لعنت به خرمگس

0 views
0%

سلام و درودراستش من اسمم پژمانهتا الان هم سکس نداشتم چون یه سال پیش یه شکست عشقی خفن تو کارنامه ام ثبت شد که مجبورم کرد از هرچی دختره زده بشمحتما با خودتون میگید خب تو کجا اینجا کجاخب من نویسندگیو دوست دارم و الانم یه رمان نصفه کاره دارم که بعد از کنکور میدمش بیرونالانم میخوام یه داستان بنویسماگه بد بود معذرت میخوام فقط تورو جون خودتون خواستید فحش بدین فقط به خودم بدین و اما داستانمن پژمانم و حدود 18 سال سنمهبه قولی گفتنی 18 بهار و پاییز و تابستون از عمرم میگذرهنگفتم زمستون چون اصلا با سرما حال نمیکنمآخه سرما آدمو به گا میده مخصوصا اگه ازش نفرت داشته باشیداستان منم بر میگرده به یه ماه پیش یعنی تو ماه بهمن.احتمالا دوستان خبر دارن که شیراز تو فصل زمستون چه سرمای تخمی و وحشتناکی دارهخلاصه تازه باشگاهم تموم شده بود (با پسر داییم کونگ فو سبک توآ کار میکردیم)ساعت نزدیکای 8 شب بود که با پسر داییم از در باشگاه زدیم بیرونرضا(پسر عموم) زود رفت ماشین رو روشن کرد و اومد جلو من وایساد تا من سوار شم.خلاصه سوار شدم و داشتیم میرفتیم بسمت خونه که تو راه دوتا دختر سر راه وایساده بودنمعلوم بود حسابی سردشون شده آخه داشتن میلرزیدنیه چند متر که رد شدیم به رضا گفتم وایسا که اونم وایسادمنم خداییش هم خوشتیپم هم قد بلند و خوش هیکل و شیطونرفتم به یکی از دخترا (با نهایت کس کشی و مظلومیت)گفتمببخشید خانومما اهل اینجا نیستیم و برا دیدن یکی از دوستامون اومدیم شیرازمتاسفانه باتری گوشیمون هم تموم کردهاگه اجازه میدین با گوشی شما یه زنگ بهش بزنماینام نمیدونم دلشون بحالم سوخت یا جریانو فهمیده بودن فوری یکیشون که بعدا فهمیدم اسمش نداست گوشیشو داد به منمنم سریع شماره خودمو گرفتموقتی گوشیم زنگ خورد و جیبم درش آوردم بنده خدا ها مغزشون هنگ کرده بودمنم دیدم تنور داغه گفتم نونو بچسبونمبه همین خاطر گفتم افتخار میدین شمارو برسونم؟خلاصه سرتونو درد نیارماونارو رسوندیم و بعدشم خودمون رفتیم خونه هامون.اون شب کلی با خودم فکر کردم که چیکار کنم تا زودتر تق دختره رو بزنم آخه لا مذهب اندامش آدمو دیوونه میکردچشمای درشت و آبیلبای قلوه ای و خوشگل که با اون رژ لب قرمز آدمو وسوسه میکرد تا ازشون یه کام درست و درمون بگیرهرون ها و باسن خوش تراشوای که چه تیکه ای بودخلاصه یه هفته رو مخش کار کردم تا راضی شدو از اونجایی که عین گاو خر شانسم زد و یکی از فامیلای ما تو شهرستان به درگاه ایزد منان پیوستبه همین خاطر پدر و مادرم رفتن شهرستان و من تنها شدمصبح ساعت 11 بود که به ندا زنگ زدم گفتم بیاد خونه مااونم تا 1خودشو رسونددیگه کلا مخم تعطیل شده بود و فقط به سکس با ندا فکر میکردموقتی اومد رفتم درو باز کردم و همون جا اولین لب رو ازش گرفتمهمون رژ لب قرمز رو زده بودوای خدا داشتم آتیش میگرفتمدستام رو باسنش بود و لبهام تو لبهاش قفل شده بودزبونش از بس شیرین بود انگار یه کیلو عسل رو تو دهنش خالی کرده باشناونم داشت راه میوفتادچنگ زد به موهام و سرمو بیشتر به طرف خودش کشونددیدم فضا رمانتیک نیست گفتمبریم تو اتاق خانومی؟که اونم به یه عشوه گفت چشم و پشت سر من راه افتاددیگه طاقت نداشتمتو اون شلوار جین داشتم از شق درد میمردمانگار یه چیزی تو کیرم و بود و میخواست پوستشو جر بده و از اون تو بیاد بیرونخوابوندمش رو تخت و خودمم افتادم روش و دوباره لباشو گرفتم تو دهنمبزاق دهنش آتیش بودنمیدونم شایدم دمای بدن من رفته بود بالا ولی جدا آتیش بودبعد چند دقیقه لب گرفتن آروم آروم اومدم پایین تر سراغ گردنش و شروع کردم به بوسیدن و خوردن گرنشواقعا از یه شراب بیشتر آدمو مست و مدهوش میکرددیگه طاقت نداشتمدگمه های مانتوش رد باز کردم و هرچی لباس تنش بود و در آوردمپوشت سفیدی داشتخیلی ناز و لطیف بودپستونای خوش تراش که راحت میشد بزرگ شدنشون رو دیدداشتن بزرگ و بزرگ تر میشدنوقتی نوک پستونشو تو دهنم گرفتم و شروع به مکیدن کردم برای اولین بار صدای نالش بلند شد و یه آه ه ه ه ه خوشگل گفت که باعث شد من حشری تر بشم و با سرعت بیشتری شروع به مالش و خوردن پستوناش کنمکم کم اومدم پایین و زبونمو کردم تو نافشمعلوم بود نافش هم یکی ازنقاط حساسشه چون بازم آخ و اوخش بلند شدولی خودم زیادحال نکردم به همین خاطر زود رفتم سراغ بهشتیش یابه اصطلاح خودمون کسشواقعا خیلی حال کردمعین کف دست یه دونه مو هم نداشتخیلی هم ناز و تپل بود و همینطورم سفید سفیدکس زیاد دیده بودم ولی معمولا اکثرشون صورتی و قرمز بودنبگذریمچون میخواستم برا اولین بار کلی حال کنم عین وحشی ها افتادم به جون کس خوشگلش و شروع به خوردنش کردمدیدم شق درد امونمو بریده شلوارمو کشیدم پایین و به خوردنم ادامه دادمیه آخ و اوخی راه انداخته بود که بیا و ببینمنم حشرم زده بود بالا هی زبونمو تا ته میکردم تو کسش و در میاوردمولی چه فایدهاوپن نبود و منم حوصله شب زفاف راه انداختن رو نداشتم بخاطر همین یه کوچولو کرم لیبروکانت مالیدم به سوراخ کونش و رفتم تو نخ آماده کردنش خودمم لخت شدماونم بیکار ننشست و تو حالت 69 قرار گرفتیماولش حالیم شد که مردده ساک بزنه یا نه اما دلو به دریا زد و کیرمو کرد تو دهنشبنده خدا بار اولش بود یهو کیرمو تا نصفه کرد تو دهن که خورد به حلقش و به سرفه افتادگفتم چیه دخترآرومترگاماس گاماساونم یه چشمک زد و به کارش ادامه دادبعد یه دیقه باورم نمیشد این همون دخترهیه جوری ساک میزد انگار 100 ساله جنده لاشی اسبه آخ و اوخ افتاده بودمواقعا این جمله رو درست گفتن که ما انسانا بیشترین پولو برای خریدن لباس میدیم اما بیشترین لذت رو وقتی لخت هستیم میبریمسوارخ کونش تقریبا باز شده بودبخاطر همین برش گردوندم و یه لب دیگه ازش گرفتمدیگه حسابی هم خودم حشری شده بودم هم اونهی میگفت زود باش دیگهزود باش منو بکنکونم بزارمیخوام جر بخورممنم گفتم آی بچشم خانوم خوشگلهالان جرت میدمرفتیم تو حالت سگییه ذره دیگه لیبرو کانت هم به کون اون مالیدم هم به کیر خودمتا اذیت نشهبعد کیرمو گذاشتم در کونش و آرمو سرشو فرستادم تویه آخ خیلی قشنگ گفت و صورتش جمع شدمعلوم بود دردش گرفتهدیدم هی میگه درش بیار درش بیاربزن کسمو پاره کن اما به کونم کاری نداشته باشاما ای دل غافل که کیرم دیگه حس و حال بیرون اومدن نداشتیه دیقه همونجوری نگه اش داشتم و دلداریش دادم که الان دردش ساکت میشه بعدبایه فشار کیرمو تا ته چپووندم تو کونشنفسش بند اومده بود و سرخ سرخ شده بودیهو یه جیغی کشید که از ترس نزدیک بود زهره ترک بشمگفت درش بیارگفت درش بیار ولی من محکم گرفته بودمشخلاصه دردش کمتر شده بود و حالا میتونستم یواش یواش کیرمو عقب جلو بکنم و تلمبه بزنمدیگه تقزیبا هم من داشتم حال میکردم هم اونصدای ناله هاش از رو لذت بودتو حس و حال خودم بودم که یکی رید بحال مازنگ در خونمونو داشتن میزدناولش محل نذاشتم ولی دیدم زیاد داره در میزنهگوشیمم داشت زنگ میخوردمجبوری پا شدم یه نگاه کردم دیدم داییمهکپ کردمگفتم یا حضرت عباسزود یه چی پوشیدم و ندا رو هم انداختم تو کمد گفتم صدات در نمیادبعد رفتم درو باز کردم دیدم بععععلهآق داییمه23 سالش بود و مجرداز اون کسکشای روزگار بودخلاصه اومد تو خونه منم با رفتار تخمی تخیلی مسخرم و رژ لب روی لبام همه چیز رو تابلو کرده بودماونم بچه تیزی بودفوری پرید تو اتاق مناز بس کس خل و منگل بودم حتی یادم رفته بود لباسارو جم کنماونم با دیدنشون گفتبه بهگل در بر و می در کف و معشوقه بکام استخب آقا زرنگه کجا قایمش کردیبا دسپاچگی گفتم چیو کجا قایم کردمکه با توجه به شواهد موجود خودمم از سوالم خندم گرفتتو دلم گفتم منکه سکته ناقص و کامل رو با هم زدم اون ندا بنده خدا چی میکشه خدا میدونهداییم باز سوالشو تکرار کردکه من به تته پته افتادمتو همین حین ندا از تو کمد در اومدداییم وقتی اونو دید یه سوتی زد و رو به من کرد و گفتپدر سوخته تو اینقد خوش سلیقه بودی و من نمیدونستمدیگه وا داده بودمداییم رفت سراغ ندااون بنده خدا هم کپ کرده بود و از ترس هیچی نمیگفتداییم شروع به بوسیدن لباش کردخیلی بعد خیلی زود هلش داد رو تخت و خودشم عین جت لخت شدمن فقط عین ببوها رو صندلی نشسته بودم و داشتم بهش نگاه میکردممیدونستم اگه چیزی بگم بدبختم میکنهخیلی زود داییم شق کردگفت اوپنه که با من من گفتم نهگفت پس خودم برات افتتاحش میکنم نامردی نکرد و کیرشو بی مقدمه کرد تو کس نداکه رفتن کیر همان و خون اومدن همانندا هم از اون حالت شک خارج شده بود و داشت آخ و اوخ میکرد و معلوم بود داره حسابی بهش خوش میگذرهاین وسط دیدم داره کلاه سرم میرهپا شدم برم سمتشون که دایی گفتد نشد رفیقعادت ندارم اسبی رو که خودم زینش کردمو بدم دست کس دیگهاین جمله اش عین پارچ آب یخی بود که ریختن رو سرمندا داشت داد میزدزود باشادامه بدهجرم بدهمنو بکناز عصبانیت سرخ شده بودماز کیر شقی داشتم میمردمدیدم موندنم بی فایده است تنهاشون گذاشتم و چپیدم تو حموم و اونجا با جق خودمو خالی کردم و تو دلم دایی کس کشمو کلی فحش دادمبچه ها ببخشین اگه بد بودآخه دفه اولم بود مطلب سکس مینوشتم اگه مورد پسند. بود بیشتر مینویسم.نوشته‌ پژمان

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *