سلام من اسمم سعیده الان 32سالمه این جریان مربوط شروعش مربوط به 20سال پیشه من ازسن 12تا15سالگی بچه کون بودم البته لاغر بودم وظاهرمم زیادخوشکل نبود ولی کون خوب ونرمی داشتم کونم نسبت به هیکلم بزرگ بود ونرم چندتاازبچه های روستامون که میدونستن زیر شلوارم چه کون نازی هست همیشه دنبال فرصت بودند تا کونم بذارند ازجمله آنهااصغرپسرهمسایه بود که چندین بار هم تا دم کردنم پیش رفت ولی هربار با رندی وزرنگی و شانس از شر کیرش خلاص شدم وخوشحال بودم و ادعام میشد که اصغر که دست رو هرکی گذاشته بودکارشوتموم کرده بود ولی نتونست منو کونم بذاره ومن آدم زرنگی هستم…خلاصه بقیه داستان مربوط به 6ماه پیشه بعداز20سال من داشتم از روبروی خونه اصغر که حالاخودش متاهلم هست رد میشدم من 32ساله اونم 36ساله دوسالی هم بود که بدلایل کاری ندیده بودمش وقتی دیدمش سلام واحوالپرسی وخلاصه شروع به صحبت کردیم اون داشت توخونش تنهائی بنائی میکرد وازتوکوچه آجر میبردتوخونشون کسی هم خونشون نبود یواش یواش حرف به خاطرات قدیمی کشیده شد واصغر به من گفت یادت هست توفقط یه بچه کون بودی که ازترس اینکه من بکونمت همیشه ازدستم فرار میکردی حالاوضعت خوب شده وچاق شدی وبرای ماقیافه میگیری؟اینم بگم من الان چاقم و100کیلو وزن دارم همین الانشم بدکونی نیستم ..خداروز بدنده میگن آدم پرادعاهمیشه روش کم میشه یه مرتبه حرفی زدم که ای کاش نزده بودم گفتم اصغر اینکه نشد حرف درسته توخیلی هاروکردی وجرررشون دادی ودنبال من هم بودی ولی خوب توکه نتونستی منوبکونی الان من سرموبالامیگیرم وادعام میشه ولی اگه کیرتوخورده بودم الان جلوی تو سرم پایین بود وای انگار این حرف آتشی به جان اصغر انداخت باعصبانیت گفت من ملاحظتو میکردم وگرنه توعددی نبودی که ازدستم دربری همین الان حرفتو پس بگیر وگرنه همین حالامیبرمت توخونه وطوری کونت میذارم که تا آخر عمر یادت نره بگو غلط کردم من احمق هم دوباره خرشدم وشاید گول هیکلم روخوردم گفتم خودت غلط کردی اگه میتونی ببرم توخونه وکونم بذار…تا اومدم به خودم بجنبم اصغر زیرپای من بود ومنوکاملااززمین بلند کردوروشونه هاش گذاشت تاببره توخونه هیچکسم توکوچه نبود به دادم برسه خونش هم خالی ..وای برااینکه روم کنیش بیشترباشه منوبروگوشه حیاطشون تویه انباری انباری پر کاه بود منوانداخت اونجا ووارونم کرد وشلوارمو کشید پائین .بادستاش دوطرف قمبلامو میکشیدتابازش کنه منم مقاومت میکردم ولی وقتی که لاش یه کمی باز شد ویه تف بزرگ وغلیظ انداخت درش دیگه وارفتم وامیدم نامید شد…همون اول کیرشو هل داد توکونم وهی میداد تو منم میخواستم دادبزنم که سرموکرد زیریه خربار کاه وجاتون خالی یه کیر 20سانتی روتانه نوش جان کردم حدود یک ساعت روم بود وتلمبه میزد دست آخرم که دیگه حال نداشتم آبشوریخت تو کونم تازه همه آبش نبود کیرشوازتوکونم درآوردوکرد تودهنم تازه کیرشم چون تاته رفته بود تو کونم سرش پر ازعن خودم بود خلاصه هر20سانت کیرو دادتودهنم تاحلقم رسیده بود ویه ساک حسابی هم رودستم گذاشت وآبشوریخت تودهنم باعنای خودم به زور خوردم داد….بعدشم گفت که کونت جرررخورده برو بیمارستان …منم جرخورده وکیر خورده لنگ لنگان از خونش فرار کردم تادوباره کار دستم نداده بود حالامیگم کاش همون 20سال پیش کیرشوخورده بودم ونذاشته بودم بزرگ بشه وجرررم بده ضمنادیگه نباید هرجاآدم پرادعائی کنه این داستان عین واقعیته…ازش درس عبرت بگیرید .نوشته saeeddaf
0 views
Date: November 25, 2018