لیلای مجنونم

0 views
0%

این یه داستان کاملا واقعیه دوستان ازمن و خواهرزن سکسی و لوندم لیلا جون..تازه چند هفته ای از عقدم میگذشت که متوجه نگاهها و رفتار و حرکات معنی دار لیلا شدم…..همیشه به شوخی و خنده به همسرم میگفت کهخوش بحالت خوب شوهری گیرت اومده ها……حرومش نکنی.وحتی گاهی این شوخی ها رو به جاهای باریک میکشوند و تا خواهرش اعتراض نمیکرد ادامه میداد….آخه منم خدائیش توهمه فامیلشون تک بودم….نمایشگاه اتومبیل داشتم ….مربی جودو بودم و بدن پیچیده و ورزیده و پوستی گندمگون و گوشهای شکسته باقد180ووزن 90تقریبا آرزوی هردختری بودداشتن یه شوهراینجوری ….منم راستش بعد یه عمر کس بازی و دختربازی دیگه خسته شده بودم و بایه دختر نجیب که سالها همسایه مون بود و همه جوره تو درو همسایه و محل سربلند بودازدواج کردم تادیگه دست از خانوم بازی هام بردارم و برم پی زندگیم ..ولی مثل اینکه نمیشد….یعنی نمیخواست که بشه…بگذریم …لیلا25سالش بود….قدی متناسب با هیکلش و باسن برجسته و کمرباریک و سینه های سفت و اناریش و پوستی سمیرا و موهای زاغ و خیلی بلندی داشت و یه امتیاز بزرگش بدن خوشبوش بود ….بوی خاص وتحریک کننده ای که کمترزنی داره…بدون اینکه ازعطروادکلنی استفاده کنه هروقت بهم نزدیک میشد عطرتنش مدهوش و مست و حشریم میکرد… یه شوهرمعتادراننده بیابون داشت که 10روزتوجاده ها بود و اون چند روزی هم که خونه بود همش بین این دوتاجنگ و دعوابودتاجایی که چند بارتامرزجدایی رفته بودن ولی مادرزنم که همسرشهید و زنی کاملاباآبرو و محترم بودنذاشت زندگی اینا بهم بخوره …من دیگه بعدمدتی شده بودم همدرد و همصحبت و محرم اسرارلیلاولی اکثراین صحبتهادرحضورهمسرم بودوفقط گاه وبیگاه که میدونست خونه پدر نیستم یاباشگاهم بهم زنگ میزد واز چیزای خصوصی ترزندگیشم میگفت واینکه مثلادیگه خسته شدم و منم جوونم و الآن40روزه باحمیدهیچ کاری نکردم و خلاصه ازین اراجیف……..این وضع ادامه داشت تا اینکه بالاخره این دوتاباهم نتونستن ادامه بدن و خیلی آروم وبی سروصداازهم جداشدن…..چندوقتی همه سعی داشتن توخونه یه جوی واسه لیلا درست کنن که آرامش داشته باشه بنابراین زیاد کنترلش نمیکردن که کجا میره و کی میره و کی میاد…….لیلا واسه فرارازافسردگی دوباره درسشوشروع کردوچون فرزندشهیدبودوسهمیه داشت همون سال اول پیام نورشهرخودمون قبول شدواینجوری دیگه همون یه ذره کنتری هم که ازجانب برادر هاش بود تموم شد… ضمنا خیلی هم عاشق پیشه و رمانتیک بود…یه روز پاییزی بهم اس دادکه میشه یه لطفی درحقم بکنی؟منم قبول کردم..گفتبدجوری هوس قلیان میوه ای کرده ….خیلی هم اصرارداشت که همسرم اصلانفهمه….بعدباشگاه یکی دوتاکوچه پایینترازخونشون رفتم دنبالش وبردمش کافه یکی ازدوستام بیرون شهر.اونم فک کردبازیه پروژه جدیده بنابراین طبق عادت دیرینه اش حسابی تحویل گرفت و کلی چس کلاس گذاشت و پهلوون پهلوونی بود که ازدهنش نمی افتاد…..لیلاچندباربغض کردو بعدیه ربعی که گذشت گفت سرم درد میکنه …هرچی پیشنهاد دادم گفت نه………. فقط گفت میشه ده دقیقه دراز بکشم؟منم که دیدم تخت اختصاصی م یه گوشه دنج و خلوته به دوستم گفتم یه پتو و بالش اورد…لیلا یه گوشه دراز کشیدوسرشوگذاشت روزمین…پرسیدم گفتدوس نداره هربالشی رو زیرسرش بذاره ..گفتم آخه اینجوری که بده بیا لااقل سرتوبذار روپام…انگارمنتظراین حرفم بود.بدون هیچ حرف و درنگی سرشو گذاشت روی ران سفتم و چشاشوبست….کم کم خودشوجمع میکرد منم آروم باهاش حرف میزدم و جسارت به خرج دادم و یه دستمو اول گذاشتم رو شونش و با دست دیگم اروم شروع کردم به نوازش موهای زاغ و پرپشتش………….کم کم تغییرحالت و نفسهاش کاملا مشهود بود….منم کاملاسکسی شده بودم و re come پایان شرتمو خیس کرده بود….انگارلیلا هم این موضوعو ازشل و سفت شدن عضلات پام و تغییرحالت نوازشهام و فشارهای گاه وبیگاه آروم بازوش به خوبی فهمیده بود….دیگه جسورشده بودم دستی روکه روبازوهاش بودوکم کم به سینه هاش نزدیک و نزدیکترکردم و حالادیگه حرفی بین ماردوبدل نمیشد..فقط نفسهای داغ و به شماره افتاده لیلابودوبدن لرزون من….دیگه داشتم راستی راستی سینه های لیلا رولمس میکردم ولی اصلا جرات نداشتم دستمو که زیرپتو بود تو سوتینش ببرم…..یهوبرگشت باچشای نازوخمارش نگاهی(که شهوت ونیازتوش موج میزد )بهم کرد.خودشو کاملاچسبوندبه پام و ران مو بغل کرد.بایه دستش دستموگرفت و آروم برد توسوتینش و سرشو به پهلو برگردوند..باورم نمیشد لیلابادست دیگه اش داشت دکمه های شلوار لی مو بازمیکرد.یه لحظه مث سنگ بی حرکت شدم و قلبم از شدت هیجان داشت 100تامیزد…شاید تو سخت ترین تمریناتم انقدرضربانم بالا نرفته بود…لیلا باچنان حرص و ولعی داشت کیر لیزوخیسمو لمس میکرد که انگارتوعمرش اصلاکیرندیده بودولی رفتاروحرکات حرفه ای دستش باکیرم بیانگرحرفه ای بودن یابهتربگم وحشی بودنش توسکس بود…منم که راستش اصلاحتی توتخیلاتم همچین لحظه ای رونمیدیدم ازترس تکرارنشدنش داشتم حسابی به سینه هاش و خودم حال میدادم…لیلا حالاپامو کاملا بغل کرده بود و ازپایین بین پاهاش گرفته بوده حرکات منظم و رفت و برگشتی همراه بافشاری روداشت روی پام انجام میداد….ساق پامو جوری به کسش فشارمیدادکه گرمی شو کاملاحس میکردم..دیگه کیرم مثل سنگ شده بود…پتو رو ازروشونه هاش کشیدم رو سرش و اونم مثل اینکه اصلا میدونست باید چیکارکنه سرشو کمی بالاکشیدوبایه حرکت ناگهانی کیرمو تا ته کردتودهنش ..بی اختیاریه آا ه ه ه بلندازدلم کنده شد….شروع کرد به ساک زدن اونم چه ساکی؟بدون اینکه ذره ای دندوناش باکیرکلفتم برخوردکنه مثل یه suckerحرفه ای داشت میخوردش…چند دقیقه ای ادامه داشت …..حرکات کمرش روپاهام ازساک زدنش سریعترشد…با چندتافشارمحکم پیاپی فهمیدم ارگاسم شده منم که تا حالا بافکرم ارضاء مو به تاخیرانداخته بودم دیگه طاقت نیاوردم و داشتم ارضاء میشدم ….نذاشت کیرموازدهنش دربیارم منم ازخداخواسته همه آبموبافشارتودهنش خالی کردم…فک کردم هر آن ممکنه حالشوبهم بزنه ولی باکمال ناباوری همه آبموقورت داد…حتی یه کمی هم که ازکنارلبش داشت میریخت رو با انگشتش داد تودهنش و خورد…هردومون آروم و بی صدا چنددقیقه ای چشامونوبستیم …بعدخودمونوجمع و جورکردیم و لیلا هم پاشدنشست…یه نشاط و رفاه خاص توچهره اش دیده میشد.مث اینکه راحت و بانشاط شده باشه…اصلا باورم نمیشد..اون دختری که تو محل مث سگ بود و هیچکس جرات نداشت بهش چپ نگاه کنه اینجوری برام ساک زدواینجوری آبموخورد…تمام مسیربرگشت سرش روشونه ام بودوداشت حرکات نرم برف پاک کن ماشینو نیگا میکردو دستش رو دستم بود…..این شروع سکسهای بعدی و فراموش نشدنی من و لیلای دوست داشتنی ام بود….شاید بعدا یه پلان دیگه رویایی و قشنگ سکسم با لیلا (که شرح همه جزییات اندام وسکس بی نقصشم توش میگم )روبراتون نوشتم دوستان…………پس تابعدنوشته‌ امید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *