ماجرای آیدین بچه کونی (۱)

0 views
0%

با سلامامیدوارم حالتون خوب باشه امروز می خواهم ماجرایی واقعی که برای من پیش اومده و هنوزم ادامه داره براتون بگم بهتره اول خودم رو معرفی کنم اسم من ((آیدین)) و الان 21 سال دارم شروع این ماجرای من برمی گرده به 2 سال قبل زمانی که من 19 سال داشتم بعد از پایان دبیرستان من برای کنکور و قبولی در دانشگاه شروع به درس خوندن کردم تا کنکور دادم و در شهر(ب) رشته دبیری زیست شناسی قبول شدم خیلی خوشحال بودم من که خودم ساکن شهر (ن) بودم باید به شهر (ب) رفتم و ثبت نام کردم اما اونجا به مشکل بزرگ خوابگاه مواجه شدم و گفتن که خوابگاها پر هستند و پذیرش خوابگاه نداریم برا همین من تصمیم گرفتم به چند مشاور املاکی سر بزنم بعد از رفتن به چند جا یکی از این مشاور املاکیها گفت یه خونه است که جای خوبیه و تقریباً تا دانشگاه 10 دقیقه بیشتر راه نیست گفتم بریم ببینیم رفتیم در خونه در زدیم گفتم مگر خالی نیست خونه مشاور املاکیه گفت نه صاحب خونه اینجا زندگی می کنه در خونه باز شد دیدم یه خانوم میانسال حدود 40 ساله بود گفت بفرمائید مشاوراملاکیه گفت اجاره نشین اوردم برا خونه رو ببینه گفت بفرمائید اون خونه حالت دوره ساز بود و دو خونه بود تو یک خونه که یه خونه رو برا اجاره داده بودن و یکی دیگه رو صاحب خونه زندگی می کرد بعد از دیدن خونه مشاور املاکیه گفت جای خوب و ساکتیه بهتر از این گیر نمی یاد پیش خودم گفتم چاره ای ندارم بهتره همین رو اجاره کنم ، صاحب خونه گفت چند نفرید گفتم من خودم تنهام آخه من دانشجوم گفت من به دانشجو خونه اجاره نمی دم گفتم آخه چرا؟ مشاور املاکیه گفت صبر کن الان درستش می کنم باهاش صحبت کرد تا راضی شد گفت باشه ولی به یه شرط گفتم چه شرطی گفت هر شب نبینم دوستات رو بیاری تو خونه و گرنه باید از این خونه بری گفتم باشه خوب قرارداد رو نوشتیم و خونه رو تحویل گرفتم وسایلم رو از شهرستان آوردم خوب چند روز از مهرماه گذشته بود ولی کلاسها هنوز شروع نشده بودن من عادتی داشتم شبها می رفتم تو حیاط و رو تختی که تو حیاط بود می نشستم بعد از تقریباً16 روزی که تو خونه بودم یه شب رفتم رو تخت تو حیاط نشستم، دیدم صاحب خونه اومد و من رو تو حیاط دید گفتم بفرمائید گفت مرسی راحت باش اومد و رو تخت نشست بعد از گرفتن چای براش ازش پرسیدم میشه ازتون یه سوال بپرسم گفت بپرس گفتم تو این چند روزی که اینجام کسی رو ندیدم به شما سر بزنه؟ شما تنها زندگی می کنید، یه مکثی کرد و گفت آره گفتم یعنی بچه ای کسی رو ندارین گفت نه من ازدواج نکردم یه مادر پیر داشتم که چند سال پیش مُرد گفتم خدا بیامرزتش بعد گفت چه رشته ای قبول شدی گفتم دبیری زیست شناسی گفت خیلی خوبه موفق باشی بلند شد و رفت من هم رفتم تو اتاق و خوابیدم تا یه روز صبح که برا سر زدن به دانشگاه داشتم از خونه خارج می شدم گفت امشب برا شام منتظرتم بیا گفتم مرسی مزاحم نمی شوم گفت من منتظرتم خوب اون روز عصر از دانشگاه اومدم و رفتم یه دوش بگیرم وقتی داشتم دوش می گرفتم چوب لباس رختکن پلاستیکی بود و من یهو بسرم زد با اون یه حالی به خودم بدم (این رو بهتون بگم من خیلی با خودم ور می رم اکثر اوقات کونم رو دستکاری می کنم) یکم لیزش کردم و کردمش تو کونم اولش یکم درد داشت ولی چون من چند وقت بود با سوراخ کونم بازیمی کردم یکم گشاد شده بود دیگه دردی رو حس نمی کردم و هی اون شی رو داخل می کردم و بیرون می کشیدم تا 10 دقیقه خیلی خوش گذشت خودم رو شستم و اومدم بیرون کونم یکم سوز می زد آخه بعد مدتی بود که این کار رو می کردم آماده شدم رفتم در اتاق صاحب خونه در زدم صاحب خونه در رو باز کرد گفت خوش اومدی بفرما داخل ، رفتم تو اتاق گفت بشین تا یه چیزی بیارم بخوریم بعد با یه لیوان شرب اومد بعد از خوردن شرب گفت مرسی خانوم (آخه من تا اون روز به صاحب خونه می گفتم خانوم) گفت اسم من نسرین من هم گفتم اسم من آیدینه ((راستی یکم از مشخصات ظاهری نسرین خانوم بگم همونطور که گفتم یه خانم 40 ساله با قدی حدود 172 و با اندامی متناسب باسنش وقتی راه می رفت یکم تکون می خورد(که بعداً فهمیدم بخاطر رقصیه که خودش می کنه) سینه هاش متوسط بودن زیاد بزرگ نبودن )) اون شب هم با یه بلیز دامن اومده بود گفت می خوای بیا بریم تو اون اتاق اگه می خوای ماهواره رو برات روشن کنم گفتم هر جور میل شماست رفتیم و ماهواره رو برام روشن کرد خودش رفت تو آشپز خونه تا سفره رو بیاره برا شام من هم گفتم اگه کاری دارین بیام کمکتون گفت فقط یه زحمت بکش بیا سفره رو ببر بنداز تا غذارو بکشم ……. خلاصه اون شب تا دیر وقت خونه نسرین خانوم بودم 2 ماهی از سال تحصیلی گذشت یک سری هم من نسرین خانوم رو دعوت کردم طوری شد که دیگه با هم صمیمی شده بودیم حتی نسرین خانوم دیگه ازم روسری نمی زد من خیلی بهش عادت کرده بودم هر روزمنتظر بودم تا دانشگاه تموم بشه شب بیام خونه و نسرین خانوم رو ببینم حتی روزایی که من کلاس نداشتم همش خونه نسرین خانوم بودم بهم غذا درست کردن رو یاد داده بود حتی بعضی وقتا که از صبح می زد بیرون بره بازار من براش غذا درست می کردم تا بیاد این صمیمیت ما تا جایی رسید که یک روز نسرین خانوم گفت می تونی برام مشروب بخری من هم گفتم باشه می گردم ببینم کجا می تونم براتون پیدا کنم با سوال کردن از بچه ها محل فروختن مشروب رو براش پیدا کردم و چند سری براش مشروب خریدم ولی دیگه هر سری نمی پرسیدم اونا رو چیکار می کنه امتحانات ترم اول تموم شد بین دو ترم من رفتم شهر خودم تقریباً 8 روز خونمون بودم تو این 8 روز هیچ خبری از نسرین خانوم نداشتم تا روز نهم نسرین خانوم زنگ زد بهم و گفت انگار بهت خیلی خوش می گذره که یادی از من نمی کنی گفتم جای شما خالی گفت کی می یای اینجا می خوام دور هم باشیم من هم گفتم باشه فردا یا پس فردا میام گفت پس منتظرتم بعد از تلفن نسرین خانوم من خیلی خوشحال شدم گفتم دیگه چی می خوام خودش داره بهم می گه بیا دور هم باشیم (یعنی بیا حال کنیم ) خلاصه دو روز بعد دوباره برگشتم به شهر (ب) تقریباً غروب اون روز رسیدم خونه نسرین خانوم کلید گذاشتم در رو باز کردم دیدم نسرین خانوم خونه نیست رفتم تو اتاقم وسایلم رو گذاشتم رفتم تو حموم یه دوش گرفتم پایان موهای بدنم رو زدم (حتی باسنم ) آماده شدم تا نسرین خانوم بیاد ساعت 7 شب بود که نسرین خانوم اومد رفتم به استقبالش