سلامرضا هستم،١٥ساله كه ازدواج كردم.زنم مونا استیل خوبی داره ،همه چیز خوب پیش میره تنها ومهم ترین مشكلمون سكسه،مونا توسكس سرده وهفته ای یه بار از سرشم زیاده تا حالا نشده حشری بشه وازم سكس بخواد.برعكس من دوس دارم هرشب سكس داشته باشم.از مونا بگم یه كس گوشتی با كون برجسته وسینه های درشت در حد ٨٥.بعداز ١٥سال بازم كیرم همیشه براش سیخه.همه جوره میكنمش،داگی فرغونی و…..تقریبا تو همه سكسام كسشو حسابی خورده ام.انگشتمو میكنم توكسش و میخورم وحال میكنم با آب كسش.این همه سال فقط دوبار كونشو كردم.ساك هم شاید سالی یكی دوبار.با خانمم داستانهای زیادی دارم كه براتون بعدا مینویسم.حالا میخام از خواهرزنم براتون بگم لیلا. لیلا دو سال از خانمم بزرگتره ولی یك سرو گردن اززنم خوشكلترو با حال تر.اول ازدواج اصلا بش نظر نداشتم.دو سه سالی گذشت تا اینكه با توجه به اختلافاتی كه با شوهرش داشت بیشتر خونه ما میومد.سنگ صبورش ما بودیم.من وزنم.بیشتر من.واسطه بودم.مشكلاتشونو حل می كردمچند موردم در حد دو سه هفته حتی بیش از یك ماه خونه ما بود.با من خیلی راحت بود. همیشه شوخی میكردیم.یواش یواش چشام متوجه سینه های درشت ونابش شد.كونش كه حرف نداشت.مونده بودم این شوهر بی خاصیتش چجوری این تحفه ناب رو تحمل نمیكنه.یه بار رفتم سراغ ساكش ولباسای زیرشو در اوردم.باورتون نمیشه سایز سوتینش ١١٠بود. همونجا مالیدم به كیرم وابمو پاشیدم تو سوتینشطاقتم تموم شده بود، هر طوری بوود میخواستم ببینم اوون زیر چی داره.حداقل میدیدمش اگر بهره مند نمی شدم.تا اینكه یه چیزی به ذهنم رسید.اینكه یه هندی كم بزارم تو اتاق هر وقت خواس لباس عوض كنه قبلش روشن كنمو لختش ضبط بشه وببینم.یه روز كه خونه ما موندگار شده بود،میخواست بره دكتر.سریع رفتم دوربین وروشن كردم وازقبلش تنظیماتشم جوری میزان كردم كه چراغ وصدایی نداشته باشه.برای این سینه ها سالها بود روز شماری میكردم.قلبم داشت از سینم میومد بیروون.یه ربع بیست دقیقه طول كشید.اومد بیرون.بلافاصله رفتم تو،دوربین خاموش كردم ،وای چه صحنه هایی.باورم نمیشد.لامذهب لخت لخت شده بود.همه لباسهای زیرشو عوض كرد.داشتم می مردم با دیدن سینه هاش طاقتم تموم شد ورفتم دستشویی وبه یادش یك جق حسابی زدم.از اوون روز به بعد فیلم لختیشو صدبار نگاه كرده ام.ولی باز سیر نمیشم.چند بارم باهم تو خونه تنها بودیم ولی جرات نكردم كاری بكنم.نهایتا در قال شوخی كمرشو یا شونه هاشو گرفتم.تقریبا همه عكسای خانگیشم دارم.چت سایت داستان سکسی هم خیلی می رفتم.تا اینكه یه چیزی به ذهنم رسید.اینكه یكی بیاد ودر مورد خواهرزنم باش بحرفم.چند باری نوشتم.صبح جمعه بود و خانمم خوابیده بود.اخساس كردم یكی پشت سرم وایستاده .برگشتم،دیدم زنمه وداره صفحه مانیتور و میبینه .خواستم خارج شم كه سریع اومد ونگذاشت .چت هارو دید.وای.هزار فحش داد.دنیا وو سرم خراب شد.خلاصه باهزار توجیه موضوع را بعداز شش ماه سنبل كردم.ولی خیلی حساس شده بود.تا اینكه یه شب برا تولد خوارش دعوت شدیم .ماه شده بود.سینه هاشو حسابی دید زدم.زنم متوجه نگاههای من به خواهرش شده بود.اومدیم خونه دعوام كرد.حالا ازبس لیلا رو دید می خانمم دیگه برای مونا عادی شده.گاهی در قالب شوخی از هیكلش تعریف میكنم.اونم میدونه من برالیلا میمیرم ،گاهی به من میگه مثل اینكه بدت نمیاد بكنیشولی تا حالا نتونستم كاری بكنم.هم امیدوارم وهم می ترسم.اگربش پیشنهاد بدم راضی نباشه زندگیم خراب میشه .ولی تا حالا نتونستم از خیرش بگذرم.نوشته رضا كسكش
0 views
Date: April 1, 2019