از اونجایی که بیش از 99 داستان ها یا ساخته تخیل و فانتزی دوستان هست یا مبالغه و چاخان شده، از اینرو مصمم شدم خاطره ای رو برای شما عزیزان مکتوب کنم که کلمه به کلمه اون 100 حقیقی و راستهاولین سکس من در دوران کودکی اونم با دو تا از دختر خاله های شیطونم بود، البته هیچی از سکس حالیمون نمیشد، ظاهراً شوهرخالم جلوی چشماشون خاله منو میگایید، اوناهم فکر میکردند بازیه، بعدش اومدند منو اغفال کردند و در واقع اونا منو کردند، جالب اینه هر دوتاشون شوهر کردند و بچه دارند منم خانم گرفتم و بچه دارم اما بعد بیست و چند سال هنوز اونا رو می بینم اون خاطره شیرین تو ذهنم زنده میشه، هر چند نمیشه گفت سکس، فقط اصطکاک آلت ها رو همدیگه بود.باور کنید دوستان، باور کنید همین الانم اراده کنم جفتشون رو میگام، چون شنیدم و دیدم با کس دادن به این و اون وضع خوبی پیدا کردند، ولی من خانم دارم و اهل خیانت نیستم، یعنی بعد ازدواج دستم به یه دختر نخورد و امیدوارم نخوره (چون مطمئن هستم به یقین هرکسی خیانت بکنه بهش خیانت میشه)اما شرح خاطره…همیشه دوست داشتم بدونم لذت لب خوری، نوازش ومکیدن سینه ها، گاییدن کس و کون چه حالی میدهدوران مجردی از رو ناچاری مثل 9999 جوون های ایرونی رجوع میکردیم به صابون پر طلایی، تااینکه رفتیم سال 1382 برای اولین بار با یه دختر تپل سفید رو Oen که 13 یا14 سالش بود حالی بکنیم، دختره GF دوستم بود چون بهش جا دادم اونم گفت میتونی باهاش حال کنی از بدشانسی دختره پریود از آب در اومد، جالبه خودشم نفهمیده بود، دوستم هیچکارش نکرد و بمن گفت لااقل برو از کون بکنش من رفتم پیش دختره دیدم خیلی جوون و صفر کیلومتره دلم براش سوخت و سکس از کونو هم بیخیال شدم، اما شیطونه گفت از لاپایی بکن تا مدیون کیرت نشی منم کردم تا گذشت و دومین بار بکمک دوست کس کشم که دانشجوی اخراجی دانشگاه صنعتی شریف بود دو تا خواهر رو آورد تا من کوچیکتره رو بکنم از قضا خوردم به امتحان نهایی سال آخر دبیرستان،(درس حسابان) که همه همه پنج دقیقه هم وقت نداشتم ومثل یه پسر خوب امتحان رو به گاییدن ترجیح دادم( البته خیلی از دوستان منو بابت این کار سرزنش کردند و گفتند لااقل سرو پا میگاییدی)اما من گفتم تا سه نشه بازی نشه…عصر سرد پاییز سال 1384 بود دقیقاً تاریخش یادم نیست، تنها بودم و پدر مادرم رفته بودند کشورسوریه زیارت، از دندون پزشکی برگشته بودم و دکتر یه دندون پوسیده منو کند ، بیحال مثل یه کیر جلق زده ولو شدم روی مبل که دیدم دوست و همسایه ام که اسمش رو نمیگم تماس گرفت و گفت«پسر امشب هستی کس بکنیم؟».گفتم«نیکی و پرسش؟»شب شد و دیدم با دو تا از دوستای دیگه اش که با من شدیم چهار نفر با یه خانم خوشتیپ و خوش استیل سر رسیدند، دختره خیلی خفن بود از اون کس های گرون قیمتی بود که فقط با آدم پولدارا میگردند.باورم نمیشد میخوام اونو بکنم، و اینکه اون بچه ها چطور مخ اش رو زدند… تو این فکر ها بودم که دختره بلافاصله شالش رو برداشت و یکی یکی لباساشو انداخت رو مبل و با یه تاب و شورت نشست ورمون و دقیقاً این جمله روگفت« ببخشید با شورتم» که بعداً این یکی از سخت ترین سئوالات زندگیم شد که اون اومده بود کس بده چرا اینو گفت… بگذریم شروع کرد به تعریف کس کس و شعر «کدخدای درزی» نمیدونم شنیدید یا نه(دختره از سر جوی آب می پره پرده اش پاره میشه میره پیش کدخدا درزی پرده شو بدوزه، کدخدا اول یه تیر ترتیبشو میده بعد…)دختره که واقعاً نمیدونم اسمش چی بود (چون اون لحظه فقط به گاییدن فکر میکردم)رفت تو اتاق خواب و آماده شهادت شد … حس موسیقی من شکوفا شد وتصمیم گرفتم با دوست همسایه یکم ویولن بزنیم تا آبم زود نیاد، اون دوستان یکی یکی رفتند و با زود انزالی ظرف چند دقیقه خسته از جنگ برگشتند، از اینرو چون حسابی حال نکردند و حساب کتاب دختره با اونا بود خواستند مارو غال بزارن، با نامردی پاشونو گذاشتن تو یه کفش که ما میخوایم بریم، دیرمون شدهمنم رفتم سریع در خونه رو کلید کردم گفتم مگه از روی جنازه من رد شین اونوقت رفتم پیش طرف، وای چه بدنی…سینه های گرد و بزرگ با یه کس قلمبه… بی مقدمه لخت شدم و شروع کردم به لب خوری… فوق العاده بود بعدش سینه هاشو چنگ زدم…این اولین سینه ای بود که چنگ زدم و یکم میک زدمش… بعدکه رفتم سر کیرو بزارم تو کسش، پدرم از دمشق زنگ زد(کیر مارو گاییدنتف به این شانس) رد تماس دادم وگوشی رو خاموش کردم، دوستان هی در میزدند که ما میخوایم بریم زود باش زودباش جون به لب شدم، لب چشمه داشتم از تشنگی میمردم، انگار زمین و زمان دست به دست هم دادند تا من امشب مزه کس نچشم، اما بر شیطان رجیم لعنت فرستادم و سرکیرمو که واسه کس بی تابی میکرد تف مالی کردم و فرو کردم توی کس…اوف چه فازی داد…چه داغ…چه نرم… این اولین کس زندگیم بود… دقیقاً رو ابرها بودم، دختره هم لبشو گاز گرفت و گفت اوف…اونوقت شروع کردم به تلمبه زدن…اوه…عالی بود… خوابیدم رو طرف و لب تو لب گاییدمشبا اینکه کاندومم نزده بودم یعنی نداشتیم اصلاً یه ربع ساعت کوبیدم از آب خبری نبود، آب کسش کیرمو خیس خیس کرده بود و صدای شاپ شاپ گاییدن پاسخ مناسبی برای در زدن دوستانی بود که واسه رفتن خودشونو دیگه ریده بودنددختره هی تذکر میداد « آبت داره میاد بیرون بریز» منم یهو فشارم بالا پایین شد و یه لحظه سرم گیج رفت تا اومدم به خودم بیام با اولین شلیک چند قطره آب کیرمو ریختم تو کسش بعد سریع کشیدم بیرون و دختره پا شد منو دعوا کرد…سریع رفت از تو ساک اش یه قرص جلوگیری انداخت بالا و من با سر افرازی از در خارج شدم، حالا نوبت دوست همسایه بود، که بره اما طفلکی مامانش که فهمیده بود خونه ما سکس پارتیهزنگ زد بهش گفت اگه همین الان نیای خونه شیرم حرومت باشه بنده خدا چاره ای نداشت به قول خودش اون شب کس نکرده چنان کیری خورد که حتی در عالم پس از مرگ هم از یادش نمیرفت ،بعدش نخود نخود هر که رود خانه خود شدیمجالب این بود بعد اینکه همه رفتند کیرم مثل سگ هار افتاد به جونم از شق درد داشتم میمردم، آرزو میکردم دختره بود و تا صبح تا جون داشتم اونو میگاییدم، بناچار رفتم حموم یه دست جلق مشتی زدم تا کیرم خفه شد، امیدوارم از این خاطره لذت برده باشید،مخصوصاً دوستان قدیمی که شاید عضو سایت داستان سکسی باشن و منو بیاد بیارن.نوشته مهدی
0 views
Date: November 25, 2018