ماجرای من و دخترخاله

0 views
0%

سلامالان ٢٤ سالمه خاطره ام ٣سال پيش اتفاق افتاد براممن ي دخترخاله دارم كه ٢ تا بچه دارههرموقع كه عيدا يا تابستونا خونمون ميومد خودشو بمن ميمالوند داخل اتاق يا آشپز خونههروقت كه خونه خلوت ميشد خودشو يجورايى بمن ميمالوند٣سال پيش كه كاردانيمو تموم كردم و تابستون خونه بودم و بدجورى توكف سكس بودمي روز كه بادوش دخترم بيرون بودم و از بس سعى كرده بودم دوسدخترمو راضى كنم كه بياد خونه دوستم و يه حالى باهاش بكنم ديگه خسته شده بودمدختره نازونوزه زيادى ميكرد فقط دوسداشت تلفنى نازكنهميترسيد بياد بيرون باهاممنم ديگه كم كم ازش سرد شده بودم همون روزابود كه شنيدم اونا قراره بيان خونه مااومدن خونه ماشوهرش نيومده بود با ٢تابچه هاش اومداون هميشه توى بساطش جدول داشت و جدول حل كردنشم خوب بودمنم اونروزا خوب تحویل ميگرفتمهميشه كه ميومدن ٤ يا ٥ روز خونمون چتر ميشدنبعد ازظهر بود كه با خواهرم داشت جدول حل ميكردكه منم رفتم كمكشون كنممن جدول حل كردنم خوب نيست فقط كنارشون نشستمچند دقيقه اى گذشت كه خواهرم بلند شد و رفت آشپز خونهخلاصه ما تنها شديماون دستشو بدستم ميزدمن خودمو به بيخيالى زده بودمخلاصه ميدونستم كه ميخارهبعدش داشت اسمس هاى مجلرو ميخوند كه يهو بمن گفت شمارت چنده شمارتو بده بهممنم بهش گفتم و همون لحظه بهم ميس انداخت خاهرم هم پيش مانشسته بود كه شمارشو بهم دادخلاصه همون شب بهم اسمس رومانتیک ميفرستادمنم بهش اسمس رومانتیک فرستادمخلاصه بعد از چند روز رفتنوموقع رفتن بهم گفت اومدى تهران بيا خونمدوسدارم بياى بهم سربزنىبعد از يماه من رفتم تهران خونه مجرديه برادرم تا يخورده حالو هوا عوض كنمبهش اسمس دادم كه حتما ميرم خونشچند روز خونه برادرم بودمتااون موقع فك نميكردم كه بتونم بادخترخالم سكس داشته باشمي شب بهم اسمس زد كه(دوسدارى بغلت باشم)جاخوردماسترس و شهوتم زد بالا تعجب كرده بودمچندتا اسمس دادم بهش ديدم بدجو پايستو بدجور هم شهوتيهدوسه روز بعدش رفتم خونششوهرش سركاربود و پسر بزرگش دوازده سيزده سال بيشتر نداشت كه شهرستان پيش مادربزرگش بود، پسر كوچيكش كه سه چهار سالش بود خونه بودرفتم تو خونش خيلى تحویلم گرفتهردوتامون داشتيم از شهوت ميتركيديماومد كنارم نشست ولى پسر كوچيكش وسطمون نشسته بوداز پشت سر پسرش دستاى همديگرو گرفته بوديم خيلى شهوتى شده بودمبه پسرش گفت برو تو كوچه بازی كنپسرش اول گفت نهولى بعدش پاشد رفت كوچه بازى كنهديگه فقط منو و خودش تنها بوديمخيلى خجالت ميكشيدم ازشبمن نزديك شدشروع كرديم به لب گرفتنخيلى آروم و خوب لب ميگرفتهم زمان كه لب ميگرفتيم سينه هاشو مي مالوندمالبته از رو لباس ميمالوندمچون خونش طبقه هم كف بود ممكن بود پسرش يهو برگرده خونهوتابيايم جمش كنيم تابلو بشهخلاصه از رو لباس كسشو ميمالوندمبدجورى مست شده بودانگار تاحالا كسى كسشو نمالونده بوداونم كيرمو ميمالونديه رب باهم همينطورى وررفتيم كه پسرش زنگ درو زد وماهم از بغل هم جداشديمدختر خالم رفت درو باز كرد اومدپسرش كه اومد خونه ديگه همش كناره من بود و ولم نميكرد از سروكولم بالا ميرفتاون روز از ساعت ٣ تا ٦ بعدازظهر خونش بودمو هيچ فرصتى ديگه پيش نيومد كه بغلش كنمازخونش كه برگشتم رفتم خونه مجرديه داداشمرفتم حموم و جق زدم چون بدجورى تحريك شده بودم و تخمام خيلى درد ميكردشبش بهم اسمس ميداد كه خيلى خوش گذشت بهش وخيلى دوسداشت باهم سكس داشته باشهمن بهش گفتم كه خيلى عاشق شدم و دوسدارم شبا بغلت بخابمخلاصه بدجور منوبرد تو كفه خودشچند روزى گذشت صبح ها خيلى بهم اسمس ميداديم چون اونموقع شوهرش خونه نبود راحتتر ميتونست اسمس بدهبعده چند روز ساعت ٩ شب بود كه اسمس زد مردم داره ميره شهرستان پيش مادره مريضش كه بهش سربزنهو پسر بزرگش هم كه شهرستان بودبهم اسمس زد كه امشب بيا كه من و پسركوچيكم تنها هستيمتارسيدم خونش ساعت ١٢ شب بودبعد از سلام و احوال پرسى بهم گفت كه برات جا پهن كردمگفتم تو هم بيا كنارم ديگه گفت كه پسرش تازه خوابيده تاكاملا خابش ببره بعد مياد پيشمرفت تو حالمنم كه تو اتاق پسر بزرگش خابيده بودماصلا خابم نميبرد منتظر بودم بياد پيشم اما يك ساعتى بود منتظر بودمچند تك زدم گوشيشبعد ٣،٢ دقيقه اومد قلبم داشت ازجاش درميومداتاق تاريكه تاريك بوداومد روم خابيد شروع كرد به لب گرفتنخيلى ماهرانه لب ميگرفت،از بس حشري بوديم ديگه فرصتى براى ساك زدن و كس ليسيدن نبودالبته من از كس ليسى زياد خوشم نميادولى خوب لب گرفتيم گردنشو خوردم براش بدجور نفس نفس ميزدخلاصه سريع رفتيم سر اصل مطلب شلوار و شورتمو درآوردمو دامن،شلوار،شورت اونم در آوردمداشتم از خوشخالى بال درمياوردم چونكه اولين بار بود داشته سكس رو تجربه ميكردماون كمر خابيده بود و من روش بودميه ذره تف ماليدم به كيرم و كردم تو كسشانقد كسش داغ بودحتى الان هم كه دارم اين خاطره رو مينويسمهوس كردم كه بازم برم خونش جرش بدمخلاصه شروع كردم به جلو عقب كردنچنان لذتى داشت كه دوس نداشتم كيرمو بيرون بيارمبعد از ٢سه دقيقه جلو عقب كردن آبم باشدت فوران كرد كه نصفش ريخته شد تو كسش و نصفشم ريخت رو شكمش بهش لتم عزيزم نميخاستم بريزم توش يهو اومدگفت اشكالى ندارهدوباره لب گرفتيمانقد لب گرفتيم كه دوباره گيرم بلند شدبازم كيرمو كردم تو كسشو شروع كردم به كردنبهم ميگفت فقط تند بكنانقد كمر زدم كه نفس نفس ميزد بعد ديدم بد جور داره ميلرزه و ارضا شد منم كم كم داشت آبم ميومد بهش گفت بريزم توش گفت بريزمنم آبمو ريختم تو كسشبعد اين قضيهنزديك ٢٠ بار ميشه كه باهاش سكس داشتمالانم هرموقع فرصت پيش بياد باهم حال ميكنيمنوشته نیما

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *