لز با خواهر مردم

0 views
0%

من زنیم بي نهايت حشري عاشق هيكلاي هم جنساممهميشه توسايتهادنبال عكسايه لختي دختراميگشتموحال ميكردمخواهر مردم اسمش فرزانه استخيلي خوشگلوسفيد،هيكلش سكسيمن ك یه خانمم باديدنش حال ميكردمخيلي باهم صميمي بوديم وهرحرفي روپيش هم ميزديمهميشه باشوخي بش ميگفتم خوش بحال شوهرت که تو رومیگا د،چه حالي ميكنهاونم ميخنديدخودمن هم هيكلم خوب بود، اونم ازهيكل من تعريف ميكرديروز زنگ زد بمن وگفت بياخونمون ك بعدباهم بريم بيرون بگرديم منم رفتمخونشون هيچكس نبودرفتم تو خونه ديدم يه تاپ صورتي چسبونه نيم تنه،تنشهبا يه شلوارك تنگهيكلش ديونم كردولي چيزي نگفتمرفتيم تواتاقش،لباساشو ميخواست عوض كنه منم فقط نگاه ب سينه هاش ميكردمآرزوم بود،باش حال كنمقبلا ك شوخي ميكرديم،ازروشوخي گاهي سينه هاشوتودسام فشارميدادماونم اينكاروميكردولي فقط از روي شوخينشسته بودروزمين منم روتختش بودمقاچ سينه هاش پيدابود بش گفتم فرزانهميخام لباس هاي تو رو تنم كنم امروزاونم چند دست لباساشو آوردو بم داد مانتومو درآوردم بدتيشرتممبم گفت چيكارميكنيروتيشرت تن كن- گفتم من اينجوري راحتترمرفت روتخت نشستونگام كردشلوارمم درآوردماونم زدزيرخندهمن بش خنديدمو،رفتم جلو پريدم روش گفتم مسخره نكن فرزانه مگه چيكارميكنم واي…روش بودم كاملاحسش ميكردم يكم بغل كرديم همديگرو ميخنديديممن ك داشتم حال ميكردمنگاش كردم وچشمكش زدماونم خنديد،فهميدم اوكيهتاپشودرآوردم شلواركشم همينطوريكم بهم لب داديمسوتينموبازكردوپاشدم شورتمو دربيارم ك اونم لخت كرد خودشو وااااي خدايا چي بود اين فرزانه..پريدم روش انقد لباي هموخوردين…هي سينه هاشوميمالوندم سايزسينه هاي 2تامون 80بود شروع كردم ب ليسيدن سينه هاش آخ آخ چي بودن اين مرواريدا سفيدوگرديه سينه هاشو ميمكيدم تندتند بايه دستامم اون سينه شو ميمالوندماون حشري شده بودآهش در اومده بود واقعاداشتم حال ميكردمخودمم مثه وحشيا ميمكيدمدستشو برد رو كسمانگشتاشو كردبين كسمكسم خيس بودانگشتاشو ك خيس كردباكسم جلويه چشام انگشتاشو ميلسيدواااي خداياباورتون نميشه ولي اگ كير داشتم دريغ نميكردمبااين كارش ديونه شدم رفتم سراغ كسش،اونم كسش خيس بودپاهاشو بازكردموكلموبردم توكسشوااااي چي بود اين كس..همه جايه كسشوليس ميزدمو زبونمو ميچرخوندم تو كسشاونم هي خودشو عقبو جلوميكردو ناله ميكردآهش بلندترشدو منم تندتر واسش مك ميزدمو زبونمو ميچرخونم تو كسشيدفه آه بلندي كردوديگ تكون نخوردارضاشده بودسينه هاشومالوندمومكيدمحالش ك جااومدمن لم دادم ب تختو پاهامو تاجايي ك ميتونسم بازكردماونم اومد رويه منوسرشوبردطرف كسمو اونم كونشو آوردجلو صورتمشروع كردمثل وحشياكسمو ميكيدن عوضي همچين ميمكيد و زبون ميكرد ك انگار كارشه منم انگشتمو كردم تو سوراخ كونش خيلي تنگ بود انگشتمو تا ته كردم توشو عقب جلو ميكردماز اونطرف هم من داشتم حال ميكردم تو ابرابودم وااااي چي بود داشتم ارضاميشدم وبش گفتم تندتند بكن تو كسمآه و نالم ب هوارفته بود ك يدفعه آبم اومدمنم ب كونش ي ليس زدمو افتادم رو تختفرزانه اومد روم و بش گفتم قربونت برمبعد يكم ديگه بازي كرديمو حاليدمبداز اون ماجرا هروقت تنهاميشديم باهم حال ميكردم لز خيلي بيشتر از اونيكه فكرشوميكردم حال ميداد خوش باشيننوشته‌ nADIya

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *