خوب من عضو همین سایت هستم و اولین بار هم هست که داستان اولین سکس هامو دارم تعریف میکنم، ساسان هستم، الان 24 ساله هستم، این داستان بر میگرده به زمان بچگیم و زمانی که خیلی کوچیک بودم، کلاس سوم ابتدایی، چند تا دوست داشتم اون موقع که یکیشون اسمش صادق بود و یه برادر کوچیک تر به نام سهراب داشت که تقریبا سه چهار سال از ما کوچیکتر بود و ما باهم همیشه توی کوچه و بیرون و حیاط و پشت بوم با چند تا دیگه از بچه ها بازی میکردیم، اون موقع سکس برامون عجیب بود اما میشنیدیم که یکی دوتا از بچه ها یکی دیگه از بچه ها به نام امین رو میبردن خونه شون و میکردن، و ما هم فقط میشنیدیم، و سکس واسمون عجیب بود و در این مدت ما چندتا باهم بودیم، من چندبار موقع شاشیدن دودول یا همون کیر صادق رو دیده بودم، یجور خاصی بود، اندازه اش از مال خودم بزرگتر بود و البته شکلش هم فرق میکرد، من یکی دوبار کیر صادق رو دیده بودم و توی دلم ازش خوشم اومده بود، اما نمیدونستم چطور توجهش رو بهم جلب کنم، چند بار وقتی تنها بودیم و داشتیم بازی میکردیم کنارش داز کشیدم و خودم رو ولوو میکردم اما صادق اصلا حواسش نبود به من، تا یک روز که منو صادق و سهراب داشتیم توی خونه صادق اینا بازی میکردیم، و سهراب قرار بود مارو پیدا کنه اوونجا بود که صادق رفت پشت پرده و من هم بدو بدو رفتم پشت پرده و جلوش وایستادم و خودم رو عقب عقب بهش و به کیرش فشار دادم و کونم رو بیشتر فشار دادم و یه کوچولو تکونش هم دادم تا قشنگ برم توی بغلش،توی همون وضعیت بودم که صادق هم دستش رو دور بدنم حلقه کرد و بیشتر من رو فشار داد و حس کردم که کیرش کوچیکش هم یه کوچولو تکون خورد و بلند شد، بعد که سهراب از توی پذیرایی خارج شد من سریع جامو عوض کردم، بعد که صادق هم خوشش اومده بود وقتی من رفتم و پشت مبل دراز کشیدم اومد و روم دراز کشید و خودش رو بهم فشار میداد این اولین تماس ما بود ولی دومیش خیلی متفاوت و به موقع وعالی بود، چند روز بعد دوباره داشتیم خونه ما بازی میکردیم من پیشنهاد دادم که منو صادق نقش پدر و مادر رو بازی کنیم و سهراب بشه بچه مون من میشم مادر سهراب و صادق میشه باباش و بازی میکنیم، به سهراب گفتیم منو صادق تازه ازدواج کردیم و نمیشه که همون اول بچه داشته باشیم و بچه مال بعده و چند وقت بعد به دنیا میاد پس باید بره تا سر کوچه و برگرده وتا اون زمان ما بازی میکنیم و بچه مون به دنیا میاد، صادق و سهراب قبول کردن و سهراب رو فرستادیم که بره تا سر کوچه و برگرده و من دل توی دلم نبود، اونجا بود برای اولین بار که یه کیر رو جلوم دیدم و با دست لمسش کردم و باهاش بازی کردم و…..، سهراب که رفت و در رو بست من رفتم توی اتاق خواب دراز کشیدم و شلوارم رو هم کشیدم پایین و داز کشیدم دمر، صادق هم بدونه هیچ حرفی اومد با شلوار روم دراز کشیدو هی هم صورتم رو بوس میکرد و هی خودش رو بهم فشار میداد، بعد از روم بلند شد و شلوارش رو نصفه کشید پایین و کیرش رو در آورد و لپ ها ی کونم رو زد کنا و کیرش و گذاشت ما بین دوتا قاچ کونم و هی فشار میداد و هی منو میبوسید و من زیرش بودم و حس خاصی داشتم و داشتم لذت میبردم ولی برام کافی نبود یه مدت که گذشت وسوسه شدم و بلند شدم و روز زانوهام و حالت داگی وایستادم و میخواستم که صادق کار رو پایان کنه، نمیدونستم چطوریه اون موقه یهو یواش یه چیزی رو روی سوراخ کونم حس کردم و فهمیدم که صادق یه تف هم با دستش به سوراخم مالید و انگشت کرد و یواش یواش کیرش رو فرو کرد داخل کونم خیلی خیلی خاص بود و داشتم بیهوش میشدم اصلا تا بحال تجربه اش نکرده بودم و خیلی خاص بود و صادق چند بار عقب جلو کرد و سهراب زنگ زد و هردوتا بالا کشیدیم و در رو باز کردیم و بازی معمولمون رو کردیم.نوشته ساسان
0 views
Date: June 26, 2019