سلام اولين داستانيه كه مينويسم اكه بد.بود ببخشيداسمم سحره 24سالمهباقدي 170 و وزن 72 كيلو. در كل دختر تپل مپلو تودل برويي هستماين خاطره بر ميگرده به سه سال بيش كه يه روز خوب و قشنگ مثل پایان روزاي خوب خدا با اين فرق كه تو اين روز با كسي اشنا شدم كه الان نظرمو نسبت با اون روز عوض كرد .ساعت هول و هوش ده بود كه بيدار شدم داشتم صبحونه ميخوردم كه گوشيم زنگ خورد دوستم الناز بود ميخواست بره خريد گفت كه باهم بريم.منم رفتم شال و كلا كردمو زدم بيرون به يه بوتيك رفتيم كه اونجا يه پسر جونو خوش قيافه روبهرو شديم بعد اينكه خريد كرديم بسره كارت وزيت مغازهرو هم داده منم ازش گرفتمو رفتيم تو راه هم درموردش حرف ميزديمو ميخنديديم بعداز ظهر تو خونه بيكار بودم ياد كارت وزيش افتادم بخودم گفتم برم مخشو بزنم بخندم. شمارشو گرفتمو تا گفتم الو يه صداي كلفتي اومد منم يه اسم الكي گفتمو قطع كردم يكي دو روز بعد دوباره من و الناز به بهانه خريد شال دوباره باهم رفتيم بهش كفتم كه زنگ زدم كه كفت صاحب مغازه بوده شمارشو گرفتيمو امديم خونه يه پيام عاشقونه واسش فرستادم ده دقيقه نشد كه جواب داد منم جنتا سر كاري واسش فرستادم و خلاصه كلي پيام بينمون ردو بدل شد فردای اون روز زنگ زد گفت ميخواد ببينتم قرار گذاشتيم توي پارك. با يه تيب خوشكل اومد با يه ماتور كه اسمشو نميدونم جيجيه. يكي دوساعتي حرف زديم و هركي پي كار خودش جند روزي ميشد كه باهم در تماس بوديم ازش خوشم اومده بود يه ده دوازده روزي شد كه زنگ زد بريم لب ساحل بشينيم يادم رفته بود كه بگم بجه شمالم. جاي هميشگي قرار گذاشتيم اومد گفت بريم منم ميترسيدم اخه براي اولين بار بود كه خواستم تك يه غريبه سوار شم . نشستم كفت بدنشو بگيرم. خوبه راحتم. هنوز صد متر نرفته بود تو دست انداز حس كردم دارم ميفتم كمرشو گرفتم حركت كرديم يه جوري شده بودم حس خوبي داشتم دستمو بردم قفسه سينشو گرفتم خودمو بهش ميچسبوندم رسيديم كلي گشتيم يه جاي خلوت بيدا كرديم يه نيم ساعتي رو حرف زديم و گفت اجازه هست ببوسمت حرفي نزدم يه بوس به صورتم داد. بدك نبوداومديم خونه ارتباطمون زياد شد يه بار هم رفتيم جنكل يه جاي خلوت پرنده پرنميزد باماشين باباش اومديم با كلي تشكيلات داشتيم غذارو شرو ميكرديم يهو رفت از ماشين يه بطري اورد كه فكر ميكردم ابه اورد يه ذره ريخت واسه خودشو اب ميوه قاطيش خورد كفت مشروبه بهم تعارف كرد بوي بدي ميداد ولي با اسرارش يه دونه خوردم شد دوتا ستا جنتا شد يادم نيست كفت واسه تو بسته خودش جنتا ديكه خورد هنوز ده دقيقه نشده بود كه حس كردم پاهام شل شدن خيلي حس خوبي بود اومد كنارم روسريمو برداشت حرفي نزدم بدمم نميومد جلوش راحت باشم ازم خواست ببوسمش لبامو بردم جلو منو كشيد رو خودش لبامو ميخورد منم بهم خوش ميكذشت لباشو ميخوردم زبونشو گذاست تو دهنم منم بالبام فشار ميدادم دستش رو باسنم بود به طرف خودش فشار ميداد بلندم كرد روي زانوهام نشستم دكمه مانتومو باز كرد سينه بندمو.كشيد پايين يه بوس به دوطرفش داد شرو كرد به خوردن منم موهاشو ناز ميكردم شرتم خيس خيس شده بود ازم خواست تا منم كيرشو.ببوسم دوبارخوابيد پيشش نشستم اول.يه بوس دادم اسرار كرد كه بادهنم خيسش كنم كيرش كلفت بود سر شو بردم تو دهنم سرمو گرفتو به طرف كيرش بالا پايين ميبرد اول بدم ميومد ولي يكم كه شد بهم حس خوبي ميداد خواست كه شلوارمو در بيارم قبول نكردم اسرارشم فايده نداشت به جونش قسمم داد قبول كردم به شرط لاي كذاشت لاي پاهام تلمبه ميزد كفت از كون بكنه از بجها شنده بودم درد داره قبول نكردمو كفت هرجا درر حس كردم ولم ميكنه جنتا تف به كيرش كردو سرشو كذاشت تو انكار سوزن تو بدنم فرو كردن جلو دهنمو كرفت كفت تكون نخورم دردش تموم ميشه لباشو به لبام جسبوند منم از درد لباشو.فشار ميدادم يكم كه شد بدنم شل شد دوباره فشارش داد از جشام اشك اومده بود لباسو محكم ميخوردم دستاش از زير سينمو فشار ميداد كمكم تلمبه رو شرو كرد از دردم كم شده بود ولي لذت ميداد بهم شلوار و كه تا زانو بايين كشيده بودم در اورد دوباره اومد روم دستاش اينبار كذاشت زير رونم به طرف بالا هول ميداد باهامو باز كردم كيرشو يواش يواش دوباره كرد تو كونم ددش كمتر بود يه جند دقيقه اي روم بود كه كمكم حس كردم دارم ارضاح ميشم كفتم محكمتر بزنه. جنتا زد حس فوق الاده داشتم خسته شده بودم نا نداشتم تكون بخورم تن تن تلمبه ميزد همينجور يهو محكم بغلم كردو چند تا ضربه زد كه دردم كرفته بود يهدفه حس كردم اب جوش ريخ تنم همشو ريخت تو كونم بيحال افتاد روم نميدونم جقدر كذشت كه خوابيده بوديم بيدار شديم تقريبا تاريك شده بود جمو جور كردين اومديم خونه تا جند روز به زحمت را ميرفتم كسي متوجه نشه. از اون به بعد جند باري سكس داشتيم كه اكه خوشتون امد نظر بدين بنويسمنوشته sinderelay shomal
0 views
Date: November 25, 2018