سلام قبل از اینکه برم سراغ داستان مادرم اینو بگم من تک فرزندم .اول این داستان واقعی یا چطور بگم همون خاطره میخوام مامانمو معرفی کنم مادر من اسمش پری ناز 45 سال سنشه یه خانم خوشگلو جا افتاده 177 قدشه 72 وزنشه سینه 80 با یه کون متوسط ولی خیلی قلمبه. اینو یادم نره بگم مربی رقصم هست خلاصه وقتی تو عروسی ها باسنشو مثل باد بزن میلرزونه ادم حس میکنه کونش داره واسه کیرت چشمک میزنه طوری که کیر یه نوجوون تازه به تازه به بلوغ رسیده تا پیر مرد 90 ساله رو مثل درخت کاج راست میکنه اینو بگم که مادرم لباسی تنگ سکسی خیلی زیاد میپوشه طوری که همه فامیلامون از دیدن کون ناز مادرم تو لباسای تنگ بی نصیب نشدن .بریم سراغ داستان من یه پسر دایی دارم که وقتی 9 سالش بود پدر مادرشو بر اثر گاز گرفتگی از دست داد یعنی فوت کردن اون موقع پسر داییم 9 سالش بود مادرم به دلیل علاقه زیاد به داییم یعنی داداشش و پسر داییم اون اورد پیش ما زندگی کنه خلاصه طوری بود که وقتی مادرم منو به حموم میبرد پسر داییمم با خوش میاورد اینو بگم پسر داییم اسمش سعید 3 سالم از من بزرگتره این حموم رفتن ما تا سن13 سالگی پسر داییم ادامه داشتتا اینکه مادرم دیگه اونو با خودمون حموم نیاورد گفت دیگه خودت بزرگ شدی باید خودت خودتو حموم کنی .خلاصه ولی من با مادرم حموم میرفتم تا اینکه من 12 سالم شده بودبعد از کلی فوتبال بازی کردن تو کوچه اومدم خونه خیلی کثیف بودم تا اومدم خونه مادرم گفت برم حموم تا بیاد منو حموم کنه من چون اب بازی رو زیاد دوست داشتم اون موقع هم تابستون بود هوای گرم جون میداد واسه اب بازی گفتم مادر سعیدم بیاد حموم با هم اب بازی کنیم تا اینو گفتم سعیدم گفت منم بیام حال میده مادرم گفت نه نمیشه سعید گفت خاله خواهش میکنم مادرم بازم گفت نه تو این لحظه دیدم سعید بغض کرد رفت تو اتاق مادرم که بغض سعید رود دید یه تلنگوربه من زد گفت نکبت تو نمیتونی جلوی دهنتو بگیری دیدی سعیدم ناراحت شد بعد منو مادرم که رفتیم حموم از چهره مادرم معلوم بود به خاطر بغض سعید حالش گرفته عذاب وجدان باعث شد مادرم بعد از 5 دقیقه سرشو از حموم بیرون کرد سعیدو صدا زد گفت مگه نمیخواستی بیای حموم بیا دیگه سعید که ذوغ زده شده بود زودی اومد تو حموم خلاصه منو سعید کلی تو حموم اب بازی کردیم خسته که شدیم مادرم گفت بسه دیگه بعد به من گفت شورتتو در بیار تا بشورمت منم شورتم در اوردم مادرم همه جای منو خوب خوب شست حتی کیرمو لای کونمو همه جامو منو که شست بعد بعد گفت منم خودمو بشورمو ریم بیرون تو این لحظه بو که من گفتم مادر سعیدو نمیشوری دیدم مادرم یه نگاه به سعید کرد گفت شرتتو در بیار سعید زود در اورد مادرم همه جای سعیدو بجز کیرشو خوب شست بعد به سعید یه ناه کرد و به کیرش اشاره کرد گفت اونجاتو دیگه خودت بشور خلاصه بعد نوبتم مادرم شد که خودشو بشوره مادرم اروم سوتینشو باز کرد شروع کرد به شستن سینه هاش وای سینه هاش مثل بلور افتاد بیرون داشت سینه هاشو شامپو بدن می زد میشتست شکمشم شست تا رسید به کسش وای وقتی شرتشو اروم پایین کشید معلوم بود که غوس کونش با تنگی شرتش دست به دست هم داده بود که شرتشو به سختی در بیاره شرتو که پایین کشید کس سفیدو نازش مثل یه تیکه الماس بین پاهس خود نمایی میکرد بعد به ما گفت شما به من نگاه نکنید بازی کنید ماهم که خسته شده بودم حال بازی نداشتیم فقط نگاه میکردیم اروم که کسشوبا پاهشو شست من گفتم مادر دستت به پشتت نمیرسه بده من پشتتو میشورم چون همیشه پشت مامانمو من میشستم اون موقع که من چیزی از سکس حالیم نبود شروع کردم به شستن پشته مادرم بعد در این حال گفتم سعید تو هم بیا کمک خیلی حال میده که مادرم گفت نمیخواد تو این لحظه بود که سعید گفت خاله تو منو از حمید کمتر دوست داری مادرم دیدم برگشتو گفت نه عزیزم من هردوتون اندازه هم دوست دارم چرا این حرفو میزنی سعید گفت اخه تو کاراتو به حمید میدی ولی به من نمیدی مادرم گفت نه خوب خواستم اذیت نشی اگه میخوای تو هم بشور وای مادرم پشتشو به ما کرد و منو سعید شرو کردیم شستن پشتش تا رسیدیم به کون ناز مادرم وای شروع کردیم به شستن لپای کون مادرم که سعید به من گفت خوب بشور دیدم با دستش باسن مامانمو باز کرد به من گفت اینجارو هم بشور منم چاک کون مامانمو با سوراخشو خوب شستم شستن مادرم که تموم شد من چشم به کیر سعید خورد که سه برابر شده بود ترسیدم گفتم مادر اونجای سعید چی شده چرا اینجوری شده که مادرم یه نگاه به کیر سعید انداخت یه اخم کرد گفت هیچی نیست پسرم پسرا بزرگ بشن اونجاشون اینطوری میشه بعد گفت زود برین بیرون وخودتونو خشک کنن دیگه بعد از اون ماجرا مادرم سعید وبا خودش حموم نیاورد منم که تا 13 سالگی بیشتر نبرد حموم. تا اینکه منو سعید بزرگ شدیم طوری که سعید 20 سالش شده بود چون پسر خوشگلی بود خیلی دوست دختر پیدا کرده بود بعضی که مادر پدرم میرفتن بیرون دختر میاورد خونه واسه اینکه دهن منو ببنده واسه منم دختر جور میکرد خلاصه منو سعید خیلی باهم جور شده بودیم همه کار میکردیم مشروب دختر همه کار تا اینکه سعید 26 سالش شد باباش چند تا خونه وزمین واسه سعید به ارث گذاشته بودسعید چون خوب بزرگ شده بود پول زیادی هم از فروش فقط دو تا از زمیناش بدست اورد رفت واسه خودش یه خونه شیک خرید وضعشش خوب شده بود ماشینم خرید دیگه از ما جدا شد ولی هفته ای چند باری خونه ما میومد تا یه روز سعید اومد خونه ما وقتی زنگ زد من درو باز کردم دیدم سعید از 3 متریش بوی مشروب میداد خیلی مست بود یه سلام کردو اومد تو خونه به مادرم سلام کردو ولو شد رو مبل مادرم که زود فهمید سعید مسته کلی به سعید بدو بی راه گفت بعد به من گفت که نون نداریم برو نون بخر منم مواظب این احمقم که کار دست خودش نده مادرم اون روز یه دامن سفید خیلی تنگ پاش بود طوری که ادم فکر میکرد کونش داره دامنشو جر میده دامنشبه حدی نازک بود حتی مارک شرتشم میشد دید من که رفتم نون که خریدم اومدم خونه متوجه شدم مادرم خیلی عصبانی گفتم مادر سعید کجا رفت که مادرم با عصبانیت گفت نمیدونم چه جهنمی رفتبعد از جند لحظه چشمم به دامن مادرم افتاد دیدم دامنش عوض شده یکی دیگه پوشیده خلاصه شب که شد من رفتم اشغالارو بزارم دم در چشمم به یه نایلون مشکی خورد تو اشغالا کنجکاو شدم بازش کردم دیدم دامن مامانمه پاره شده گذاشته بود تو نایلون خلاصه اون شب گذشت تا 7 ماه بعد تو این هفت ماه سعید یک بارم خونه ما نیومد مامانمم نرفت بهش سر بزنه ولی من بعضی وقتا دختر میبردم خونه سعید یا میرفتم پیشش قلیون میکشیدیم .هر وقتم بهش میگفتم بیا بریم خونه ما نمیومد ولی مادرم همیشه احوال سعیدو از من میگرفت خلاصه سعید تصمیم گرفت به خارج کشوربره واونجا ادامه تحصیل بده اونم کانادا تا اینکه من به مادرم گفتم مادر سعید قراره بره کانادا واسه ادامه تحصیل من که از ماجرا خبر نداشتم گفتم مادر سعید یه بار مشروب خورده مست کرده تو نمیخوای ببخشیش نمیخوای دعوتش کنی بیاد خونمون گناه داره کسی رو نداره دیدم مادرم گفت جدی میخواد بره چیکار که من گفتم میخواد بره ادامه تحصیلشو اونجا بده مادرم گفت خوبه شاید بره یه خورده ادم بشه بعدد از چند ماه که سعید پاسپورتشو گرفت2 روز بعدش بیط هواپیما داشت بره کاندا من تو اتاقم خواب بودم بیار شدم که برم تو پذیرایی دیدم مادرم گوشی دستشه میگه سلام اقا سعید نامرد کنجکاو شدم چی میگه فال گوش واسادم دیدم مادرم میگه سعید به روح بابات اگه قرار نبود بری کانادا هیچ وقت باهات حرف نمیزنم اخه احمق من عمتم اگه اون روز که میزاشتم دامنمو که هیچ خودمم پاره میکردی نمیدونستم سعید چی میگه ولی صدای مادرم وداشتم که میگفت عیب نداره اون کارتو میزارم پای مستیت میبخشمت حالا امشب بیا خونمون که دلم خیلی واست تنگ شده شب که شد سعید اومد خونمون اون شب پدرم واسه یه کاری رفته بود ماموریت خلاصه دیدم مادرم یه لباس پوشیده تنش کرده بود سعید که اومد بوسش کرد کلی از سعید پذیرایی کرد سعیدم همش سرش پایین بود من که دوزاریم افتاده بود چرا مادرم با سعید حرف نمیزد خیلی کنجکاویم بیشتر شد تا بفهمم که سعید پدر مادرم چیکار کرده یعنی اون روز مامانمو زور گیر کرده تو این فکرا بودم که یه فکر خوب به کلم زد به اخه ا وقتی که من اونجا بوم نمیشد حرفاشون بگن واسه همین به مادرم گفتم مادر از اون قرصهای خواب که بعضی از شبا یخوری داری مادرم گفت اره چطور گفتم مادر فردا کار دارم اگه امشب دیر بخوابم فرا کمبود خواب پیدا میکنم که مادرم یه بسته قرص رو به من داد منم گفتم مادر چند تا از این قرصارو بخورم که مادرم گفتم یکی کافی منم همینجوری 6 تا از قرصارو در اوردم گفتم مادر دوست دارم خوب خوب بخوابم پس 6 تا میخورم تا مادرم خواست بگه نخور من همرو انداختم تو دهنم وانمود کردم که قرصارو خوردم ولی بعد از چند دقیقه تو دستشویی تفشون کرد مادرم گفت احمق الان بیهوش میشی چرا این کارو کردی منم گفتم چه بهتر بعد از 15 دقیقه گفتم مادر خوابم میاد بعد تلو تلو رفتم تو اتاقم رو تخت الکی خوابیدم مادرم که بعد از 20 دقیقه اومد رو سرم چند بار صدام کرد ولی من خودمو به خواب زدم بعد در اتاقمو بست رفت با سعید صحبت کردن منم فال گوش واسادم خوب گوش دادم فهمیدم مادرم به سعید میگفت اون روز کارت اصلا درست نبود اخه سعید من چه بدی بهت کردم خواستی به زور به من تجاوز کنی تو این حرفا بودن که سعید زد زیر گریه زاری گفت خاله من بد کردم تو از بچگی منو بزرگ کردی تو از یه مادرم واسه من بیشتر مادری کردی منو ببخش مادر منم که ادم احساسی بود اونم زد زیر گریه زاری بعد از چند دقیقه گریه زاری هر دوشون تموم شد مادرم گففت سعید دیدی اشک منم در اوردی بیخیالش بعد به سعد گفت اقا سعید نا قلا راستی رفتی کانادا این دخترا بدبختت نکن سعید گفت نه خاله حواصم به خودم هست که مادرم گفت اره جون خودت بعد به سعید مادرم گفت این همه بد مستی تو سعید گفت نه خاله اون روز زیاد خورده بودم تو این لحظه بود که مادر رفت سراغ یخچال گفت پس اقا سعید میدونم مشروب زیاد دوست داری این مشروبم مال رضاست شوهر مامانمه بهت میدم ولی قول بده بی ظرفیت بازی در نیاری که سعید گفت نه خاله قول میدم مادرم که مشروب اورد با سعید خوردن بعد از 20 دقیقه که مشروب تموم شد دیدم مادرم ولو شده رو مبل ولی معلوم بود سعید زیاد مست نیست مادرم بعد از چند لحظه بلند شد بره دستشویی از تلو تلو خوردنش معلوم بود که خیلی مسته اومد که نشست دیدم مادرم گفت وای چه گرمه بعد یهو لباشو در اورد وای یه سوتین مشکی خوشگل تنش بود بعد دامنشم در اورد شرتش با سوتینش ست بود وای باورم نمیشد مادرم با شرتو سوتین جلو سعید دراز کشیده بعد که یکم ماهواره با هم نگاه کردن مادرم به سعید گفت خیلی خوابم میاد نمیتونم از جای خودم تکون بخورم منو میزاری رو تختم سعید گفت باشه خاله مامانمو بغل کرد برد تو اتاقش من دیگه متوجه نشدم چی شد ولی دیدم سعد از اتاق مادرم بیرون نیومد فقظ یه لحظه اومد بیرون کیفشو باز کزد یه قرص وردو کیفشم برد تو اتلق مادرم بعد از 5 من کنجکاو شدم که سعید چرا از اتاق مادرم بیرون نیومده در اتام وباز کزدوم برم در اتاق مادرم فال گوش واسدم که یهو دیدم در اتاق مادرم نیمه بازه چی میدیدم سعید داشت کس مامانمو میخورد مادرم اه میکشید میگفت سعید جون بخور این هدیه منه به تو قبل از رفتنت خوب که خور کس مامانو خودش لت شد سعید ولی حیف من ندیدم مادرم چطور شرتشو سوتینشو در اورده خلاصه سعید که لخت شد به مادرم گفت خاله کیرمو میخوری مادرم گفت کیر به این خوشگلی داری خاله فدای کیرت بشه مگه میشه نخورم که سعید گفت عمع یواش حمید بیدار میشه مادرم گفت خیالت راحت حمید تا سه روز دیگه از خواب بیدار نمیشه بعد شروع کرد کیر سعیدو خوردن کیر سعدو که خورد گفت اقا سعید حالا نوبت توه که به کسم حال بدی بعد مثل سگ چاهار دستو پا واساد سعیدم سریع کیرشو گذاشت دم کس مادرم گفت خاله اجازه هست مادرم گفت اره دروازه کس مادر واسه کیرت همیشه بازه سعید اینو کهه شنید شروع کرد واسه مادرم تلمبه زدن بعد از چند لحظه کیرشو از کس مادرم در اورد گفت خاله قبا ازاینکه ابم بیاد بزار یکم از کون نازت بهره ببرم که مادرم گفت سعید من شوهرمم ماهی یه بار به زور از کون میکنمتم ولی چون میدونم کون منو زیاد دوست داری اون روزم که که میخواستی منو زور گیر کنی همش میگفتم کون خوشگل من میدونم میخوای بری کاندا باشه این یه بارو میدم وای مادرم کونشو روبه سعید قمبل کرد سعید یکم کرم از تو کمد مادرم اورد به کون مادرم زد اروم اروم سوراخ کون مامانمو باز کرد بعد کیرشو گذاشت دم سوراخ مادرم هول داد تو معلوم بو مادرم خیلی درد میکشه اقا متکیدو گاز گزفته بود یکمکه تلمبه زد مادرم ادی شد وای سعید داد میزد میگفتم خاله چه بچه کونی داری همیشه تو عروسی ها میدیدم این کونو میلرزونی دوست داشتم کونتو رو کیم بلرزونی همینجوری دشت مادرم میکرد دست کرد تو کیفش یه دوربین دیجیتال دار اورد گفت خاله اجازه هست از سوراخ کونت یه عکس یادگاری بگیرم طوری که فقط کونت تو عکس باشه نه جای دیگه اخه دوست دارم تو کاندا با یادش زندگی کونم مادرم گفت باشه سعد ولی فقط کونم ها که سعید دار حای که داشت مامانمو از کون میکرد یه عکس وقتی کیرش تو کون مادرم بود اننداخت بعد دوربینشو گذاشت کنار به مادرم گفت خاله داره ابم میاد چیکار کنم بریزم تو سوراخت که مادرم گفت نه بریز رو پشتم که سعید تا کیرشو از سوراخ مادرم در اورد سریع یه عکس از سوراخ مادرم گرفتو ابشو خالی کرد رو کمر مادرم مادرم تا دیدم سعید ابش اومد گفتم الانه بره دستشویی زودی رفتم تو اتاقم دیگه ارضا شدن مامانمو ندیدم.نوشته سعید
0 views
Date: November 25, 2018