ماجرای آیدین بچه کونی (۳)

0 views
0%

قسمت قبلباسلامامروز می خام ادامه ماجرای مریض شدنم و عروسی رفتنمون رو براتون بگم، بخاطر ماجرایی که قسمت قبل گفتم چند روزی خونه ثریا خانوم بودیم بعد از 20 روز که تقریباً زخمم خوب شده بود بلیط هواپیما گرفتیم و برگشتیم خونه من بعد از چند روز غیبت که به دانشگاه نرفته بودم ا لبته با یه گواهی که ثریا خانوم برای(استراحت برا گلو درد شدید و آنفلانزا) گرفته بود برام رفتم دانشگاه تحویل آموزش دادم با یه زحمتی بالاخره قبول کردن و پایان غیبتهام رو بخشیدن چند روزی گذشت یه شب بعد از چند ساعت درس خوندن خسته شدم اومدم تو حیاط تا یه هوایی عوض کنم رو تخت نشسته بودم که نسرین خانوم اومد نشست کنارم رو تخت گفت چه خبر، درسهات رو می خونی یا فقط وقت تلف می کنی گفتم نه درسهارو می خونم بعد گفت امروز دختر خاله مادرم زنگ زد گفت که این هفته عروسیشه من و ثریا خانوم رو دعوت کرد گفتم ثریا خانوم رو از کجا می شناسه گفت تو دانشگاه همکلاس بودن گفت دختر خالم گفته از وقتی ثریا خانوم منتقل شده شمال شماره تلفنی ازش ندارم تو دعوتش کن بعد نسرین خانوم به من گفت پنجشنبه کارات رو بکن که بریم عروسی گفتم من هم بیام گفت آره گفتم کجا بیام فامیلت چی میگن نمی گن این کیه اومده عروسی گفت فکر اونجاش رو کردم بهشون می گم تو دانشجویی و تو خونه یه اتاق بهت دادم گفتم تنها نمونه بیارمش عروسی گفتم نمی دونم هر جور خودتون می دونید خلاصه ثریا خانوم هم چهارشنبه اومد نسرین و ثریا خانوم حسابی بخودشون می رسیدن به منم می گفتن برو این کار رو بکن برو اون کار رو بکن خلاصه پنج شنبه من و نسرین خانوم و ثریا رفتیم عروسی خیلی خوش گذشت نسرین خانوم من رو به دختر خالش معرفی کرد دختر خانلش گفت خیلی کار خوبی کردین اومدین خلاصه شام خوردیم بعد از بزن و برقصهای فراوان نسرین خانوم و ثریا خانوم و خوردن مشروب (البته نسرین خانوم من رو برد پشت سالن یه جای خلوت و یه پوک بهم داد) تو همون خلوتی اینقدر مست بود که می گفت لخت شو من با زور بهش فهموندم که نمی شه اینجا مجبور شدم کونم رو طرفش کردم چند انگشت حسابی من رو کرد تا رضایت داد ساعت 12شب خداحافظی کردیم اومیدم با ماشین ثریا خانوم که بریم خونه سر راه نسرین خانوم به ثریا دم گوشش یه چیزی گفت من متوجه نشدم تا نزدیک یه پارک ثریا خانوم وایساد کسی تو پارک نبود گفتم چرا وایسادی ثریا خانوم گفت امشب اینجا می مونیم خیلی حال می ده گفتم خیلی سرده تا صبح یخ می زنیم تازه چادر از کجا وسیله گرم کردن برا خودمون نداریم بعد ثریا خانوم گفت اون با من بعد پیاده شدیم چادر مسافرتی رو از تو ماشین در اورد و زیر یه آلاچیق باز کرد بعد یه بخاری نفتی هم از تو ماشینش در آورد گفت اینم برا گرم کردنمون بعد رفتیم تو چادر، چند پتو هم تو ماشین داشت آورد که سردمون نشه (فهمیدم قبلاً هماهنگ کردن باهم) تقریباً ساعت 51 شب بود که نسرین خانوم رو کرد به من گفت چرا لباسات رو در نمیاری گفتم اینجا نمی شه گفت این هم شد مثل عروسی چرا نمی شه در بیار لباسات رو (گفتم عروسی فرق می کرد هر لحظه ممکن بود کسی اونجا بیاد)خلاصه مجبور شدم لباسام رو در آوردم بعد نسرین خانوم یه دستمال آورد رو چشمام رو بست گفتم چرا چشمام رو می بندی گفت تو کار نداشته باش بعد از چند ثانیه ثریا خانوم من رو به خودش نزدیک کرد دستم رو گذاشت رو کیرش گفت شروع کن من هم شروع به ساک زدن کردم تو چادر گرم بود ولی یه خورده من سردم بود چون لباس تنم نبود همین جور که برا ثریا خانوم ساک می زدم نسرین خانوم با انگشتاش شروع به انگشت کردنم کرد اینقدر تند تند انگشتش رو فرو و بیرون میاورد که سوراخ کونم سر شده بود بعد از چند دقیقه دستم رو گرفتن و بلندم کردن سر پا با یه چیزی که از بوش فهمیدم کرم بود کونم رو چرب می کردن بعد سر چشام رو باز کردن من رو چهار دسته پا کردن سرم رو تقریباً تا شکمم از چادر بیرون گذاشتن ولی کونم رو داخل چادر داشتم یخ می زدم دوباره شروع به انگشت کردنم کردن بعد از چند دقیقه نسرین خانوم در چادر رو باز کرد و در گوشم گفت عزیزم این یه پوزیشن جدیده بعد ثریا خانوم کیرش رو کرد تو کونم و شروع به تلمبه زدن کرد نسرین خانوم هم سعی می کرد از بالای سوراخ کونم انگشتش رو وارد کونم بکنه با چرب کردن دستش این کار رو کرد ثریا خانوم تلمبه می زد و نسرین خانوم با انگشتش تو کونم می کرد تقریباً ساعت 52 شب بود که نسرین خانوم گفت بسه بخوابیم من خوابم میاد بعد رختخواب که پهن کردیم ثریا خانوم رو کرد به من گفت امشب باید پیش نسرین بخوابی بعد رختخوابم رو انداخت بغل رختخواب نسرین خانوم نسرین گفت لباسات رو نپوشی بعد هر دوشون رفتن تو رختخوابهای خودشون من هم رفتم زیر پتو تو بغل نسرین خانوم خوابیدم دقیقاً کیر نسرین خانوم به کونم می خورد نسرین آهسته طوری که ثریا نفهمه در گوشم آرو گفت کونت رو بده عقب بعد لای کونم رو باز کرد و کیرش رو داخل کونم کرد بعد گفت دیگه جابجا نشی که نمی خوام کیرم رو از کونت در بیارم نسرین خانوم من رو محکم به خودش چسبیده بود تو همون حالت خوابم برد ساعت 306 صبح بود که با صدای بوق چند ماشین بیدار شدم و بعد نسرین من رو بوس کرد گفت عزیزم دیشب خوش گذشت گفتم آره گفت ادرارم میاد نمی تونم برم دستشویی می خوام تو کونت بریزمش خیلی کمه بعد تو کونم ادرار کرد من حس گرمی تو کونم می کردم کونم پر شده بود بعد یواش کیرش رو طوری که چیزی بیرون نریزه کشید بیرون گفت چیزی در این باره بهثریا نگی بعد من لباسام رو پوشیدم رفتم دستشویی پارک تو دستشویی پایان ادرار نسرین خانوم از کونم اومد بیرون وقتی اومدم بیرون حس می کردم سوراخ کونم هنوز بازه آخه چند ساعت کیر نسرین تو کونم بود بعد اومدم دیدم ثریا خانوم هم بیدار شده گفت دیشب خوب بود تو بغل نسرین یه ناگه به نسرین خانوم کردم و با لبخند گفتم خیلی خوب بود بعد وسایل رو جمع کردیم و اومدیم خونه یه دوش گرفتیم خیلی حال داد.1 -لطفاً نظر بدید 2- هر نظری حتی نظر خصوصی که دارید به ایمیل بفرستید [email protected]

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *