینکه بهم جواب مثبت بده و بخواهد باهام سکس داشته باشه رو نمنیکردم و با خودم میگفتم میخواهد فوقش یه نصیحت بکنه و خلاص و منم مثل پسر های شرمنده میگم باشه و تموم میشه میره.ساعت 7 بیدار شدم و یه دوش گرفتم و ساعت 830 بعد از خوردن صبحانه به اسم دانشگاه زدیم بیرون.رسیدم دم خونش زنگو زدم یکم طول کشید در رو باز کنه.در ساختمونو بستیمو راهی واحد 6 که الهام خانوم اونجا بود شدیم.زیاد ترسی نداشتم خودمو واسه یه سخنرانیه جدی آماده کرده بودمو بعدشم خلاصی از این مصیبت که وقتی وارد خونه شدم دیدم توی اتاق خوابه و بلند گفت تو بشین توی حال تا من بیام.با خودم گفتم خواب بوده و داره لباس میپوشه حتما.روی میز توی حال یه کاسه آجیل بود یه چند تا بادام خورد بیکار نباشم که صدای باز شدن در امد و الهام خانوم اومدن.یه دامن نیمه تنگ پوشیده بودو یه تاپ .سلام کردیمو و احوال پرسی و گفت بزار یه چایی بریزم واست.رفت آشپزخانه تا چایی بریزه و اومدش و لم داد رو کاناپه جلوی ما.یکم نگا نگا کرد و پرسیدم بالاخره گفتی یا نه که گفت نه دلم نیومد آخه اس ام اسی که دادی دلم برات سوخت گفتم نگم.یه تشکر کردمو گفتم واقعا لطف کردی و اینا خیلی گلی و بعدش پرسیدم حالا واسه چی گفتی بیام کارتون چیه؟دیدم یه خنده کرد و گفتم جدی پرسیدم خنده نداره که و بلند شد اومد پیشم.گفت هنوز نفهمیدی جریان چیه تو که توی کف ما بودی حالا که منو داری میپرسی چیکارت دارم؟من خشکم زده بود بعد از اون همه ریدن به خودم سر این جریانو چزوندن من با جواب ندادنش این چی میگه؟گفتم شوخی میکنی دیگه اره همینکه اینو گفتم هولم داد از کنار رو کاناپه ولو شدم.اومد خودشو انداخت روی من و گفت راحت باش من ماله تو هستم خودمم دلم میخواهد سکس داشته باشمو شروع کرد به بوسیدن و منم دیگه به چیزی که میخواستم رسیده بودمو بوسیدمشو شروع کردیم از هم لب گرفتن.معلوم بود خیلی وقته سکس نداشته چون با یه اشتیاق خاصی این کارو میکردش.توی همون حالت با دستم باسنی که خیلی وقت بود توی کفش بودمو میمالوندمو اونم خودشو شل کرده بود و اون نرمیه باسنش خیلی حال میدادش.بعد از لب گرفتنو اینا گفتم بریم توی اتاق خوابت و گفت باشه دستشو گرفتم بردمش اونجا و گفتم بخواب میخواهد لختت کنم و تنتو لیس بزنم.یکم با عجله این کارو کردم و خندش گرفته بود گفت مهدی من کل روز مال تو هستم عجله نکن حالا حالا ها وقت داریم پسر که منم این کارم به خاطر این بود که بار اولمم بود یه نمه نا وارد بودم.تاپشو درآوردم و سینه های کوچیکشو دیدم.میدونستم سینه هاش زیاد بزرگ نیست ولی همون کوچیکشم منو دیوانه میکرد.شروع کردم به لیس زدنو مکیدن سینه هاش و اونم کم کم داشت داغ میشد.نوک سینه هاش دیگه نرم نبودو منم دوست داشتم ازش یه گاز کوچولو بگیرم.وقتی گاز گرفتم خوشش میامد چند بار این کارو کردمو اونم لذت میبردش.کم کم از سینه های کوچیکش رفتم پایین و دامنشو درآوردم.یه شرت سفید تنگ تنش بود که قشنگ کسش معلوم بود.شرتشو درآوردمو دیدم هی داره کسشو میماله و میگه بخورش زود باش و منم با اشتیاق فراوان شروع کردم به خوردن.توی کس خوردن به خاطر رابطه های قبلیم با دوست دختر هام ماهر شده بودم و دیگه اینجا پرده ای هم در کار نبود و با انگشتم هم با سوراخش ور میرفتم که حسابی ناله میکردش.بعد از چند دقیقه که کسشو حسابی خوردم گفت حالا نوبته منه میخواهم ببینم کیر برادر دوستم چه مزه ای و شروع کرد به لخت کردنم.دیگه حسابی داغ کرده بودو با اینکه زیاد وارد نبود ولی با لیس زدن کیرمو کردنش توی دهنش حسابی منو برده بود توی یه دنیای دیگه.دیدم داره خیلی لیسش میزنه و منم دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و بهش گفتم اینجوری پیش بریم الانه که ما آبمون بریزه بیرون بزار میخواهم باهات حال کنم.از روم بلندش کردمو به کمر خوابوندمشو یکم با کسی که خیلی وقت بود منتظرش بودم ور رفتم.حسابی خیس بود و آماده دخول.تا الان سکس های زیادی که داشتم الان به اون موقع فکر میکنم کسش واقعا گشاد بود چون به یکم بازی بازی راحت کیرمو کردم توش و حسابی حال کردم.یکم بازی بازی با کیرم توی اون سوراخ و باز شدن سوراخش شروع کردم به تلمبه زدن.یکم که تلمبه زدم حس کردم زیاد نمیتونم تلمبه بزنم و چون بار اولمم بود میدونستم آبم میادشو بعد از 5 دقیقه همین اتفاقم افتادشو والهام بهم گفت میدونم همه اینجوری هستن شوهر خودمم اینطوری بود اب نداره باز من کیرتو بیدار میکنم بیشتر منو بکنی.شروع کرد به لیس زدنشو کیرم دوباره از اون حالت نرمی درآمدو سیخ شدش.دوباره بعد از خوردن کسش که خواست خودش بود کیر منم دیگه آماده آماده بود دوباره شروع کردم به تلمبه زدن.اینبار بهتر از سری قبل انجام دادمو کم کم آه و نالش زیاد شده بود.توی همون حالت سنتی یا به کمر خوابیده هم نوک سینه هاشو میخوردم هم لب میگرفتم ازش و بار اولم بود کس میکردم و هنوزم اون لذت رو بهترین لذتم میدونم.اینبار زمان طولانی تری نسبت به بار اول طول کشید تا ابم بیاد و با منم الهامم ارضا شدش.از یه طرف کمرم دیگه نا نداشت واسه این کار از طرفیم غرق در لذت بودم.برای بار اول طمع یه سکس از جلو رو چشیده بودم و واقعا لذت داشت.به الهام گفتم یکی از ارزوهامو برآورده کردی واقعا بهم حال دادی و اونم میگفت منم حال کردم و خیلی وقت بود سکس نداشتمو و ارضا نشده بودم.اون روز گذشت و برای بار اولم یه رابطه خوب رو تجربه کردم.با اینکه ساده بود و زیاد حرکت های خاصی نکردم ولی هنوزم به عنوان اولین تجربه لذت خاص خودش رو داره.ببخشید یکم داستانم طولانی شد خواستم با پایان جزئیاتش براتون تعریف کنم.اگه ببینم استقبال بشه و دوست داشته باشید از سکس های بعدی که هم با الهام بوده و هم خانم های دیگه براتون خاطره مینویسم.ممنوننوشته مهدی

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *