مادر خانمم من رو پادوی خودش کرد!

0 views
0%

مادرزنم ، کاملا من رو نوکر و غلام خودش کرده بودبعد از ازدواج تا خونه ایی مناسب پیدا کنیم یکی دوماهی طول کشید که این مدت ماهم عقد بودیم و داشتیم مقدمات مراسم و …رو اماده میکردیم ، وتا خونه پیداکنم دوماه قبل از جشن عروسیمون خونه پدرخانمم اینها مستقر شدیم تا …. . اخه خونه پدری من شهرستان بود و نمیشد بریم اونجا ، بخاطر کار و شغل و آماده شدن برای مراسم.مادرزنم زنی با اندام پر، میانسال و پر جذبه و پر اُبهت بود که هیچ کسی روی حرفش ،حرفی نمیزد. و کارها هرجور که اون میخواست آخر سر همونجور میشد .بازوهای مادرزنم اونقدر که کلفت بود ، سایه اقتدار واُبهتش رو به هرکسی القا می نمود.همین هیکل و اندام لجام گسیخته اش هم باعث شده بود تا بتواند به همه کس امرونهی کند. اون اصلا ازین زنهای نازک و نارنجی امروزی نیست که همش آخ و اوخ دارند . مادر خانمم به جرات دوتا مرد رو باهم حریف بود. اولش بر باب احترام و ادب هرنظری که میداد من می پذیرفتم و مخالفتی نمیکردم وکم کم هر کاری که داشت من انجام میدادم، مثل خرید های دمه دستی و شستن ماشین و.. حتی بعداز مدتی یک بار جارو کشیدن خونه و شستن ظرفها روهم من باحضور خودش انجام دادم. مادرزنم فقط هر چند دفعه ایی میومد و نظارت میکرد و دوباره میرفت توی سالن مینشست و پاهاش رو می انداخت روی هم و چایی اش را می نوشید. البته تا این حدش رو هروقت خودمون بودیم اتفاق میافتاد اما جلوی دیگر اعضای خانواده اینجوری نبود. یعنی یک جورایی دراصل من رو پادو و غلام شخصی خودش کرده بود . روزها که بقیه میرفتند بیرون دانشگاه و سر کار و…. . من چون شغل ثابتی نداشتم اکثرا به خونه در رفت وآمد بودم و خیلی شده بود با مادرزنم خونه تنها میشدیم، اونموقع بود که از این اتفاقات رخ میداد.مثلا یکبار ماشین مادرخانمم خیلی کثیف و خاکی شده بود که از باب تعارف و… گفتم میخواهید ماشینتون رو بشورم براتون ؟ و همینجور نفهمیدم چی شد که خودم رو درحال شستن ماشین مادر خانمم دیدم و اونم روی بالکن حیاط دست به کمر ایستاده بود و داشت نگاه میکرد و میگفت کجا ها هنوز کثیفه که من بشورم. خلاصه یک لحظه یاد این حرف مادرم افتادم که بعداز خواستگاری و آشناییش با مادرزنم، بهم گفته بود. یادمه که همش میگفت همه امور خانواده زنت توی دست مادرشه، همه کاره مادر زنته . همینطور هروقت که دیر به دیر میرفتیم شهرستان ، مادرم از باب گلایه بهم میگفت مادر زنت بهت مرخصی نمیداد بیای؟ وقتی خودم رو دیدم حالا که دارم ماشین مادر خانمم رو میشورم و اونم دست به کمر ایستاده و داره تماشا میکنه ، یک لحظه حس حقارت و بردگی عجیبی بهم دست داد .همینطور که مشغول شستن لاستیکهای ماشین بودم و نشسته بودم ،حرفهای مادرم نیز در ذهنم یادآوری میشدند، یک آن سرم رو اوردم و نگاهی به مادرزنم انداختم و چشمم به اون بازوهای قطور و ستبرش افتاد که قشنگ معلوم بود بخاطر تاپی که پوشیده بود بازوهاش زده بودند بیرون و بیشتر به چشم میومدند. درهمون حال یک لحظه حس کردم که من چقدر ازین وضعیت راضیم بله ، من داشتم ازین حالت لذت میبردم و دوست داشتم که حرفهای مادرم واقعا درست ازآب دربیاد و مادر خانمم من رو رسما پادو و غلام خودش دربیاره . در نتیجه تصمیم گرفتم که رویاها و افکار مادرم رو براش به واقعیت تبدیل کنم و خودم رو کاملا در اختیار مادرزنم قراربدم . ازین که مادرم چنین فکری درمورد من میکرد لذت میبردم و دوست داشتم یک جورایی بهش عملی هم نشون بدم که حرفهاش درست هست . اونروز بعداز شستن ماشین مادر خانمم ، باورتون نمیشه که مثل یک نوکر و کلفت خانزاد برای مادر خانمم پادویی کردم وحتی خونه رو هم کلا جارو کردم و دستشویی رو هم شستم حسابی ،اونم اوایلش تعارف میکرد و میگفت نمیخواد اما اونقدر من چشم چشم میکردم اونم دیگه رفتارش با من خیلی خودمونی تر شده بود و دستورات پی در پی میداد منم همش میگفتم چشم ، بله ، هرجور شما بفرمایید ، و ….وقتی دستشویی رو میشستم یک دفعه دیدم با اون هیکل مقتدرش اومده و بالاسرم ایستاده داره نگاه میکنه اوف چه تحقیری داشتم میشدم، پرسیدم خوب دارم میشورم دستشویی رو؟ که سرش رو به معنی اینکه خوبه و ادامه بده تکونی داد و رفت. وای من حس میکردم که سگ دست آموز مادر خانمم هستم از اون روز به بعد دیگه این شده بود کارمن مادر خانمم من رو مثل یک سگ دمه دستیش کرده بود، وهرجایی که میرفت، من رو هم دنبال خودش میبرد وبهم همش دستور میداد، دیگه کم کم همه اعضای فامیل خانمم فهمیده بودند که مادر خانمم دامادش رو مثل موم توی دستهاش گرفته و باصطلاح میگفتند ؛ گردن دامادش قلاده انداخته.من به دفعات اینو شنیده بودم که به مادر خانمم لای صحبتهاشون در مهمونی ها میگفتند. اونم خنده میکرد و میگفت باید با مردها همینکار رو کرد.مادرزنم کم کم ازمن یک سگ سند خورده ایی ساخت که قلاده اش رو توی دستهای خودش گرفته و هرطوری که میخواد همونطور آموزش میده بهش. دقیقا من یک سگ قلاده بسته بودم که قلاده ام رو مادرزنم بسته بود به گردنم و من رو آدم خودش کرده بود. تا جایی که بهم دستور میداد تا جلوی مادر و پدرم بهش تعظیم کنم و گوش به دستوراتش باشم تا جایی که دیگه حتی جلوی مادرم هم حاضر بودم که بگم من پادو و نوکر پایان عیار مادرزنم شدم.یک روز که مادروپدرم اومده بودند اینجا و این وضعیت منو دیدند نسبت به مادرزنم بیشتر بدبین تر شدند، تاجایی که شب که من داشتم طبق معمول رختخواب مادرزنم رو اماده میکردم، مادرم به پدرم من رو نشون میده و همون لحظه مادرزنم از دستشویی اتاق خوابش بیرون میاد و من سریعا حوله براش میبرم تا دستهاش رو خشک کنه، عجب دستهای قوی و درشتی اونم بهم میگه این دستشویی فرنگی منو چرا امروز نشستی؟ گفتم که درگیر کارهای پدرومادرم بودم . اونم گفت یالا اول دستشویی رو میشوری بعدا میری میخوابی؟ فهمیدی منم سریعا گفتم بله چشم حتما. همین موقع مادرزنم گفتم در ضمن چون میخوام بخوابم و صدای آب اذیتم میکنه دستشویی رو با دهنت لیس میزنی که ایندفعه دیگه وظیفه ات یادت نره سریعا گفتم چشم خانم همینطورهست که شما میفرمایید و بدون معطلی رفتمو شروع کردم به لیسیدن دستشویی فرنگی اختصاصی مادرزنم. اینا رو همه رو پدر مادرم دیدند و بعداز چند دقیقه اومدند داخل اتاق و من رو دراون حالت دیدند که چارزانو شدم و سرم داخل دستشویی فرنگی هست و دارم لیس میزنمش تا تمیز و براق بشه. من همینجور به کارم ادامه میدادم درحالیکه پدرم و مادرم چندباری منو صدا کردند اما اصلا انگار نشنیدم و کار خودم رو ادامه میدادم . که یکدفعه مادر خانمم گفت اون تا من دستور ندم کارش رو ول نمیکنه. و در روی مادرم ایستاد و زل زد توی چشماش و گفت پسرت رو به نام خودم سند زدم اونو دست آموز و دست پرورده ی خودم کردم. اون هرچی من بهش بگم انجام میده.پدرم وقتی داشت با مادرزنم بحث میکرد یکدفعه صداش رو بالا برد ، که مادر خانمم همون لحظه چنان خوابوند توی گوش پدرم که مثل یک سگ افتاد زمین جلوی پای مادرزنم.واقعا دستهای مادرزنم زور زیادی داشت منو چندبار سیلی زده بود که چنددرصدی از شنواییم کم شده بود . پدرم روی زمین زیر پای مادرزنم افتاده بود و زوزه میکشید سوتیین مادرزنم از پشت تاپی که به تن داشت مشخص بود و پستونهاش داشتند میزدند بیرون ازبس که گنده بودند درهمین حال به پدرم گفت یکباردیگه صدات رو بندازی سرت میرینم توی حلقت تا خفه بشی مردکپدرم ،زوزه میکشید مثل سگ و روی زمین افتاده بود زیر پاهای قدرتمند مادرزنم .مادرم شروع کردبه دری وری گفتن و فحش دادن به مادرزنم، همینجور هم جیغ میزد. مادرزنم با اون بازوهای کلفتش رفت جلوی مادرم و موهای مادرم رو گرفت و چنان کشید به سمت خودش که مادرم مثل ماهی پیچ خورد و جلوی مادرزنم زانو زد و نشست،مادرزنم همینجورکه موهای مادرم دردستهای قدرتمندش بود گفت دوست داری توی دهن توهم برینم ،جنده خانم؟ واقعا این کارو هم کرد خیلی بی رحم و بی انصاف بود ، اون جلوی چشمای من توی دهن پدر و مادرم واقعا رید. و اونارو وادار کرد که همه اش رو هم بخورند و حتی یک ذره هم نباید بمونه. پدرم همه رو خورد و حتی اون مقداری که ازدهن مادرم بیرون ریخته بود هم پدرم خورد. چندروز بعد هم مادرزنم دوباره واقعا رید به پایان هیکل پدرم و با ریش پدرم آخر سر کونش رو تمییز کرد. نوشته beese

Date: April 15, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *