من نیما 28 ساله از تهرانداستانی که براتون می نویسم اتفاقی است که کلا دید من رو از دیدن دو خانم کنار هم عوض کردهاون موقع من یک پسر 14 ساله بودم و مادرم یک خانم 35 سالهیک خانم همسایه خیلی خوشگل داشتیم که یک سر و گردن از مادرم بلندتر بود و حدودا 30 ساله . کلا اهل شوخی زیاد بود و چند باری دیده بودم از جلو عقب نا خود آگاه مامانمو از روی چادر انگشت می کرد و مادرم چند باری با ناراحتی بهش اخطار داد که اگه یک باردیگه این کار رو بکنه جرش میده و یک چیزایی تو همین مایه ها.یک روز از روز ها من و مادرم از خرید بر میگشتیم . همون زنه یعنی شهلا خانم جلو در ایستاده بود مامانمو صدا کرد و با اصرار دستشو کشید و به خونش دعوت کرد.مامان پذیرفت و به خونشون رفتیم. کسی نبود به جز خودش. چایی و پذیرایی و گپ و گفت زنانه.یک شلوار تنگ پوشده بود که سرمه ای بود و ساق پای سفیدش تا نصفه ازش بیرون بود و یک پیراهن قرمز آستین کوتاه که چاک سینه های بزرگش کاملا مشخص بود و من حسابی داشتم راست می کردم.بعد مادرم گفت بسه دیگه زحمت رو کم می کنیم ولی انگار شهلا خانم نمی خواست بذاره مادرم بره گفت حداقل یه کمکی بکن تا ظزف ها و استکان ها رو جمع کنیم . بعد دوتایی شروع کردن به جمع کردن . من تو اتاق نشسته بودم که یهو صدای ماما نمو از توی آشپز خونه شنیدم که می گفت ای ای ای……فهمیدم باز این شهلا خانم داره با انگشتاش جلو عقب مامانمو لمس می کنه . من تا در آشپزخانه رفتم دیدم مانتوی مامانمو بالا زده و چوچول اونو گرفته و مادر هی میره عقب تر و اون هم با همون حالت میره جلوتر و ول هم نمی کنه.با دیدن من دستشو برداشت مادرم با عصبانیت گفت اگه پسرم اینجا نبود حالیت می کردم بعد مادرم با دست محکم به سینه اون زد و چادر سر کرد تا بریم. شهلا خانم دنبال ما اومد و دست مامانمو گرفت وکشید تا وسط راهرو . چادر و روسری رو از سر مادرم کشید و پرت کرد وسط اتاق و دست انداخت دور گردن مادرم و کشید جلو. بینی مادرم مستقیم توی چاک سینه شهلا خانم جا گرفت.یه خورده همون طور چسبونده به دیوار مامانمو نگه داشت تا قدرت نمایی کنه و روی مادرم کم بشه. کیرم از راست شدن ایستاد و شروع کرد به کوچک شدن بعد همنطوری خمش کرد پایین. صدای مامانمو از لای سینه هاش می شندیم که میگفت ول کن شهلابزار برم ای ای ای…. ولم کن دیگه . پسرم تو برو خونه برو دیگه عیبه همونطور خم شده کون دوتاشون به طرف من بود که البته کون شهلا خانم یه چیز دیگه بود.شهلا خانم تو همون حالت گفت آره خاله برو خونتون راست میگه نیم ساعت دیگه مامانتم میاد.من رفتم در کوچه رو بهم زدم تا فکر کنن من رفتم بعد اومدم روی ایوون و از لای شکستگی شیشه مشجر مشغول تماشا شدم. کاملا عجز مادرم جلوی شهلا مشهود بود. مادر سعی کرد خودشو از دست شهلا خلاص کنه که شهلا پاشو انداخت پشت پای مادرم و مثل یک بره مامانمو کوبید زمین و مانتوی مامانمو کشید و تکمه های مانتو کنده شد و مانتو رو بیرون کشید و بعد کف پاشو گذاشت روی دهن مامانم. دست و پایی میزد مادر بیچاره ولی راهرو تنگ بود و زور مادر کم.شهلا از روی شلوار چوچول مامانمو محکم فشار داد و مادر کف پای شهلا رو که روی دهنش فشار داده میشد گاز گرفت و شهلا هم پاشو تکون داد و سر مادرم محکم خورد به زمین و دوتا دستاشو گرفت به سرش و گفت آخ سرم بلا فاصله شهلا شلوار مامانمو در آورد .دیگه با هر تقلایی بود مادرم نشست تا دیگه نذاره شورتش رو هم در بیاره . شهلا دوباره مامانمو دمرو خوابوند و خیلی سریع شرت مامانمودر آورد. برای اولین و آخرین بار توی عمرم چاک کس مامانمو دیدم که شهلا با ضربات کف دست اونو حسابی سرخ کرده بود.مامان دیگه مقاومت نمی کرد و نا امیدانه التماس می کرد تا شهلا ولش کنه. ولی شهلا خانم که ول کن نبود. پیراهن مامانمو درآورد وکرست مامانمو پاره کرد. خودشم کامل لخت شد.حالا مادر کاملا لخت بود و بازیچه شهلا و دیگه هیچ انرژی و امیدی بری مقاومت کردن نداشت. شهلا شروع کرد لب گرفتن از مادرم و بعد دو انگشتی کرد تو کس مادرم بعد از مدتی 3 انگشتی و چهار انگشتی و بعد کامل دستشو تا مچ کرد تو کس مادر و مادر داشت حال میکرد و جیغ می کشید. مشخص بود زمان ارضای مادر نزدیکه . شهلا پاهای مامانمو باز کرد و لنگهای مامنمو داد بالا و خوابید وستش و به مادر گفت جیجی بخور.هرکاری می گفت مادر می کرد بعد از مدتی دیدم سینه های شهلا شق شده با دست کس مامانمو باز کرد و توک سینه بزرگشو تپوند تو کس مامانم. بعد دوباره لب گرفت و چوچول خیلی خوشگلشو روی کس ننم بازی میداد.هر دوتا توی یک حال عجیب بودن. بعد شهلا نشست و شست پاشو کرد توی کس مادر و بعدازچند ثانیه مقدار کمی آب از کس مادرم خارج شد و زیخت روی پای شهلا. بعد شهلا گفت لیس بزن و همشو بخور. مادر با کراهت خاصی همشو خورد.شهلا مامانمو نشوند و دهن و دماغ مادرمو توی چاک خوشگلش فرو کرد و مالید و انگشت کرد و بعد گفت لیس بزن. ولی مادر امتنا می کرد و میگفت دلم بر نمیداره تو رو خودا بزار برم بسه دیگه.شهلا چادر سرش کرد و مامنمو روی زمین کشید تا دم در حیات منم سریع قایم شدم تا اگه بیرون اومدن منو نبینن.مامان با حالت عاجزانه گفت شهلا خانم شهلا خانومی تو رو خدا چه کار می خوای بکنی؟شهلا گفت می خوام همینطور پرتت کنم وسط کوچه تا همه ببیننت تو جوجه می خواستی منو جر بدی؟ حالا و سط کوچه جرت میدممامان گفت شهلا خانم جون جون هر کی دوست داری – پاتو می بوسم کنیزیتو میکنم تو رو خدا هر کاری بگی میکنم چشم چشموای اصلا باورم نمی شد کیرم راست کرده بود و از طرفی از پخمگی مادرم عصبانی بودم.شهلا رفت وسط راهرو و نشست و مادر ، خودشو کشید تا دم چو چول شهلا و شروع کرد با جون و دل خوردن و لیسیدن .بعد از چند دقیقه شهلا کامل نشست رو سر مادرم و دهن و دماغ مادرمو فرو میکرد لای چاکش به طوری که دیگه صورت مادر پیدا نبود.وای عجب چیزی بود شهلا هیچ وقت صحنش از ذهنم بیرون نمیره بعد آب شهلا اومد خیلی زیادتر و غلیظ تر از آب مامانم. سر و موی مامانمو که خیس کرد هیچ تازه تو دهن مادرم هم پر آب کس شده بود. بعد گفت همشو قورت بده و مادر همه رو خورد.بعد شهلا خوابید کنار مادرم و بدن مامانمو نوازش داد و باز هم تمایل داشت ولی مادرم گفت دیر شد بزار برم.شهلا گفت با این سر کثیف و بوی آب کجا می خوای بری ؟ رفت توی اتاقش و مادر رو تنها گذاشتمامان زانوهاش رو بغل کرد و با حالت بغض آلود نشست و به فکر فرو رفت . بی عفت شدن توسط یک خانم براش غمناک و تحقیر آمیز بود.شهلا با حوله خودش برگشت و حوله رو انداخت روی شونه مامانم. دستشو گرفت و بلندش کرد کون مامانمو انگشت کنان تا حموم کشوند.صدای بسته من نیما 28 ساله از تهرانداستانی که براتون می نویسم اتفاقی است که کلا دید من رو از دیدن دو خانم کنار هم عوض کردهاون موقع من یک پسر 14 ساله بودم و مادرم یک خانم 35 سالهیک خانم همسایه خیلی خوشگل داشتیم که یک سر و گردن از مادرم بلندتر بود و حدودا 30 ساله . کلا اهل شوخی زیاد بود و چند باری دیده بودم از جلو عقب نا خود آگاه مامانمو از روی چادر انگشت می کرد و مادرم چند باری با ناراحتی بهش اخطار داد که اگه یک باردیگه این کار رو بکنه جرش میده و یک چیزایی تو همین مایه ها.یک روز از روز ها من و مادرم از خرید بر میگشتیم . همون زنه یعنی شهلا خانم جلو در ایستاده بود مامانمو صدا کرد و با اصرار دستشو کشید و به خونش دعوت کرد.مامان پذیرفت و به خونشون رفتیم. کسی نبود به جز خودش. چایی و پذیرایی و گپ و گفت زنانه.یک شلوار تنگ پوشده بود که سرمه ای بود و ساق پای سفیدش تا نصفه ازش بیرون بود و یک پیراهن قرمز آستین کوتاه که چاک سینه های بزرگش کاملا مشخص بود و من حسابی داشتم راست می کردم.بعد مادرم گفت بسه دیگه زحمت رو کم می کنیم ولی انگار شهلا خانم نمی خواست بذاره مادرم بره گفت حداقل یه کمکی بکن تا ظزف ها و استکان ها رو جمع کنیم . بعد دوتایی شروع کردن به جمع کردن . من تو اتاق نشسته بودم که یهو صدای ماما نمو از توی آشپز خونه شنیدم که می گفت ای ای ای……فهمیدم باز این شهلا خانم داره با انگشتاش جلو عقب مامانمو لمس می کنه . من تا در آشپزخانه رفتم دیدم مانتوی مامانمو بالا زده و چوچول اونو گرفته و مادر هی میره عقب تر و اون هم با همون حالت میره جلوتر و ول هم نمی کنه.با دیدن من دستشو برداشت مادرم با عصبانیت گفت اگه پسرم اینجا نبود حالیت می کردم بعد مادرم با دست محکم به سینه اون زد و چادر سر کرد تا بریم. شهلا خانم دنبال ما اومد و دست مامانمو گرفت وکشید تا وسط راهرو . چادر و روسری رو از سر مادرم کشید و پرت کرد وسط اتاق و دست انداخت دور گردن مادرم و کشید جلو. بینی مادرم مستقیم توی چاک سینه شهلا خانم جا گرفت.یه خورده همون طور چسبونده به دیوار مامانمو نگه داشت تا قدرت نمایی کنه و روی مادرم کم بشه. کیرم از راست شدن ایستاد و شروع کرد به کوچک شدن بعد همنطوری خمش کرد پایین. صدای مامانمو از لای سینه هاش می شندیم که میگفت ول کن شهلابزار برم ای ای ای…. ولم کن دیگه . پسرم تو برو خونه برو دیگه عیبه همونطور خم شده کون دوتاشون به طرف من بود که البته کون شهلا خانم یه چیز دیگه بود.شهلا خانم تو همون حالت گفت آره خاله برو خونتون راست میگه نیم ساعت دیگه مامانتم میاد.من رفتم در کوچه رو بهم زدم تا فکر کنن من رفتم بعد اومدم روی ایوون و از لای شکستگی شیشه مشجر مشغول تماشا شدم. کاملا عجز مادرم جلوی شهلا مشهود بود. مادر سعی کرد خودشو از دست شهلا خلاص کنه که شهلا پاشو انداخت پشت پای مادرم و مثل یک بره مامانمو کوبید زمین و مانتوی مامانمو کشید و تکمه های مانتو کنده شد و مانتو رو بیرون کشید و بعد کف پاشو گذاشت روی دهن مامانم. دست و پایی میزد مادر بیچاره ولی راهرو تنگ بود و زور مادر کم.شهلا از روی شلوار چوچول مامانمو محکم فشار داد و مادر کف پای شهلا رو که روی دهنش فشار داده میشد گاز گرفت و شهلا هم پاشو تکون داد و سر مادرم محکم خورد به زمین و دوتا دستاشو گرفت به سرش و گفت آخ سرم بلا فاصله شهلا شلوار مامانمو در آورد .دیگه با هر تقلایی بود مادرم نشست تا دیگه نذاره شورتش رو هم در بیاره . شهلا دوباره مامانمو دمرو خوابوند و خیلی سریع شرت مامانمودر آورد. برای اولین و آخرین بار توی عمرم چاک کس مامانمو دیدم که شهلا با ضربات کف دست اونو حسابی سرخ کرده بود.مامان دیگه مقاومت نمی کرد و نا امیدانه التماس می کرد تا شهلا ولش کنه. ولی شهلا خانم که ول کن نبود. پیراهن مامانمو درآورد وکرست مامانمو پاره کرد. خودشم کامل لخت شد.حالا مادر کاملا لخت بود و بازیچه شهلا و دیگه هیچ انرژی و امیدی بری مقاومت کردن نداشت. شهلا شروع کرد لب گرفتن از مادرم و بعد دو انگشتی کرد تو کس مادرم بعد از مدتی 3 انگشتی و چهار انگشتی و بعد کامل دستشو تا مچ کرد تو کس مادر و مادر داشت حال میکرد و جیغ می کشید. مشخص بود زمان ارضای مادر نزدیکه . شهلا پاهای مامانمو باز کرد و لنگهای مامنمو داد بالا و خوابید وستش و به مادر گفت جیجی بخور.هرکاری می گفت مادر می کرد بعد از مدتی دیدم سینه های شهلا شق شده با دست کس مامانمو باز کرد و توک سینه بزرگشو تپوند تو کس مامانم. بعد دوباره لب گرفت و چوچول خیلی خوشگلشو روی کس ننم بازی میداد.هر دوتا توی یک حال عجیب بودن. بعد شهلا نشست و شست پاشو کرد توی کس مادر و بعدازچند ثانیه مقدار کمی آب از کس مادرم خارج شد و زیخت روی پای شهلا. بعد شهلا گفت لیس بزن و همشو بخور. مادر با کراهت خاصی همشو خورد.شهلا مامانمو نشوند و دهن و دماغ مادرمو توی چاک خوشگلش فرو کرد و مالید و انگشت کرد و بعد گفت لیس بزن. ولی مادر امتنا می کرد و میگفت دلم بر نمیداره تو رو خودا بزار برم بسه دیگه.شهلا چادر سرش کرد و مامنمو روی زمین کشید تا دم در حیات منم سریع قایم شدم تا اگه بیرون اومدن منو نبینن.مامان با حالت عاجزانه گفت شهلا خانم شهلا خانومی تو رو خدا چه کار می خوای بکنی؟شهلا گفت می خوام همینطور پرتت کنم وسط کوچه تا همه ببیننت تو جوجه می خواستی منو جر بدی؟ حالا و سط کوچه جرت میدممامان گفت شهلا خانم جون جون هر کی دوست داری – پاتو می بوسم کنیزیتو میکنم تو رو خدا هر کاری بگی میکنم چشم چشموای اصلا باورم نمی شد کیرم راست کرده بود و از طرفی از پخمگی مادرم عصبانی بودم.شهلا رفت وسط راهرو و نشست و مادر ، خودشو کشید تا دم چو چول شهلا و شروع کرد با جون و دل خوردن و لیسیدن .بعد از چند دقیقه شهلا کامل نشست رو سر مادرم و دهن و دماغ مادرمو فرو میکرد لای چاکش به طوری که دیگه صورت مادر پیدا نبود.وای عجب چیزی بود شهلا هیچ وقت صحنش از ذهنم بیرون نمیره بعد آب شهلا اومد خیلی زیادتر و غلیظ تر از آب مامانم. سر و موی مامانمو که خیس کرد هیچ تازه تو دهن مادرم هم پر آب کس شده بود. بعد گفت همشو قورت بده و مادر همه رو خورد.بعد شهلا خوابید کنار مادرم و بدن مامانمو نوازش داد و باز هم تمایل داشت ولی مادرم گفت دیر شد بزار برم.شهلا گفت با این سر کثیف و بوی آب کجا می خوای بری ؟ رفت توی اتاقش و مادر رو تنها گذاشتمامان زانوهاش رو بغل کرد و با حالت بغض آلود نشست و به فکر فرو رفت . بی عفت شدن توسط یک خانم براش غمناک و تحقیر آمیز بود.شهلا با حوله خودش برگشت و حوله رو انداخت روی شونه مامانم. دستشو گرفت و بلندش کرد کون مامانمو انگشت کنان تا حموم کشوند.صدای بسته شدن در حموم رو که شنیدم آروم در ایون رو باز کردم و رفتم تو نگاه کردم شیشه حموم از کنار پاسیو معلوم بود.یک صندلی پلاستی از آشپزخانه پیدا کردم و روش ایستادم و نظاره کردم.شهلا مامانو کفی کرده بود و سر و روش رو حسابی می مالید و انگشت کرد . بدنش رو ماساژ می داد و آخ و اوخ مادرم حسابی در آومده بود.گاهی مامانمو می چسبوند به دیوار و با زانو به چوچول ماماتم ضربه می زد.گاهی می خوابوندش رو زمین و مچ پای سفید بلوریشو رو . لای کس مادرم حرکت می داد.ما مانمومجبور میکرد زیر پاهاش بشینه و براش کس لیسی کنه و مادر از روی عجز همه این کارها رو می کرد. شهلا توی حمام 2 بار دیگه آب زیاد و غلیظش رو تو سر و حلق مادرم ریخت.خودش که حسابی راضی شد مامانمو بلند کرد. پشت مادرم ایستاد. دستای بلندشو دور کمر مادرم حلقه کرد. بعد آروم چو چول مامانمو لمس کرد و مالید.مامانم تند تند نفس میزد و آه می کشید و گاهی جیغ می زد ولی شهلا ول کن نبود. یکبار دیگه آب مادرم اومد .بعد مادرم خوابید روی پای شهلا و گفت دیگه ضعف آوردم. بسه دیگه؟ ها شهلا بسه دیگهواقعا رنگ و رو ش پریده بود. شهلا نشست کنج دیوار و پشت مامانم. و با شست پاش کون مامنمو از پشت تحریک کرد وفرو کرد در سوراخ کون مامانم. بعد دستشو انداخت زیر بغل مادرم و اونو کشید و سر داد طرف چوچول خودش.وقتی کون مادرم با چوچول شهلا مماس شد شهلا برگشت پاهای خودشو داد بالا روی دیوار و سرشو گذاشت زمین و طاقواز مامانمو روی شکمش خوابوند. در جهات مختلف اونقدر اونجای مامانمو مالید و انگشت کرد تا یکبار دیگه آب مادرم اومد. اینبار دیگه به حالت غش و ضعف ولو شد.شهلا مثل یک بچه نوزاد مامانمو شست و خشک کرد و و وقتی خواست بیاد بیرون من دویدم سمت ایوون مادرم انقدر بی حال بود که دمرو خوابید روی زمین.شهلا با زحمت لباس های مامانمو تنش کرد و یک لب از مادرم گرفت و نازش کرد و سعی کرد دلداریش بده. سر مامانمو روی پاهاش گذاشت و موهاشو خشک و شونه کرد.رفت از آشپز خونه نون خامه ای آورد و گفت بخور ضعف کردی .مامان که ضعف کرده بود دو لپی می خورد . بعد با صدای نحیفی گفت یه دستمال کاغذی بده . توی همین حال شهلا لباسهاشو پوشید و نون خامه ای های دو دهن مامانمو با لب گرفتن پاک کرد.رفت آشپز خونه کمی آبمیوه آورد و با دستهای خودش آبمیوه رو به خورد مادرم داد.مامانم گفت کرستمو که پاره کردی سینه هام وله . شهلا یکی از سوتین های خودشو برای مادرم آورد ولی برای مادرم بزرگ بود.خلاصه مادر ما با سوتین رفت و بی سوتین برگشت.بعد خداحافظی و چند بار جلو عقب مامانمو انگشت کردن توسط شهلا خانم . من سریع رفتم توی کوچه و خودم رو زدم به اون راه.مامانم اونقدر ضیف شده بود که به سختی می تونست راه بره. توی کوچه دیدم که رنگش حسابی پریده بود.گفتم چی شد مادر ؟بغضی که داشت رو پنهان کرد و خندید و گفت هیچی.از اون به بعد شهلا مامانمو زیاد خونش می برد و زمان هایی که من مدرسه بودم و یا خونه نبودم زیاد خونمون میومد.من که می دونستم چه کار می کنه.از اون به بعد مادرم با شهلا مثل سرورش برخورد می کرد و خیلی محتاطانه حرف می زد و هر چی شهلا می گفت جز چشم از دهان مادرم خارج نمی شد. و این مایه تعجب خیلی ها بود جز من.آرزو می کردم این صحنه ها رو باز هم می دیدم ولی دیگه نشد. ولی یادش هیچ موقع از ذهنم پاک نمیشه.خوابش رو می بینم و بارها به عشق آن روز جق می خانمم و خلاصه شدم پایه فلیم ها و عکس های همجنس بازی زنان.آخ که چه حالی داره.شدن در حموم رو که شنیدم آروم در ایون رو باز کردم و رفتم تو نگاه کردم شیشه حموم از کنار پاسیو معلوم بود.یک صندلی پلاستی از آشپزخانه پیدا کردم و روش ایستادم و نظاره کردم.شهلا مامانو کفی کرده بود و سر و روش رو حسابی می مالید و انگشت کرد . بدنش رو ماساژ می داد و آخ و اوخ مادرم حسابی در آومده بود.گاهی مامانمو می چسبوند به دیوار و با زانو به چوچول ماماتم ضربه می زد.گاهی می خوابوندش رو زمین و مچ پای سفید بلوریشو رو . لای کس مادرم حرکت می داد.ما مانمومجبور میکرد زیر پاهاش بشینه و براش کس لیسی کنه و مادر از روی عجز همه این کارها رو می کرد. شهلا توی حمام 2 بار دیگه آب زیاد و غلیظش رو تو سر و حلق مادرم ریخت.خودش که حسابی راضی شد مامانمو بلند کرد. پشت مادرم ایستاد. دستای بلندشو دور کمر مادرم حلقه کرد. بعد آروم چو چول مامانمو لمس کرد و مالید.مامانم تند تند نفس میزد و آه می کشید و گاهی جیغ می زد ولی شهلا ول کن نبود. یکبار دیگه آب مادرم اومد .بعد مادرم خوابید روی پای شهلا و گفت دیگه ضعف آوردم. بسه دیگه؟ ها شهلا بسه دیگهواقعا رنگ و روش پریده بود. شهلا نشست کنج دیوار و پشت مامانم. و با شست پاش کون مامنمو از پشت تحریک کرد وفرو کرد در سوراخ کون مامانم. بعد دستشو انداخت زیر بغل مادرم و اونو کشید و سر داد طرف چوچول خودش.وقتی کون مادرم با چوچول شهلا مماس شد شهلا برگشت پاهای خودشو داد بالا روی دیوار و سرشو گذاشت زمین و طاقواز مامانمو روی شکمش خوابوند. در جهات مختلف اونقدر اونجای مامانمو مالید و انگشت کرد تا یکبار دیگه آب مادرم اومد. اینبار دیگه به حالت غش و ضعف ولو شد.شهلا مثل یک بچه نوزاد مامانمو شست و خشک کرد و و وقتی خواست بیاد بیرون من دویدم سمت ایوون مادرم انقدر بی حال بود که دمرو خوابید روی زمین.شهلا با زحمت لباس های مامانمو تنش کرد و یک لب از مادرم گرفت و نازش کرد و سعی کرد دلداریش بده. سر مامانمو روی پاهاش گذاشت و موهاشو خشک و شونه کرد.رفت از آشپز خونه نون خامه ای آورد و گفت بخور ضعف کردی .مامان که ضعف کرده بود دو لپی می خورد . بعد با صدای نحیفی گفت یه دستمال کاغذی بده . توی همین حال شهلا لباسهاشو پوشید و نون خامه ای های دو دهن مامانمو با لب گرفتن پاک کرد.رفت آشپز خونه کمی آبمیوه آورد و با دستهای خودش آبمیوه رو به خورد مادرم داد.مامانم گفت کرستمو که پاره کردی سینه هام وله . شهلا یکی از سوتین های خودشو برای مادرم آورد ولی برای مادرم بزرگ بود.خلاصه مادر ما با سوتین رفت و بی سوتین برگشت.بعد خداحافظی و چند بار جلو عقب مامانمو انگشت کردن توسط شهلا خانم . من سریع رفتم توی کوچه و خودم رو زدم به اون راه.مامانم اونقدر ضیف شده بود که به سختی می تونست راه بره. توی کوچه دیدم که رنگش حسابی پریده بود.گفتم چی شد مادر ؟بغضی که داشت رو پنهان کرد و خندید و گفت هیچی.از اون به بعد شهلا مامانمو زیاد خونش می برد و زمان هایی که من مدرسه بودم و یا خونه نبودم زیاد خونمون میومد.من که می دونستم چه کار می کنه.از اون به بعد مادرم با شهلا مثل سرورش برخورد می کرد و خیلی محتاطانه حرف می زد و هر چی شهلا می گفت جز چشم از دهان مادرم خارج نمی شد. و این مایه تعجب خیلی ها بود جز من.آرزو می کردم این صحنه ها رو باز هم می دیدم ولی دیگه نشد. ولی یادش هیچ موقع از ذهنم پاک نمیشه.خوابش رو می بینم و بارها به عشق آن روز جق می خانمم و خلاصه شدم پایه فلیم ها و عکس های همجنس بازی زنان.آخ که چه حالی داره.
0 views
Date: November 25, 2018