برای اولین بار باهام روبوسی کرد من تو پوست خودم نمی گنجیدم گفت امشب یه شام خوشمزه برات درست کردم بیا منتظرتم من اومدم تو اتاق سوغاتی هایی که برا نسرین خانوم خریده بودم برداشتم بردم براش خلاصه شام رو خوردیم تقریباً ساعت 11 شب بود نسرین خانوم گفت امشب می خام همراهیم کنی گفتم تو چی همراهیت کنم گفت امشب می خام مشروب بخورم تو هم باید باهام بخوری گفتم من تا حالا مشروب نخوردم گفت حالا بخور ببین چطوره اگر مست شدی من خودم حواسم بهت هست منم که دیدم دارم به مراد دلم که همون رابطه داشتن با نسرین خانوم هست می رسم مخالفتی نکردم گفتم باشه می خورم برام یه پیک ریخت تو یه استکان گفت بخور من هم خوردم یه طعم خاصی داشت. یه مقدار بیشتر ریخت گفت بخور گفتم زیاده گفت نه بخور منم خوردم نسرین خانوم هم خودش از یه مشروب دیگه خورد گفتم چرا از این نخوردی گفت این یکی رسیده تره بعد از حدود نیم ساعت داشت کم کم داشت سرم گیج می رفت دیگه خمار و ملنگ بودم دراز کشیدم نسرین خانوم اومد کنارم دراز کشید و سرم رو گذاشت وسط سینه هاش اصلاً من دیگه منگ منگ بودم خواب رفتم صبح حدود ساعت 930 صبح بود که از خواب بیدار شدم دیدم هیچ لباسی تنم نیست و لخت رو یه رختخوابم اومدم بلند بشم حس کوفتگی تو پایان بدنم داشتم بخصوص به باسنم که دست می زد خیلی درد میومد بلند شدم اومدم سمت در دیدم در قفل شده از تو پنجره هیچ راهی نبود به بیرون نسرین خانوم رو صدا زدم دیدم انگار رفته بیرون شکه شده بودم همه طورش رو فکر می کردم الا این طوریش رو دیدم به دیوار یه برگه چسبونده رفتم خوندمش دیدم نوشته ((میدونم خیلی ناراحتی ولی بهتره که آروم باشی و استراحت کنی تا بیام اگه تونستی یه غذایی درست بکن تا بیام دنبال لباس هم نگرد چون پایان لباسها رو اوردم تو اتاق خودت باید به وضع از این به بعد عادت کنی)) وقتی این رو خوندم پیش خودم گفتم تو که از خدات بود که بایه خانم باشی ، حقیقتش من دوست داشتم که یه خانم با من حال کنه و همیشه آرزوم بوده اما باید یه طوری نشون می دادم که نه خیال کنه که من از خدام بوده ساعت 11 ظهر صدای در حیاط اومد از پنجره نگاه کردم دیدم نسرین خانومه اومد در اتاق در رو باز کرد من خودم رو عصبانی نشون دادم گفتم چرا این کار رو کردی گفت آروم باش مگه تو از خدات نبوده که یه نفر باهات حال کنه گفتم کی این رو گفته گفت خودت این رو نشون دادی گفتم تو از کجا می گی گفتک ازت مدرک دارم یه دفعه از جام بلند شدم بشین الان مدرکم رو نشونت می دم سعی کن به فکر خودت باشی گفت بیا با کامپیوتر نشونت بدم گفتم لباسام رو بده بپوشم گفت باشه فعلاً بیا تو پایان شب اینجوری بودی منم پایان بدنت رو دیدم دیگه چته؟ کامپیوتر رو روشن کرد دیدم از بدنم که دیشب لختم کرده عکس گرفته ، با دوربین پایان حمام رفتنام رو ضبط کرده حتی اون سری که تو حموم با کونم بازی کردم رو تمامش رو ضبط کرده پایان بدنم وتصویرش رو داره گفت حالا چی هیچی برا گفتن نداشتم گفت اگه می خوای بهت خوش بگذره و کسی این عکسا رو نبینه باید هر چی من می گم انجام بدی گفتم دیگه بگو بردتم گفت نه این منظور من نیست برو تو اتاقت خوب فکر کن تصمیمت رو بگیر وگرنه باید ازاین خونه بری پایان فیلم و عکسات رو تو اینترنت می زارم یه نسخش رو هم برا خانوادت می فرستم و یک نسخه می رسونم به دانشگاهتون که همه چیز رو از دست بدی حالا برو فکرات رو بکن با عصبانیت از اتاق اومدم بیرون رفتم تو اتاق دیدم هم تو حموم و هم تو اقاقم دوربین کار گذاشته بوده تا (2 روز هیچ جا نرفتم همش تو خونه بودم حتی از اتاق هم بیرون نیومدم نسرین خانوم هم کاری باهام نداشت) بالاخره تصمیم گرفتم که به حرفش گوش کنم چون1- اگر قبول نمی کردم آبروم می رفت 2- از دانشگاه اخراج می شدم 3- خانوادم اگه می فهمیدن واویلا بود 3- اگه شکایتم می کردم همه می فهمیدن آبروم می رفت 4- تازه خودم هم بدم نمی یومد که که باهاش باشم چون همیشه دوست داشتم با یه خانم باشم وهم من باهاش حال کنم هم اون . بعد از 3 روز عصر سه شنبه ای بود رفتم در اتاق نسرین خانوم در زدم اومد دم در گفت بیا تو رفتم داخل گفت نظرت چیه ولی بهت قول می دم خوش میگذره مطمئن باش گفتم چه تظمینی هست که من قبول کنم ولی تو اون کارها رو که گفتی انجام بدی گفت منم بهت مدرک می دم اونم اینکه اگه قبول کردی چند تا عکس وفیلم از من می گیری تا مدرک داشته باشی ازم گفتم قبوووووول می کنم گفت می دونستم فکرت خوب کار می کنه گفت برو برا امشب خودت رو آماده کن یه چیز جدید برات دارم گفتم چی گفت بعداً می فهمی خلاصه اومدم تو اتاقم یه دوش گرفتم پایان موهای آلتم رو زدم آماده شدم برا شب، ساعت 930 شب بود رفتم دم اتاق نسرین خانوم در زدم اومد دم در گفتبیا تو رفتم داخل خیلی بخودش رسیده بود آرایش کرده بود یه نوشیدنی برام اورد خوردم گفتخیلی خوشکل شدی لبخندی زدم اومد کنارم نشست یه لب ازم کرفت گفت اماده ای گفتم بله دست برد آلتم رو گرفت یه خورده ماساژش داد گفت لباسات رو دربیار لباسام رو دراوردم و لخت جلوش ایستادم گفت یه دور بخور یه دور خوردم گفتپشتت رو به من بکن پشتم رو بهش کردم یه ضربه ای به کونم زد گفت عجب چیزیه بعد گفت دولا شو کونت بده بیرون گفتممی خوای چی کنی گفت می خوام چربش کنم پماد رو برداشت کونم رو چرب کرد بعد سوراخ کونم رو باز کرد با دستش کرم به دور سوراخ کونم زد گفت حالا بیا لباسم رو برام در بیار رفتم جلو رفتم اول پیراهنش رو دراوردم بعد سویتنش سینه هاش اومدن پیدا یه مک به نوکشون زدم بعد دامنش رو درآوردم تا خواستم شرتش رو دربیارم گفت رو دو زانو بشین چشاتو ببند خودم شرتم رو در میارم چشامو بستم بعد از چند لحظه گفت چشات رو باز کن تا چشامو باز کردم دیدم یه کیر دراز 15 سانتی متری جلومه نگاش کردم گفت این همون چیزیه که باید بهش عادت کنی حالا شروع کن به خوردنش اوردش جلو دهنم گفت بازش کن دهنم رو باز کردم گذاشتش رو زبونم گفتلیس بزنش منم شروع کردم به ساک زدن ولیس زدن نسرین خانوم (آه آه آه) کردنش بالا گرفت معلوم بود که خیلی حال می کنه همه کیرش تو دهنم جا نمی شد ولی اون هی هلش می داد داخل دهنم یه آب لزجی اومد تو دهنم که دهنم رو خیلی لیز کرد تا 3 دقیقه تو دهنم بود دیگه داشتم بالا می وردم که کیرش رو از تو دهنم در اوردش گفتخیلی خوب ساک می زنی گفتم اولین بارم بود که یه آلت رو می خوردم گفت پشتت رو بکن گفتم می خوای بکنیش تو کونم گفت نه فعلاً می خوام یه خورده سوراخ کونت رو ارزیابی کنم یکم روغن زد به انگشتاش و گذاشت داخل کونم یه خورده درد داشت ولی بعد عادی شد اول با یه انگشت بعد گفت انگار دو انگشت هم می شه با دو انشگت تو کونم کرد انگشت سومش رو که اضافه کرد دردم گرفت گفتم درد داره گفت باشه نمی کنم داخل بعداً از این بازتر هم میشه باید طوری بکنمش که دستم توش بره گفتم وای کونم پاره می شه گفت من حساب شده کار می کنم نگران نباش بعد یکم دوباره براش ساک زدم اومدم لباسام رو بپوشم گفت صبر کن کیرت رو ببینم چه کچولوه همین خوبه با دستش دو بار به در کونم زد گفت همین جوری می خام بری تو اتاقت لباسات رو بزار اینجا گفتم باشه لخت رفتم تو اتاقم بعد خوابیدم صبح که بیدار شدم آماده بشم برم دانشگاه نسرین خانوم اومد در اتاق گفت می خوای بری دانشگاه گفتم بله گفت می خوام این ترم رو مرخصی بگیری تا بیشتر باهم باشیم گفتم اگه شما می خواین باشه گفت پس تا هنوز اول ترمه برو درخواست مرخصی بده …با هر زحمتی که بود مرخصی اون ترم رو گرفتم تقریباً ساعت 12 ظهر بود رسیدم در خونه وقتی در رو باز کردم دیدم نسرین خانوم میهمان داره رفتم سلام کردم نسرین خانوم من رو به میهمانش معرفی کرد اسم اون خانوم ثریا بود بعد از احوال پرسی و آشنایی نسرین خانوم گفت ایشون دوست قدیمی من ((ثریا خانوم)) هستن بعد اشاره به من کرد گفت اسم اینشون آیدین دانشجو دبیری زیست شناسی هستن بعد یه مقدار خرید کرده بودم که نسرین خانوم گفت بزارشون دم در اتاق خودم برشون می دارم بعد رفتم در اتاق نسرین خانوم زیر چشی نگاهی کردم دیدم دارن به من نگاه می کنن خوب که دقت کردم دیدم ثریا خانوم نگاهش به منه گفتم حتماًً نسرین خانوم ماجرای من رو بهش گفته (پیش خودم گفتمبهتر، نسرین خانوم با من حال می کنه من هم با ثریا خانوم) وسایل رو گذاشتم برگشتم تو اتاق خودم ثریا خانوم هم رفت نسرین خانوم اومد در اتاق گفت چیکار کردی مرخصی گرفتی گفتم بله گفت خوب شد کارات رو بکن یه دوش بگیر بیا نهار بخریم کارام رو کردم رفتم اتاق نسرین خانوم نهار بخورم بعد نهار به نسرین خانوم گفتم ثریا خانوم کیه گفت دوستمه خیلی خانم خوبیه اون ماما هستش گفتم چپ چپ نگاهم می کرد گفتمنکنه بهش ماجرامون رو گفتی گفت بصورت مستقیم نه ولی بهش رسوندم یعنی اون می دونه که شما دوجنسی هستین گفت قبل از اینکه تو بیای من با اون بودم گفتم پس تو با اون هم بودی گفت آره نگران نباش تو برا من یه چیز دیگه ای گفتم دیگه چی چیزی مونده به من نگی گفت عزیزم ناراحت نشو من باهاش صحبت کردم که تو اون رو بکنی گفتم چیییییییییییی گفت آره یعنی تو دوست نداری اون رو بکنی گفتم آره اما گفت دیگه اما نداره حالا برو آماده شو برا شب بهش بگم بیاد گفتماون مگه کسی باهاش زندگی نمی کنه گفتبله اون با مامانش زندگی می کنه بعد بهش زنگ زد گفتثریا جون امشب بیا آیدینم می خاد بنتت بعد زد زیر خنده بعد بهم گفت بیا ثریا خانوم کارت داره بعد گوشی تلفن رو گرفتمبعد از سلام کردن اون گفتمن امشب میام تا حال کنیم منتظر باش بعد خداحافظی کرد نسرین خانوم گفتامشب می خام بکنم تو کونت گفتمشما هم می خاین با من حال کنید گفتهم تو حال کن هم من اومدم تو اتاقم خیلی هیجان زده بودم خواب رفتم بعدازظهر بیدار شدم خیلی استرس داشتم اصلاً هیجان زده بودم کارهام رو کردم حدود ساعت 7 عصر بود نسرین خانوم اومد در اتاق گفتبیا بریم تو اتاقم من رفتم تو اتاقش گفتچرا استرس داری تو باید خوشحال باشی دیگه ساعت 830 بود که ثریا خانوم اومد باهم دست دادیم بعد باهم روبوسی کردیم نسرین خانوم یه نوشیدنی اورد خوردیم بعد نسرین خانوم رو کرد به ثریا خانوم گفتشلباسات رو ازشون در بیار تا آیدین بیشتر باهات آشنا بشه روسریش رو درآورد بعد مانتوش رو در اورد یه تاپ زیر مانتوش بود موهاش هم تقریباً بلند بودن شلوار رو توی اون اتاق دراورد وبا یه شلوار تقریباً چسبون و نازک شرتش که از زیر شلوارش پیدا بود اومد باسن خوبی داشت بزرگتر از باسن نسرین خانوم بود وقتی راه می رفت خیلی باسنش رو تکون می داد تا من تحریک بشم بعد شام ثریا خانوم افتاد به رقصیدن یا رقص باسن می رفت یا رقص سینه خیلی باحال بود طوری که من کاملاً نسبت بهش حشری شدم نسرین خانوم رفتیه لباس راحتی پوشید اومد گفتثریا جون آماده ای گفت من آمادم نسرین خانوم رو کرد به من گفت حاضری بعد گفت من می شینم تا ببینم شما چیکار می کنین ثریا خانوم اومد جلو پیرهنم رو در اورد شروع کردیم به لب گرفتن بعد من هم تاپش رو در اوردم و بعد سوتینش رو ، سینه های بزرگی داشت تو دست جا میشدن بعد شروع کردم به خوردن سینه هاش بعد اومد شلوارم رو طوری اورد پایین که کیرم اومد بیرون شروع کرد به ساک زدن خیلی حال می داد بعد از چند دقیقه رو کیرم یه کاندوم کشید بعد پشتش رو کرد به من و قسمتی از شرتش رو در اورد کونش جلوم بود نسرین جون اومد یکم روغن زد رو کیرم بعد کردم داخل کونش، کونش بد نبود ولی نسرین خانوم خوب تو کونش گذاشته بود یکم سوراخش گشاد شده بود وقتی کردم توش شروع کرد به آه کشیدن من تلمبه میزدم و هی تلمبه زدنام رو بیشتر کردم تا یه 10 دقیقه طول کشید دیگه داشت آبم میومد دیدم نسرین خاونم لباسش رو در اورد و سینهاش رو داد بیرون گفتوقتی اومد بریزش رو سینه هام ثریا خانوم گفتپس من چی، من هم سریع کیرم رو از تو کون ثریا خانوم کشیدم بیرون کاندوم رو در اودرم ثریا خانوم هم سینه هاش رو گرفته بود آماده تا آبم رو بریزم رو سینه هاش آبم باشدت پایان اومد و اون رو ریختم روسینه های هردوشون بعد هردو شون باهم سینه ای که آبم روش ریخته بود شروع کردن به مالیدنش به کیرم خیلی حال می داد بعد من دراز کشیدم نسرین خانوم و ثریا خانوم رفتن بدنشون رو شستن اومدن نسرین خانوم اومد سمت من گفت حالا نوبت منه( ثریا خانوم هم خودش رو تو همون اتاق خشک می کرد ) نسرین خانوم شروع کرد به در آوردن پایان شلوارم و بعد شرتم رو در اورد من کامل لخت بودم کیرم کوچولو شده بود گفت بلند شو یه چرخ بزن تا یه چرخ زدم چشم ثریا خانوم به کونم افتاد گفت عجب چیزیه بعد اومد جلو چند بار با دستش زد رو کونم بعد نسرین خانوم کامل لخت شد اومد جلو کیرش رو گذاشت دم دهنم گفت شروع کن من هم شروع کردم به ساک زدن بعد رو کرد به ثریا خانوم گفتبیا جلو شرتت رو در بیار اومد جلو شرتش رو در اورد دیدم یه کیر نسبتاً بزرگ اومد بیرون نسرین خانوم گفت از این هم پذیرایی باید بکنی گفتم شما به من گفتید گفتن حالا ببین، پیش خودم گفتم امشب حتماً پاره می شم چون کیرنسرین خانوم رو کامل امتحان نکرده بودم تازه یه کیر بزرگتر هم آماده بود بعد شروع کردم به ساک زدن دوباره البته این بار برا ثریا خانوم هم ساک می زدم اونمی گذاشت تو دهنم اون یکی می کشید بیرون حسابی دهنم سر شده بود دهنم هم پر مایع لزج و هی می دادمش بیرون بعد نسرین خانوم گفت چهار دسته پا بخواب بعد نسرین خانوم اومد جلو دهنم دوباره کیرش رو کرد تو دهنم به ثریا خانوم گفت برو سوراخ کونش رو آماده کن از مایعهای لزج می زد با انگشتاش در سوراخ کونم هی با انگشتاش تند تند تلمبه می زد تو کونم دیکه کونم رون شده بود ولی سوز می زد بعد بازبونش شروع کرد به لیس زدن سوراخ کونم بعد نسرین خانوم اومد پشتم کاندوم کشید رو کیرش و شروع کرد به داخل کردن کیرش یه فشار داد و پایان کیرش رفت تو کونم شروع کرد به تلمبه زدن خیلی کونم می سوخت (آخ اوخم )بالا گرفت خیلی درد داشت ولی چون داشتم برا ثریا خانوم ساک می زدم صدا زیاد بلند نبود نسرین خانوم هی تند تند تلمبهمی زد و هی ضربه به کونم می زد کونم می سوخت بعد ثریا خانوم اومد پشتم کاندوم به رو کیرش کشید و هلش داد تو کونم چون سوراخ کونم هنوز از کیر نسرین خانوم باز بود درد کمتری داشت ولی کیر ثریا خانوم کلفتر بود تو تلمبه زدن خیلی درد داشت خلاصه 15 دقیقه این کارها طول کشید بعد دستم رو گرفتن بلندم کردن من حال نداشتم و پایان بدنم بخصوص کونم خیلی درد می کرد حس کردم کونم باز شده رفتیم تو حیاط یه زیلو انداختن نسرین خانوم دراز کشید روبه کمر کیرش رو گرفت تو دستش گفت بیا بشین روش رفتم نشستم بعد ثریا خانوم اومد دوباره کیرش رو کرد تو دهنم دوباره ساک می زدم براش بعد از چند دقیقه حالتم رو عوض کردن من رو خوابوندن رو زمین بعد پاهام رو دادن بالا وثریا خانوم اومد کرد داخل کونم بعد ثریا خانوم اومد نشست رو صورتم کیرش رو از لای پاش کرد تو دهنم بعد هر دوشون کاندومها رو در آوردن و کیر هردوشون رو کردن تو دهنم تو دهنم و براشون ساک میزدم تا آبشون اومد و همه دهنم رو پر آب کردن و من هم همش رو ریختم بیرون نسرین خانوم دستش رو با اون آبها خیس کرد و اومد پشت کونم شروع کرد به انگشت کردنم اول با دو انگشت، بعد با سه انگشت، تا حس کردم کونم پاره شده دیدم پایان چهار انگشت نسرین خانوم تو کونمه بعد یکم تلمبه زد و بعد درش اورد گفتبعداً همش رو میکنم داخلش بعد بلندم کردن دیگه حتی راهم نمی تونستم برم رفتم دستشویی دیدم کونم خونیه اومدم بیرون بعد نسرین خانوم دستمال کرد تو کونم تا خون بیرون نریزه بعد اون شب از درد کونم خواب نرفتم فردا صبح ثریا خانوم اومد گفت بیا یه آمپول مُسکن برات بزنم دردش کمتر بشه بعد یه آمپول اورد به کونم زد گفت دیشب خیلی حال داد عجب بچه کونی داری چون کونم خونی شده بود و زخم بود تابهبود زخمش اگه می خواست نسرین خانوم براش فقط ساک می زدم چند بار اینکار رو کردم ثریا خانوم هم چند روزی یک بار بهم سر می زد …ادامه …نوشته آیدین

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *