مار از پونه بدش میاد

0 views
0%

الان21سالمه خاطره مال6سال پیشهتازه صبحونم تموم کرده بودم که دیدم صدای سوت بلبلی فرشید از پنجره اشپز خونه میره رو اعصابملامصب خواب نداشت شب3میخوابید6صبح بیدار میشدتک فرزند خانواده بودو خودتونم که میدونید به قول قدیمیا یکی یه دونه یاخول میشه یا دیوونهاینم یه جورایی خل بود اما در ین حال خیلی زرنگ و تیز بودبا صدای سوتش بهم میگفت که برم توکوچه تا تنها نباشه و حوصلش سر نرهمنم دلم براش میسوخت اخه مامانش جنده لاشی بود تا بابای رانندش مسافر میبرد اونم به شغل شریف جندگی میپرداختو به خاطر یه لقمه نون حلال تن به سختی میدادو عرق میریختاینم مجبور میکرد بره بیرون یا بره اتاق بهار خوابش تا صدای مادر جونشو نشنوه و مثلا نفهمه مامانش جندگی میکنهسرتونو درد نیارم این پیمانم خیلی خوشگل موشگل بود هرجا میبردمش مایه فخر بودمثلامن کشتی کار میکردم بردمش کشتی 6ماه بودشاگرد مربی بودم اسمم یادش نمیموند 2روزه اسمشو یادگرفتو دیگه از اون روز شد وردست مربیو مربیایه کشتیم ماشالله همشون دس به بچه بازیشون حرف نداره و رو این دوست من همش فنارو اجرا میکردو وقتی میرفت پشتش و خاکش میرفت تو همون حال کلی در مورد فن توضیح میدادخلاصه من رفتم پیش پیمانو گفت بیا بریم تو اتاقم پلی استیشن بازی کنیم اون موقع ها هم تو محله یکی دونفر پلی استیشن داشت و همه ارزو میکردن فرشید اونارو ببره خونشون پلی استیش بازی کنه اما هرکیو میبرد به جای بازی با پلی استیشن به کونش دس درازی میکردو اون از خونه مینداختش بیرون منم که اصلا از گی خوشم نمیومد و اصلا بهش فکرم نمیکردمآقا من رفتم خونشون دیدم صدای آه آه مامانش از پایین میاد دیدم بله یه کفش مردونه هم که گلیه جلو پادریه فهمیدم بله خانم مشتری داره گفتم فرشید این چه صداییه گفت مادرم داه با لانچکو تمرین میکنهمنظورش از لانچکو کیر مشتری بودما رفتیم بالا گفت چندتا فن کشتی که تازه یادگرفتمو بیا تمرین کنیممن هی یه خمو گرفتم راحت پا دادو خاک شد تو خاکم کونشو یه جرو بالا نگه میداشت که قشنگ کیرم لای لمبرای کونش جا میگرفتیکی دوبار عین خیالم نبود اما بار سوم دیدم نه انگار کون این میخاره انقد کونشو قشنگ به کیرم میچسبوند و روش فشار میداد که خالی شدم تو شرتماینم بگم که کیرم برخلاف سایر دوستان که بالا30سانته 11سانت بودو الان بعد 6سال شده 135از9که رفته بودم ساعت شده بود1گفتم برم ناهار بخورم گفت نه الان زنگ میزنم ساندویچ بیارنساندویچو خوردیمو مامانش از پایین صداش کرد رفتو برگشت گفت مادرم رفتگفت حالا بیا پلی استیشن بازی کنیم شرطیاون موقع خداداد عزیزی پاس بازی میکردو منم به خاطر اون همیشه تو فوتبال پاس و برمیداشتم اونم که مادرزادی استقلال بودگفتم شرط از چی گفت هرکی باخت مجبور دستورات برنده رو هرچی باشه قبول کنهاقا بازی شورع شد صفر صفر بود من از ایستگاهی با خداداد یه گل زیبا زدم هورام به هوا بلند شدو دیدم این سگ شد اخرای بازی بود یهو دیدم هرچقد دکمرو میگیرم حرک نمیکنه نگو با پاش زده دسته در اومده یه گل با جر زنی زد تو پنالتیم باز همین کارو کرد بردحالا من منتظر حکمش بودمبله هی منو من و هی نگا به اینورو اونور گفت حالا دستور اینه یا من تورو بکنم یا تو منو بکنگفتم چی؟؟؟گفتم همینکه شنیدی یا یکیشو قبول میکنی یا در بستست نمیزارم ریمنم گفتم پدر بسه بیخیال یه چیز دیگه اسرار از منو مقاومت از اونماهم قرار بود بریم خونه مادر بزرگم روز مادر بود عجله داشم از پنجره نگا کردم دیدم نه مجال واسه پرش نیستیه خورده هم حال صبح به دلم نشسته بود گفتم باشه من تورو بکنمناسلامتی پسر جنده لاشی بوداونم چهجنده ای یه محله توکف بودن انصافا از کونم به مامانش رفته بود دراز کشید رو تخت وگفت یالا لعنتی بیا شروع کنمنم که اولین بارم بودرفتم دراز کشیدم روش قلبم داشت تالاب تولوپ میزدو هیجان خاصی بهم دست داده بود کیرش اندازه یه بند انگشت بودیه خورده کیرمو لای پاش بالا پایین کردم گفت این چیه عوضی زود باش جرم بدهدیدم نه اوضاش خرابتر از اونیکه فک میکردملبه تختش طوری که زانوهاش رو زمین بود و بدنش رو تخت گفت بکن تومنم چندشم میشدگفت زود باش اینجوری عمرا بزارم تا10شب بری خونتونیه سال ازم کوچیکتر بود و انصافا از نظر کون دختر جلوش کم میاورد سفیدونرمو تمیزکیرمو تنظیم کردم دم سوراخش ا یه فشار ملایم دادم دیدم نه توبره نیست رو تلوزیون یه کرم ضد آفتاب بود خالی کردم رو کیرم و یه فشار اروم دادم یه ذرش رفت تو و نفسش بند اومد ولی باز زیر زبون هی میگفت جرم بده یالا جرم بدهفشار دومو بیشتر کردمو کیرمو تا نصفه کردم تو که خودشو به سمتم فشار دادو همه کیرم رفت تو کونشخیلی گرم بودو لذتش فوق العاده بود چند بار جو عقب کردم که دیدم باز داره میگه جرم بدهکیرمو کشیدم بیرون انتظار داشتم کثیف بشه که دیدم نه اصلا کثیف نشده دوبارهکیرمو گذاشتم دم کونش یه فشار محکم دادم گفت اخ جر خوردممنم انتظار همین حرفشو داشتم ریتممو تند تر کردم یه دوسه دقیقه ادامه دادمو که دیدم دوباره داره ابم میاد چشامو بستموبا فشار خالی شدمو همه ابمم ریختم توشروش خوابیدمو اونم همش به فوش میداد که چرا ریختی تومبا دسمال کاغذی کونشو پاک کردم گفتم یالا کلیدو بدهبا سمت میزتحریرش اشاره کردکه دیدم تو لیوان مداداش گذاشته برداشتمشو الفراررفتم خونه عذاب وجدان داشتم و توبه کردم که دیگه نرم خونشون چندسال گذشتو من واسه مسابقات جام رمضان خواستم تیم بدم اینم دروازه بانیش حرف نداشتوالبته از نظر مالیم از همه بروبچه ها پولدارتر بودن گفت اگه بزاری من دروازه بانتون بشم همه لباسای تیم به پای منگفت بریم خونمون تا لوازم مورد نیازو لیست کنیماز اون روز به بعدم نه اون گفت بیا خونمون نه من میلی نشون دادمخلاصه رفتم خونشون باز مهمون داشتم اما بوی تریاک کل خونرو پر کرده بود انگار باباش داشت دیوثی میکردو صدای خندهای احمقانه پدرومادرو چندتامرد دیگه کل فضای خونروپر کرده بودرفتیم تو یه کاغذ قلم برداشتیمو لیست کردیم خواستم بیام بیرون دیدم باز در بستست برگشتم سمتش دیدم شلوارشو تا نصفه کشیده پایینو رو تختش دراز کشیده گفتم کلید کو گفت کلید تو کنمه بیا با کیرت درش بیاریا جیغو داد میکنم پدرم بیادو بهش گم میخواستی منو بکنی گفتم بسه پدر شوخیو تمومش کن گفت خواهش میکنم منوبکن نکنی باز نمیزارم بری بکن راتو بکش هرجا خواستی برودستشم شکسته بودو دوروز دیگه قرار بود بازش کنم منم به خاطر همین نمیخواستم اسمشو جز لیست بنویسم اما دیگه به خاطر لباسا قرار شد بنویسمش دوبار بعد سه سال که17سالش شده بود کونشو گذاشت جلومو گفت بکن برواینبار با ملایمتو احترام باهام حرف میزدبازم یه دل سیر کردمش درسته حال میکردم اما خودخوری میکردمبازم ریختم تو کونش که دیدم کلیدو از دستش ول کرد وقتی برگشت دیدم اب اونم از کیر کوچیکش ریختهلباسامو درس کردمو رفتم اونم فردای اون روز پیراهنارو خریدو رفتیم مسابقات بو اصلا اون ماجرارو به روی هم نیاوردیم الانم دوستیم اما اصلا از اون چیزا حرف نزدیممامانشم از باباش طلاق گرفت باباشم هر روز یکیو میارهخودشم تهران تو تولیدی کار میکنهاما در کل همجنس بازی از بس کثیفه که به جز یه گونه خفاش دیگه از هیچ موجود دیگه ای دیده نشدهحالا ببین بعضیا چقد کثیفنمنم مطمعنا اگه اسرارش نبودو تو اون شرایط گیر نمیکردم هرگز تن به اون کار نمیدادمببخشین سرتونو درد آوردماماالان از بچه کوچولو بپرسی چند بار سکس کردی برات کلی خاطره داره مثلا یه پسر ساده که جلو چشم دیدم که خانم عموشو پشت ماشین خودش میکنه حالا اون بیاد بنویسه همه بهش میگن جقی یا جلقی اما متاسفانه الان انقد خیانتو مخ زنی رواج پیدا کرده البته به لطف همین سایتا که هر کس برای خوش یه رمان سکس شده ولی نمیدونم چرا بعضیا فکر میکنن دروغ و زائیده ی تخیلاته نوشته امید

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *