مادر پرستار

0 views
0%

من آرش هستم 19 ساله از تهران. من می خوام ماجرایی رو که دیدم براتون تعریف کنم. من خودم خیلی از دیدن این ماجرا لذت بردم. برا همین این روبرای شماهم تعریف می کنم، شاید باعث لذت بردن شماهم شود. اسم مادر من حمیده است. او پرستاریکی از بیمارستانهای تهران است. اون خیلی خوشگله. جوری که زیاد دیدم تو مهمونیا به اون بمالن. من که خودم یکی از آرزوهام اینه که یک بار با اون بخوابم. حتی خیلی ازدوستام به شوخی یا جدی به من گفتن آرش مامانتو برامون جور کن تا بکنیم. منم گفتم باشه. قد مادرم 170 وزن 60 کیلوگرمه و کون قلنبه ای داره. طوری که ازپشت کمرش زده بیرون مثل طاقچه. من عاشق کون مادرم هستم. خیلی دوسش دارم. هنگامی که خوابیده چون خوابش فوق العاده سنگین هست من تو خواب با کونش ورمیرم. یک روز مادرم شیفت عصر توبیمارستان بود و قرار بود که شب من برم دنبال مادرم تو بیمارستان که با هم بریم خونه خالم چون شب اونجا دعوت بودیم. ساعت 8 باید می رفتم دنبال مادرم بیمارستان. موقعی که رسیدم اونجا ساعت 7.5عصربود. رفتم تو بخشی که مادرم اونجا کار می کرد ولی مادرم نبود. ازیکی از همکاراش پرسیدم اون گفت رفت یه بخش دیگه برو اونجا. گفته مامانت بیای اونجا دنبالش. من رفتم اونجا دیدم هیچ کس نیست. تعجب کردم. رفتم طرف اتاق استراحت پرستاران دیدم داره صدای جیغ میاد. چقدر شبیه صدای مادرم بود. رفتم جلوتر. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم. یکی از دکترا داشت به زور مادرم رو لخت می کرد و اون هم داشت جیغ می زد که نزاره. یک دفعه دکتره زد تو گوش مامانم. گفت بسه خفه شو. این دفعه دیگه نمی تونی در بری. مثل قبلا نیست که در بری. صدات تا تو راهرو هم به زور میره. 3 ساله تو کف این کونتم. همه رو کردم تو این بیمارستان غیر تو. دیگه روپوش مادرم در اومده بود. اون داشت دیگه گریه زاری می کرد. من مونده بودم چی کار کنم. از طرفی هم همیشه دلم می خواست یکی مادرم رو به زور بکنه. به خاطره همین چیزی نگفتم و شروع به تماشا کردم. روپوش مادر رو که در آورد یک تاپ قرمز زیرش بود. اونو هم زد بالا و شروع به خوردن سینه های مادرم کرد. مادرم هم داشت التماس می کرد که اونو ول کنه ولی او گوشش بدهکار این حرفا نبود. همین جور که داشت با سینه های مادرم حال می کرد اونو هل داد رو تخت. طوری که پشت دکتره به من بود و مادرم خوابیده بود روتخت. یواش یواش مادرم حشری شد. دیگه جیغ نمی زد. ساکت شده بود تا این که دکتر اومد رو کس مامانم. دوباره صدای مادرم رفت بالا و جیغ و دادش شروع شد. ولی این دکتره خیلی خوارکسه بود. زد تو گوش مامانم. دلم می خواست همون جا جرش بدم. کیر خودم هم دیگه کاملا سیخ شده بود که دیدم دکتره داره با چسب پانسمان دهن مامانو می بنده. حالا بهترشد چون دیگه جیغ نمی زد. شلوار مامانمو به زور از پاش درآورد و شروع به خوردن کس و کون مادرم کرد. مادرم هی پاشو جمع می کرد که نتونه بخوره. اون خوارکسه هی می زد تو رونای سفید مامانم. روناش قرمز شده بود. از صداش معلوم بود که دیدم مادرم رو شکم خوابوند و یه بالش گذاشت زیر شکم مادرم و پاهاشو از تخت آویزون کرد و شروع به خوردن کون و اطراف سوراخ کونش کرد. مادرم انگار تسلیم شده بود که شاید زودتر دست از سرش برداره. بعد از یه مدت که گذشت دکتره شلوارش رو درآورد و کیرشو با یه پماد چرب کرد و محکم کرد تو کون مادرم که یک دفعه چنان تکونی مادر خورد که خدا می دونه. صدای گریش داشت می اومد. دکتره داشت می گفت جون چه کون تنگی داری. قربون همون کون تنگت بشم که همه واسش می میرن. من اولین کسی هستم که این کون رو می کنم. بعد گفت گریه زاری نکن. اشک نریز. از دفعه بعد برات عادی میشه. حدود 20 دقیقه داشت مامانمو می کرد از کون که یک دفعه کیرشو کشید بیرون و اونو برگردوند. مادرم صورتش پر از اشک بود. خیس خیس. چسب از رو صورت مادر کند و گفت اگر جیغ بزنی یا داد بزنی می خانمم تو گوشت. مادرم هم جز اطاعت کردن کاری نمی تونست بکنه. دکتره کیرشو کرد تو کس مامانم. گفت می خوام برات یادگاری بزارم. مادرم که تازه داشت یک کم از کس دادن لذت می برد و تازه دردش کم شده بود جیغش رفت بالا. گفت نه تو روخدا نکن. من شوهر دارم. می فهمه آبروم میره. یک دفعه دکتر یک تلنبه محکم تو کس مادرم زد و خودشو نگه داشت. معلوم بود که آبش اومده و خالی کرده تو کس مامانم. مادرم داشت گریه زاری می کرد ومثل باران اشک می ریخت. تازه من متوجه قرمزی روی ملافه تخت شدم. فهمیدم کون مادرم جر خورده. من دیدم داره مادرم از رو تخت بلند میشه. از اون جا رفتم بیرون. من توی این مدت که دکتره داشت مامانمو می کرد 3 بار آبم اومد. رفتم بعد از یه ربع ساعت اومدم دیدم مادرم درست نمی تونه راه بره. گفتم مادر چته؟ چرا بد راه میری؟ گفت خوردم زمین. تو دلم گفتم آره جون خودت. دکتره هم اونجا بود و نیش خندی زد که من می دونستم برا چیه. تو ماشین که بودیم مادرم اصلا حال نداشت. یک بسته قرص درآورد و یکیشو خورد. گفتم این چیه می خوری؟ گفت قرص مسکن. برای درد پام. البته من که می دونستم قرص ضد بارداری بود. البته تو دلم داشتم ضعف مي رفتم ميدونستم كه ديگه راه كردن مادرم برام هموار شده از همون توي تاكسي شروع كردم به متلك انداختن بهش گفتم مادر يكي از قرصها رو هم بده به من سرم درد ميكنه طفلك رنگش عوض شد گفت كاش زودتر گفته بودي آخريش بود، با نيش خند گفتم ديدم بازم هست، دستم رفت براي كيفش با حالت مستعصل و التماس آميزي گفت به خدا ندارم. با حالت طلبكاري گفتم باشه، ديدم كه اشك تو چشاش حلقه شده ديگه چيزي نگفتم. اونشب خونه خاله مونديم و من شب به ياد دادن زوري مادرم دو بار ديگه جلق زدم.اين قضيه موند تا يك هفته بعد مطابق هر هفته آخر ماه پدر رفت شهرستان كه به مادر بزرگ كه بيمار بود سر بزنه از چند روز قبل ديگه من لحظه شماري ميكردم.ميدونستم اون دكتر مادر قحبه هم كشيك كون مادر و ميكشه واسه همين اون روز عصر رفتم بيمارستان و دوتا بستني هم بردم مامانو طوري كه دكتر هم بشنوه صدا كردم تا بريم همون اتاق استراحت و بستني بخوريم مادرم هم از زور خستگي زود قبول كرد و اومد وسط بستني بوديم كه به مادر گفتم من يه دستشويي برم الان مي يام، باورم نميشد همه چي اينقدر راحت و عالي جور بشه از راهرو كه اومدم بيرون دكتره رو ديدم سريع موبايلمو دراوردومو با حالت مضطربي گفتم الان ميام دكتره سريع چشاش چهارتا شدو زود شاخكاش جنبيد خيلي عادي بهش نزديك شدم و گفتم مادرم يه ده دقيقه اونجا استراحت ميكنه نميخوام بيدارش كنم لطفا وقتي سراغ منو گرفت بگين شب ميام دنبالش كار ضروري پيش اومده، برق شيطاني رو تو چشاش ديدم اما خيلي طبيعي برگشتمو از پله ها پايين رفتم و پشت ديوار قايم شدم ديدم كه سريع پيچيد طرف اتاق استراحت درو پشت سرش قفل كرد از راه پنجره آروم دنبالش رفتم مادر قحبه اول يه دستشويي سريع رفت و بعد به سرعت رفت سراغ مادرم تا وارد شد مادرم كه روي تخت ولو شده بود از ترس زود بلند شد اما جاكش تا رسيد اول يه دون خوابوند تو گوش مامانمو مقنعه رو از سرش كشيد منم مشغول فيلم برداري شدم مادرم زد زير گريه و مثل بچه هاي كوچولو گريه كنان التماسش كرد كه الان پسرم مياد ولم كن دكتره گفت نمياد از سر بازش كردم زود باش عالي واسم ساك بزن والا با كمربند سياهت ميكنم و بعد با حالت حشري كمربندشو در آورد و به مادرم گفت كه شروع كنه مادرم باز با عجز التماسش كرد كه دكتره محكم با كمربند زد به ران مادرم و اون طفلكم زجه زد سريع گيسهاي مامانمو گرفت اونو با خشونت پایان كوبوند زمينو كير كلفتشو فرو كرد تو دهن مامانم. مادرم مثل كره اسبي كه زير ضربات تازيانه در حال رام شدن باشه در حال هق هق كردن كير كلفت اونو تو دهنش جابجا كرد اين تعلل چند ثانيه اي باعث شد دكتره يكي ديگه با كمربند بزنتش، مادر بيچارم از ترس كتكاي اون شروع به ساك زدن جانانه اي براش كرد دكتره مثل خر كيف ميكرد و اقعا ساك زدن يه خانم تسليم شده و گريان خيلي با حاله چشاي ناز مادرم خيسو شهوت انگيز و هراسان چنان دكتره رو تحريك ميكرد كه اگه كسي هم داخل ميشد عمرا دكتره از دهن مادرم درنمي آورد حدودا مامنم 10 دقيقه واسه دكتره ساك زد كه يه دفعه دكتره بهش گفت برو رو تخت سجده كن مادرم دوباره تا خواست التماس كنه يه شلاق ديگه رو كمرش دهنشو بست دكتره مثله يه پچه بلندش كردو پرتش كرد رو تخت با خشونت پایان شلوار مامانو پايين كشيدو از پاش درآورد حتي جوراباي مامانوم هم درآورد پاهاي كوچيكو نازو لاك زده مادرم از اون فاصله منو هم تحريك ميكرد روپوش مامانمو هم درآورد و تاپش رو بالازد طوريكه تا زير گلوش بالا آومد سوتينشو كشيدو پاره كرد و كناري انداخت با يه دست گيس مامانمو گرفت و با دست ديگش كير گنده شو ميزون سوراخ صورتي رنگ كون مادرم كرد و بعد گيس مامانوم ول كرد و دستشو جلو دهن كوچيك مادرم گذاشت طوريكه پيش خودم گفتم الان گردن مادر ميشكنه دست ديگشم دور كمر مادر انداختو با يه حركت وحشيانه كيرشو تو كون مادر جا كرد. ولي اون كير كلفت با يه حركت بدون چرب كردن تو همچين سوراخ تنگي جا نميره واسه همين چند باره ديگه زور زد تا اينكه تا ته جاش كرد وقتي دستشو از جلو دهن مادرم برداشت پيش خودم گفتم الان مادر جيغ ميزنه اما طفلي تقريبا از حال رفت و سرش پايين افتاد گيسو هاي مادر به طرز شهوت انگيزي پريشان شده بود دكتره به مادرم گفت اگه صدات دربياد به خدا زير شلاق ميكشمت مادرم با عجزو التماس گفت چشم صدام در نمياد تورو خدا اذيتم نكن، دكتره شروع به تلمبه زدن كرد دو سه تا تلمبه كه زد مادرم با گريه بهش گفت تورو خدا يه كمي چربش كن اين حرف مادرم چنان منو تحريك كرد كه كم مونده بود آبم بياد ولي نميخواستم آبم هدر بره دكتره به تخمشم نيومدو تلمبه ميزد دوباره مادرم التماسش كرد كه دارم ميميرم بيرحم نه ميزاري جيغ بزنم نه چربش ميكني ميدونستم مادرم خيلي دوست داره بهش فحش بده ولي از ترس شكنجه هاش داره تحمل ميكنه تا زودتر خلاص بشه اينجا دكتره براي راحتي كار خودشم شده پمادي رو از قفسه بغل دستش برداشت كيرشو در آورد و چربش كردو دوباره تا ته به مادرم فرو كرد گيسهاس مامانمو گرفت و سرشو بالا آورد جوري كه ناله مادرم دراومد بعد شرع كرد لبو لپ مامانمو خوردن مثل خر داشت لذت ميبرد مادرم همچنان گريه ميكرد و به زور جلوي خودشو ميگرفت كه صداش در نياد يه ربعي دكتره مثل خر تلمبه زد بيچاره مادرم شروع به التماس كرد كه تورو خدا ولم كن الان پسرم مياد دكتره گوشش بدهكار نبود به مادرم گفت اگه صدات در بياد شلاق ميخوري مادر دوباره آروم شدو گريه اش ديگه حالت هق هق شده بود كه دكتره از كون مادرم كشيد بيرون و بهش گفت ساك بزن مادرم گفت نه تورو خدا بزار برم ولم كن ولي دكتره دوباره يه شلاق ديگه بهش زدو مادرم مثل يه بره شروع كرد با دستاي كوچيكو سفيدش كير كلفت دكتره رو پاك كردن كه يه دفه دكتره چپوند تو حلق مادرم و يه چند دقيقه اي دكتره كه كيرشو تو دهن مادرم عقب و جلو ميكرد و هر بار تا ته حلق مادرم جوريكه طفلك حوق ميزد فرو ميكرد.بعدش به مادرم گفت رو تخت دراز بكش مادرم بدون اينكه حرف بزنه خواست رو شكم روي تخت دراز بكشه كه دكتره گفت نه به پشت خواب و بعد لاي پاي مادرم رفت و تو كونش فرو كرد بعد دوباره كمي پماد به كيرش زدو يكي تو كون مامانمو يكي تو كشس شروع به تلمبه كرد بعد از چند دقيقه بهش گفت بخورش مادرم با اون حالت نزارش بزور بلند شدو كير دكتره رو كرد تو دهنش دكتره كيرشو چند بار محكم تو حلق مادرم فرو كردو بعد ته حلقش نگه داشت مادرم شروع به دستو پا زدن كرد كه دكتره سرشو محكم به طرف خودش فشار داده و شروع به آه كشيدن كرد فهمدم داره آبشو تو گلوي مادرم خالي ميكنه، چند دقيقه مامانمو همين جوري نگه داشت و گلوي مامانمو مالوند تا همه آبشو تا ته به زور به خورد مادرم بده بعدش شلوارشو بالا كشيد و كمربندشو بست و گوش مامانمو گرفت و گفت دفعه بعد هر وقت خواستم مياي خونه جندهه فهميدي مادرم كه داشت هنوز اشك ميريخت به زور بلند شد و شروع به لباس پوشيدن كرد من از يه جاي مطمئن توي درگاهي اتاق بقلي از لباس پوشيدن مادر بدبختمم فيلم گرفتمو بعد از راه پنجره تو حياط رفتمو يه ساعتي توي خيابونا چرخ زدمو يه اب ميوه خوردم ديگه هوا تاريك شده بود كه دنبال مادرم اومدمو سوارش كردم واقعا حالت يه خانم زور گير شده بيچاره رو داشت تا ديدمش بد جوري تحريك شدم و نفهميدم چطوري تا خونه راننگي كردم خونه كه رسيديم سريع يه شير موز واسه مادرم آماده كردم اونم يه دوش گرفت و روي كاناپه دراز كشيده بود كه شير موزو بهش دادم با حالت نزاري ليوانو از دستم گرفت و تشكر كرد بهش گفتم بخور بايد تقويت بشي كه ميخوام كارمو شروع كنم، جا خورد ليوان نصفه شير موز و زمين گذاشت و گفت منظورت چيه ديگه مهلتش ندادم تن نازشو بغل كردمو گفتم از همه چي خبر دارم دوبار دادنتو ديدم اينبار ازش فيلم گرفتم موبايلو از جيبم درآوردمو چند دقيقه از فيلمو نشونش دادم طفلك گيج و مبهوت مونده بود دوباره اشكاش سرازير شد رو بروش لخت لخت شدمو بهش گفتم اگه ميخواي آبروتو نبرم سريع لخت شو به پام افتاد التماس كرد ولي يه سيلي نثارش كردم گفتم اگه معطل كني كشتمت گفت بكشم راحتم كن كه ديگه تحملمو از دست دادم با وحشيگري پایان لختش كردم يه جفت سيلي بهش زدم ديگه رام شد رو كاناپه دراز كشيدمو بهش گفتم شروع كن سفارشي بايد حال بدي جلو اومد و كير شق شدمو دو دستاي نازو خوشگلش گرفت اروم شروع به ساك زدن كرد بهش گفتم محكمتر اونم مثل يه برده جنسي رام اطاعت كرد نيم ساعت پایان مجبورش كردم برام ساك بزنه و كيرمو تا ته حلقش فرو كنه بعد بهش گفتم شروع كن از نوك انگشتاي پام تا لبامو ليس بزن در حاليكه چشاي نازش از اشك خيس بود اطاعت كرد بعد بهش دستور دادم با كون روي كيرم بشينه با التماس گفت تورو خدا بزار چربش كنم بهش اجازه دادم اونم رفت كرمشو آوردو كيرمو چرب كرد بعد آروم روش نشست و تا ته تو كونش فرو كرد واي كه چه لذتي داشت وقتي با سختي و درد بالا پايين ميرفت تا كيرم تو كونش جابجا شه از شدت لذت داشتم ديوانه ميشدم همين طوريكه كه كيرم تو كونش بود بلند شدم پاهاشو بالا دادمو به پشت خوابوندمش مثل دكتره يكي تو كون يكي تو كس تلمبه زدم وقتي حس كردم داره آبم مياد در آوردومو رو سينش نشستمو كيرمو تا جاييكه ميشد تو حلقش فرو كردم كيرمو از روي گردنش محكم ميماليدمو تلمبه ميزدم تا آبم فوران كرد همشو ته گلوش خالي كردمو يه ربع پایان مجبورش كردم كه ساك بزنه وقتي بي حال از روش اومدم پايين به سختي بلند شد و خواست لباس بپوشه كه بهش اجازه ندادمو گفتم حالا باهات زياد كار دارم مثل يه پرنده خيس زير بارون خودشو كنج اتاق كشيدو در نهايت مظلوميت با پيرهنش روي كس و كونشو پوشوندو چند دقيقه بعد خوابش برد. ‘ گذاشتم يه ساعتي بخوابه بعد بقلش كردمو بردم تو اتاق خواب روي تخت خوابوندمش، رفتم بيرون از اتاق تا طناب بيارم وقتي برگشتم ديدم طفلك رفته زير پتو و دوباره خوابيده اول خواستم بزارم بخوابه ولي بعد چنان تحريك شده بودم كه نتونستم مقاومت كنم با تندي پتورو از روش كنار زدم بيدار شد و باالتماس گفت ترو خدا ولم كن پایان بدنم درد داره اونجاهام مي سوزه خواهش مي كنم ولي من حشري تر از اين حرفا بودم با خشونت روي تخت طاقباز خوابوندمشو دستاشو بالاي سرش به ميله هاي تاج تخت بستم از پاهاشم يكي شو به سمت راست تخت بستمو اون يكي رو براي اينكه كارم راحتر باشه باز گذاشتم اول روي سينه هاي نرم و بلوريش نشستمو كيرمو روي لباش گذاشتم بهش گفتم بخور تا كلمه نه از دهنش بيرون اومد يه سيلي محكم بهش زدمو با خشونت گلوشو فشار دادم دهنش باز شو و كيرمو فرو كردم تو دهنش مثل ابر بهار گريه مي كرد با دست دهنشو بسته نگه داشتم تا كيرم جاش تنگتر باشه بعد شروع كردم كيرمو تا ته تو حلقش فرو مي كردمو و بعد تا نزديك نوكش از دهنش درمي اوردم و دوباره وحشيانه تا ته گلوش فرو مي كردم از شدت لذت پایان تنم مي لرزيد كه يه دفه نگام به پاي كوچكو نازش افتاد ناخنهاي لاك زدش كه روش گلي هم نقش بسته بود چنان تحريكم كرد كه چشام سياهي رفت از روي سينش بلند شدم و پاشو تودستم گرفتم بي اختيار كيرمو كه از شدت شق شدگي داشت مي تركيد به كف پاش چسبیدم بعد كيرمو گذاشتم لاي دوتا پاي خوشگلشو با پاهاش كيرمو مي ماليدم يه ده دقيقه اي با پاهاش حال كردم كه يه دفه فكري به خاطرم رسيد دستو پاشو بازكردم عمدا طوري وانمود كردم كه از تو كمد چيزي مي خوام بيارم و دو متري ازش دور شدم طفلك به سختي از روي تخت بلند شدو خواست فرار كنه كه مثل ببري كه آهو شكار مي كنه روش پريدم چند تا سيلي بهش زدم به التماس افتاد و گريه كرد گفت ترو خدا ديگه كتكم نزن هركاري بخاي برات مي كنم با خشونت رو تخت هلش دادمو رو شكم خوابوندمش روي كونش نشستم دستاشو پيچوندم پشتشو با طناب بستمشون يه يه بالش بزرگ زير كمرش گذاشتمو بعد گيساشو گرفتمو سرشو بالا كشيدم دستمو جلو دهنش بردمو گفتم تف كن با گريه گفت ترو خدا چربم كن خيلي درد داره گفتم يا تف مي كني يا خشك ميگامت به زور آب دهنشو جمع كردو تو دست من ريخت با آب دهنش كيرمو خيس كردمو كيرم گذاشتم دم سوراخ ناز كونش تا مي تونستم كمرمو عقب دادم با پایان قدرت تو كونش فرو كردم مثل بچه ها جيغ زدو بعدم شروع به زاري و التماس كرد واي كه التماس كردنو گريه كردنش چه حالي بهم ميداد ده بيستا تلمبه زدم ولي ديگه كيرم جلو عقب نميشد سوراخش خشك شده بود و كيرم حركت نمي كرد دوباره دستمو جلو دهنش بردمو گفتم تف كن سريع اطاعت كردو تف كرد شايد پنج يا شش سري اينجوري كردمش بعد از روش بلند شدم يه شيشه ادكلن داشت كه از دور مثه كير بود سه چهار سانتي قطرش بودو پونزده سانتي طولش اون آوردمو خشك خشك به زور تو كونش كردم از شدت درد تشك و گاز مي گرفت بعد كنارش نشستم تا نفسي تازه كنم در اين حالت ازش لباي جانانه اي مي گرفتم گاهي ازش يه لب ناب مي گرفتم ودر همين حالت دستمو دراز مي كردمو ادكلنو تو كونش جابجا مي كردم وقتي لباي كوچيكو ناز ش تو دهنم بود ناله كردنش اندازه اومدن آبم بهم مزه مي داد بعد دستاشو باز كردم كنارش خوابيدم شايد نيم ساعت كنارش دراز كشيدمو كيرمو دادم دستش تا برام بماله دائم بهش دستور ميدادم كه چطوري با كيرو خايه ام بازي كنه و وقتي خوب كارشو انجام نميداد دستمو روي شيشه ادكلن مي ذاشتمو و كمي فشار مي دادم سريع با التماس معذرت خواهي مي كردو كيرمو نوازش مي كرد بعده نيم ساعت از جام بلند شدمو روي شكم خوابوندمش ادكلنو در آوردم ديدم كه بدنه شيشه كمي خوني ولي زياد نبود رفتم كرم دست و صورتشو آوردم حسابي كيرمو چرب كردم بعدشم اول با يه انگشت وبعد با دو انگشت سوراخ كونشو كرم مالي كردم روش خوابيدمو كيرمو آروم آروم تو كونش فرو كردم در اين حال لپاي تپليشو مي بوسيدمو لب مي كشيدم وقتي خوب كيرمو تو كونش جا كردم دستامو از زير بغلش بردمو دستاي كوچيكشو محكم گرفتم پاهامو روي پاهاش قفل كردم جوري كه روي پاي من كاملا مماس كف پاش بود اروم تلمبه مي زدم با چشاي اشكيش بهم نگاه كردو گفت ترو خدا همينطور آروم كارمو تموم كن به خدا درد دارم اين حرفش پایان بدنمو داغ كردو بعد از ده دقيقه ديدم كه مي خواد آبم بياد با يه دست هردو مچ دستاشو محكم گرفتمو با دست ديگم سينهشو فشار دادم كه باز نالهش دراومد كيرمو تا ته تو كون نرمش فرو كردم آبمو خالي كردم با وجوديكه بار دوم بود كه ابم ميومد حس كردم به اندازه يه استكان آب تو كونش خالي كردم وقتي ابم اومد حس سبكي راحتي نازي بهم دست داد يه چند دقيقه اي همينطور روش خوابيدم بعد اومدم كنارشو بقلش كردم چند دقيه بعد تو بقلم خوابش برد خودمم ده دقيقه بعد خوابم برد وقتي بيدار شدم ساعت نزديك دوازده بود بلند شدم پتورو روش انداختمو از اتاق بيرون رفتم يه پيتزاي حسابي با مخلفات سفارش دادم نيم ساعت بعد كه پيتزا اومده بود اومدم بيدارش كردمو با مهربونيو نوازش بردم دست و صورتشو شست و بعد بهش غذا دادم طفلكي خيلي گرسنش بود تو پایان اين مدت سرشو پايين انداخته بود سعي مي كرد كس كوچولوشو با جمع كردن پاهاش قايم كنه وقتي غذاش تموم شد به آرومي بقلش كردم بردمش طرف رختخواب نيگام كردو گفت به خدا اون دكتره هربار زور گيرم كرده من نميخواستم بهش بدم آروم نوازشش كردمو چشام پر اشك شد آروم بهش گفتم منو ببخش دست خودم نبود بعد اروم پتورو روش كشيدمو خودمم كنارش رو زمين تا صبح خوابيدم هيچ شبي قبل از اون شب اينقدر راحت نخوابيده بودمفرستنده فلاکت

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *