ماجرای من وشوهر خواهرم

0 views
0%

سلام اسم من شیماست 25 سالمه دو ساله ازدواج کردم داستانی که میخوام براتون تعریف کنم یه داستان واقعی که برام اتفاق افتاده ماجرا از اونجا شروع شد که یه روز خواهرم ازم خواست برای مراقبت از بچه هاش به منزلشون برم اخه وقت ارایشگاه داشت ساعت4 بود امین (شوهرم ) منو دم منزلشون پیاده کرد رفتم بالا پری در و باز کرد کلی عجله داشت سلام کرد بچه هارو به من سپرد ورفت خواهرم دو تا پسر 2 قلو 1 ساله داره رفتم اتاق لباسامو عوض کردم هوا خیلی گرم بود یه تاپ دکلته سفید پوشیدم با یه دامن روی باسنی صورتی 1 ساعتی گذ شت بچه ها خواب بودن منم تو حال داشتم ماهواره نگاه میکردم شبکه روس داشت فیلم سوپر میداد منم از انجور فیلما دوست دارم. تو حال خودم بودم که زنگ زدن منم به هوای پری همونجوری رفتم در رو باز کردم که دیدم بهرامه (شوهرپری) چنان جیقی زدم که خودمم ترسیدم اخه من به خاطر مردم همیشه با لباسایه بسته و با روسری جلوی بقیه میگردم پریدم تو اتاق سریع مانتوپوشیدم شالمو سرم کردم اومدم بیرون بهرام خندش گرفته بوده سلام کردم گفتم تو اینجا چیکار میکنی گفت پری زنگ زد گفت کارش طول میکشه من بیام خونه اگه تو کاری داری بری حالا تو چرا ترسیدی گفتم انتظارشما رو نداشتم رفت تو اتاق لباساشو عوض کرد گفتم چای میخوری گفت نه ویسکی تو یخچاله اگه زحمتی نیست اخه بهرام مشروب خوره تیره براش اوردم گفت چرا یه پیک اوردی مگه خودت نمیخوری( اخه من عاشقه مشروبم ولی مردم نمیزاره زیاد بخورم) گفتم دوست دارم بخورم ولی امین بفهمه ناراحت میشه گفت بخور نمیزاریم بفهمه بعد از یه زره منومون قبول کردم نشستیم 2 سه پیک خوردیم چه مشروبی بود داغ داغ شده بودم داشتم عرق میکردم گفت چرا مانتو رو در نمیاری گرمته گفتم اخه لباس ندارم لباسای پریم بزرگه برام گفت مگه لباسای خودت چشه اهان میترسی امین ناراحت شه باشه نمیزاریم اینم بفهمه باشه؟ منم که تو حاله خودم نبودم رفتم مانتو و شلوارمو در اوردم دامنم و پوشیدم اومدم پیشش نشستم گفت اخیش حالا خنک شدی یه پیک بریزم گفتم نه دیگه میترسم حالم بد شه گفت اون با من 1 دو پیک دیگه خوردیم دیگه نمیتونستم سرمو نگه دارم سرمو گذاشتم رو پاهاش چشامو بستم که یکهو دست بهرامو رو موهام حس کردم نای بازکردن چشامو نداشتم راستشو بگم بدمم نیومده بوده دستشو برد تو گردنم که یکهو راست شدن کیرشو زیر سرم حس کردم دستشو اروم اورد پایین کرد زیره تاپم سینه هامو فشار داد دیگه نفسام به شماره افتاده افتاده بود به سختی چشامو باز کردم با خنده گفت اینم نمیزاریم بفهمه اینو گفتو لباشو گذاشت رو لبام نمیدونید با چه ولعی لبامو میخوردکیرشم زیر سرم بالا وپایین میشد دیگه طاقت نیوردم کیرشو از زیره شورتش در اوردم وای چه کیری سفید بزرگ که فقط تو فیلما دیده بودم کیرشو تا ته کردم تو دهنم وای چه حالی میداد بهرام منو بقل کرد برد روی تخت انداخت شورتمو در اورد پاهامو باز کردکیرشو لب سوراخم گذاشت یواش فشار داد وای چه کیری داغ داغ شروع کرد به تلمبه زدن داشتم جر میخوردم التماسش میکردم ولی اون محکمتر میکرد بلندم کرد چهار دست و پا نشستم کرم به سوراخ کونم مالید و انگشت کرد کیرشو کرد توکونم منم دهنم رو بالش بود و بالشو از درد گاز میزدم وای چه حالی بود همونجور که داشت میکرد یکهو برم گردوند کیرشو در اورد آبشو ریخت رو سینه هام محکم بقلم کرد ولباشو گذاشت رو لبام بلندم کرد بردم حموم با هم یه دوش گرفتیمو اومدیم بیرون منم تا پری نیامده بود لباس پوشیدم و رفتم یه اعتراف دیگه هم بکنم دیگه سکس با مردم بهم حال نمیداد از اون موقع به بعدش ما حداقل ماهی چهار پنج دفعه با هم سکس داشتیمنوشته minafz

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *