باسلام به همه دوستان خاطره من برميگرده به چند سال پيش كه مجرد بودم من تو يكي از شهرك هاي نزديك تهران كار ميكردم يه روز تعطيل كه براي ناهار رفته بودم خونه برادرم داشتم با برادر زادم كه پسر بچه شيطوني بود بازي ميكردم كه بين بازي به من گفت دایی گوشيتو ميدي من به خالم اس ام اس بدم منم گفتم كه دایی جون تو كه بلد نيستي خلاصه از اون گفتن از ما نشنيدن تا خانم برادرم گفت خودت براش بنويس منم اين عبارت رو نوشتم كه دوستت دارم شماره رو هم هم كه خانم برادرم داد براش فرستادم چند دقيه بعد جوابش اومد كه شما منم دوباره جواب دادم منم خواهر زادت ….خلاصه گفتم كه نكنه ناراحت بشه با شمارش تماس گرفتم دادم مسعود برادر زادم با مائده خاله اش صحبت كنه اين رو هم بگم ما با فاميل خانم برادرم زياد رفت امد نداشتيمخلاصه بعد صحبت اين دو تامن يه پيام دادم كه شرمنده كه به شمارت .اس .دادم اونم گفت نه پدر اشكال نداره؟داستان تازه كليد خورد بعد از چند روز …اس ام اس .به من داد كه نبايد ميداد سرتون رو درت نيارم رابطه من با مائده روز به روز بهتر وعشقي ميشد يواش يواش داشتيم بعد 3 ماه تلفني صحبت كردن به حواشي عشق بازي ميرسيديميه روز حرف از سكس افتاد كه كمي من من كرد گفت بدش نمياد كار منم در اومد با خودم گفتم كه بايد امادش كنم كه اگه پا داد ديگه كارش رو يه سره كنم كار به جايي كشيد كه پشت تلفن سكس تلفني از من ميخواست منم يه شب در ميون ساعت10 به مائده زنگ ميزدم وپشت تلفن به هم حال ميداديم در ضمن بهش گفتم اگه از دوستي ما اگر كسي با خبر بشه من ميزنم زير همه چيز خودت ميداني با اين گندي كه زدي يه روز به من گفت كه ميخواد بياد تهران ……قند تو دلم اب شد داشتم له له ميزدم كه برسه تهران پنج شنبه صبح اس داد كه من اومدم كي مياي منو ببيني تو فكر اين بودم كه چطوري برم خونه برادرم بهونه ماشين برادرم رو گرفتم رفتم خونشون چشمتون روزبد نبينه يه ارايشي كرده بود بيا و ببين داشتم همون جا راست ميكردم اون روز گذشت روزها يكي پس از ديگري داشت ميرفت منم داشتم ميتركيدم كه نميتونم كاريش كنم خلاصه ….ديگه داشت فكر سكس از سرم بيرون ميرفت كه شب ساعت8.30 بود كه برادرم زنگ زد و گفت بيا مائده رو برسون راه اهن خداي من چي ميشنيدم باورم نميشد فرصتي كه بايد پيش ميومد رسيد سري خودم رو جمع جور كردم گفتم من كار دارم نميتونم بيام دادشم ادم كون گشاتي تو رانندگيه ميدونستم كه خودش نميبره به زور قبول كردم ولي تو كونم عروسي بود بيا وببين…تا من حاضر شدم رفتم در خونشون ساعت 9.00شده بود ماشين رو روشن كردم گفتم خودت ميبردي با اين ترافيك من كجا برم كي برگردم عروس شهر پريون تشريف اوردن رفت پشت نشست من خداحافظي كردم به راه افتادم از كوچه كه در اومدم اومد جلو نشست دست هم رو گرفتيم افتاديم تو اتوبان ديدم داره وقت ميگذره اينم خجالت ميكشه خودم بايد شروع ميكردم گفتم پشت تلفن خيلي بلبل زبوني اين جا چرا ساكتي توكه ميگفتي پررو هستي بس چي شد هيچي نگفت سرش رو كشيدم به سمت خودم بوسش كردم گفت خيلي پرروي گفتم عزيزم راحت باش ديگه به اونجاي قضيه رسيديم كه گفتم خوب تو كه كير دوست دادشتي چرا وايسادي بيا ديگه روش نميشد دستم رو انداختم دكمه شلوارش رو باز كردم واي تو اون تاريكي سفيدي رونش قشنگ معلوم بود دست انداختم شرتش رو كمي دادم پايين و شروع كردم به ماليدن كسش تر وتميز بدون يك مو.. معلوم بود اونم منتظر يه لحظه بوده خلاصه اونم ديد كه من دارم تنهايي بهره برداري ميكنم زيپ شلوار منو باز كرد شرو به ماليدن كرد گفتم مائده جون مگه نميگفتي ببينم مهلتش نميدم اين رو كه گفتم مجال نداد همچين افتاد رو كيرم كه نگو و نپرس دستم رو دو ستي بردم رو فرمون كه ماشين هاي سنگين از بغل متوجه اين برنامه نشن رسيديم تهران پرسيدم كجا قراره بريم گفت راه اهن گفتم بليط مال چه ساعته گفت بليط ندارم ميرم هميشه تو صف انتظار ميرم منو ميگي گفتم بريم رفتيم رسيديم راه اهن ماشين رو تو پاركينگ طبقاطي پارك كردم شروع به لب گرفتن كردمواي چه مزه بدي داشت اون رژ لب كه به لباش زده بود حالم داشت به هم ميخورد ولي چارهاي نبود شايد مرغ از قفس ميپريد ماشين كه زير دوربين طبقاطي نبود پارك كردم گفتم الان يارو شك ميكنه كه كجا رفتيم پياده شديم به سمت سالن راه اهن رزفتيم رفتم جلوي باجه فروش گفتم بليط براي فلان جا ميخوام گفت كه نداريم گفتم خانوم برگشتي چي نداريد گفت اونا كه كه اونجا نشستن مانند شما تو صف هستن حدود20 نفري ميشدن گفتم مائده چه كار كنيم گفت يه زنگ به ابجيم ميزنم ميگم كه نشد از تو راه اهن بهش زنگ زد كه كسي شك نكنه مبادا ما نرفته باشيم برگشتيم تو را ه دنبال جا ميگشتم كه بريم به چند تا از دوستام زنگ زدم نشد به فكر باغ كنار محل كارم افتادم اخه من با دوست دخترم هر وقت قرار ميذاشتيم ميرفتيم اونجا گفتم بريم سر را يه باغي هستش امنيتش بالاست ماشين رو بردم تو باغ لب استخر موتور ابش پارك كردم از بيرون هم چيزي معلوم نبود سريع شروع كردم لب گرفتن دوباره اون مزه رژ لب حالم داشت به هم ميخورد كه خودشم اين موضوع رو فهميد گفت لب بازي بسه شلوارش رو كشيدم پايين شرو كردم بازي با سينش خيلي نرم وگوشتي بود سفيد وخوش فرم گرد … داشتم ديونه ميشدم صندلي جلو رو خابوندم خودم افتادم روش كيرم قشنگ افتاده بود تو چاك كسش داشتم از رو مي مالوندم حال ميكردم من تو فكر خودم ميگفتم اخرش از پشت يه حال اساسي ميكنم بعدش تموم كه تو اين فكر بودم كه مائده گفت چرا نميكني توش من موندم چي بگم دوباره اين حرف رو تكرار كرد بهش گفتم از جلو نه نميتونم به شرش نمي ارزه گفت من يه چيز رو به تو نگفتم من نامزد كرده تلاق گرفتم و تو دوره نامزدي پردم به گا رفت از اين موضوع كسي به جز تو كه الان بهت ميگم كسي خبر نداره خودتون قضاوت كنيد اگه شما به جاي من بوديد چه حالي ميشديد تو حالت بهت نا باوري گوشيم به صدا در اومد دادشم بود كه ميگفت معلومه كجا موندي گفتم تو ترافيك گير كردم گفت تو اين ساعت شب گفتم من به خاطر اين بود كه ميگفتم نميبرمش ديگه گوشي رو قطع كردم تو چند لحظه هزار فكر از سرم گذشت نكنه دروغ ميگه ميخواد منو گرفتار كنه به هر صورت بايد فكر ابرو هم ميكردمهزار تا بايد وشايد ديگه ديدم مائده خمار رو صندلي افتاده داره از شهوت اتيش ميگره داره با نگاش به من اينو ميفهمونه كن شك نكن بيا بكن توش دل زدم به دريا بردمش صندلي عقب در باز كردم شلوار كامل از پاش دراودم ديگه فرصت كس ليسي و بند وبسات نبود كس حسابي خيس شده بود دست كه بردم تو كسش ديدم خيس خيس شده اينم بگم كه دختري بود كه زود ارضا ميشد كيرم داشت رگاش ميزد بيرون از لحظه حركت تا اينجا دو سه باري راست شده بود اروم با لبه هاي كسش بازي ميكردم داشت جون ميداد اروم اروم بازي ميدادم به وضوح ميديدم كه داره ديونه ميشه منتظر بودم كه خودش بگه كه اين رو به بزبون اورد گفت بكن ديگه دارم ميميرم بذار توش بي انصاف ………..تا ته حل دادم توش واي چه حالي داشت جاي همتون خالي..اروم اروم ريتميك داشتم عقب و جلو ميكردم پاهاي سفيدش بالا بود منم داشتم با يه دست با روناش ور ميرفتم با اون يكي هم سينه هاشو مي مالوندم يواش يواش ديدم خانوم دوبار خودش رو راحت كرده منم تازه كيرم سرش سرخ شده ساعت داشت به سرعت باد ميرفت چاره اي نداشتم گفتم مائده جون نميخواي از حرفهاي پشت تلفن بهم بگي منو ديونه كني مائده تا اينو شنيد گفت قربون اون كيرت برم الان تو كجا گذاشتي نرمه داغه خيسه با يه صداي لرزون ينارو تو گوشم گفت انگار كه يهو زير اتيش بنزين ريخته باشي شعله گرفتم داشت ميتركيدم كيرمو كشيدم بيرون خيلي فرزبود سريع منو كه برگشتم نريزم رو صندلي ابمو ..منو كشيد عقب افتادم تو بغلش كيرمو گرفت تو دستش برام شروع كرد به كف دستي زدن اينطوري ميگم كه فارسي هم پاس داشته بشه ابم رو با فشار پاشيدم بيرون داشت هي ميگفت حيف نبود من اين صحنه زيبا رو نبينمبا دستمال خودمو تميز كردم رفتم لب استخر دست صورتم رو اب زدم اومدم ديدم لباساشو پوشيده جلو نشسته كه بيرم اومدم ازش لب بگيرم با اينكه رژي بود ولي دوباره داشتم سيخ ميكردم كه گفت فردا كه بياي دنبالم برسوني يه سورپرايز برات دارم ………………………دوستان نظر بديد تا سورپرايز رو هم براتون با جزيياتش بنويسمنوشته محمد
0 views
Date: November 25, 2018