ماساژ خاطره انگیز

0 views
0%

داستان از آنجا شروع شد كه در مورد نحوه ماساژ دادن من گاهي صحبت ميشد . خانمم در مورد اينكه من اكثرا حسابي ماساژش ميدم و كلي كيف ميكنه براي چندتا از خانمهاي فاميل صحبت كرده بود .يكي از اين خانمها راهم بنده خيلي ارادت داشتم خدمتشون و حسابي بهش نظر داشتم ، اندام فوق العاده از اون مدلهائي كه من خيلي دوست دارم ، در جمع رفت و آمد ها با اينكه روسري داره ولي با شلوار و تي شرت ظاهر ميشه كه منو بيشتر تحريك ميكنه . باهم خيلي رسمي هستيم ، با اينكه گاهي خودش با من سر صحبت را باز ميكنه ولي خوب من بايستي جوانب احترام و احتياط را حفظ ميكردم ، گرچه اگر هم باهاش يوقتي شوخي ميكردم شوهرش چيزي نميگفت .خلاصه چندبار در مهماني ها در مورد ماساژ دادن من و اينكه به بقيه آقايون هم ياد بدم و اين حرفا پيش آمد ، تا يدفه ايشون گفت كاش ميشد يكي آدمو يه ماساژ حسابي بده و خنده اي كرد .بهرحال در چندين رفت و آمد اين بحث مرتب تكرار ميشد و هربار هم من با آب و تاب بيشتر در مورد تمركز در ماساژ چرت و پرتهائي ميگفتم و يواش يواش سوالات اين خانم در اين خصوص بيشتر شد و منهم توضيحاتي در اين خصوص ميدادم .يك روز كه تو خونه تنها بودم زنگ زدند وقتي ايفون را جواب دادم همون خانم بودن ، در را زدم و آمد بالا تعارف كردم كه بياد تو تا دو قدم آمد داخل ، متوجه شد كه كسي نيست ، پرسيد اهل خانه كجا هستن گفتم نيستن و تا فردا هم نميان ، گفت يه امانتي هست بدين به خانم ، من خيره شده بودم تو چشمامش ، گفت اگر ميشه يه ليوان آب بدين خيلي خسته هستم ،رفتم براش آب آوردم و اينبار خيلي بيشتر تعارف كردم كه بياد تو ، يه نگاهي به ساعتش انداخت و گفت كه بايد بره و خيلي هم خستس ، منكه نميتونستم چشم ازش بردارم يدفه بي مقدمه گفتم ، اهان اين همون موقع هاست كه آدم ماساژ نياز داره ، خنده معني داري كرد و گفت شيطون نشين ، ولي راستشو بخواي امروز هم پياده روي زياد كردم پاهام و كمرم درد گرفته و ميخوام زودتر برم .گفتم خوب با اين تفاصيل اول كه بفرمائيد يه چائي براتون بريزم يه نفسي تازه كنيد و بعد هم اگر دوست داشتين كمي خستگيتونو در كنم . گفت همينجا دم در يه چائي ميخورم اگه حاضره دومي هم نميشه .رفتم چائي اوردم و با زحمت راضيش كردم بياد بشينه . وقتي نشست گفتم هرجور راحتين من جسارتي نميكنم كه نارحت بشين گفتش نه خواهش ميكنم آخه ميدونين بلاخره واسه ماساژ بايد به من دست بزنيد كه اينهم درست نيست البته ميدونم كه دست زدن بخاطر ماساژ و نه چيز ديگه ولي خوب بلاخره اينجا ايران و ………….گفتم هر طور راحتين ، لااقل پاهاتون را يه آب سرد بزنين يكم پاتون حال بياد ، گفت اتفاقا فكر بدي نيست .جورابشو در آورد و رفت توي حموم كه پاهاشو بشوره ، وقتي برگشت گفت ولي كاش ميشد …گفتم يكمي كف پاتو ميخواي بمالم و آروم رفتم نشستم جلوش يه نگاهيش كردم ، خنديد و پاشو دراز كرد و من شروع كردم به ماساژ انگشتاي پاش تا مچش و پایان اون هيكل قشنگ را با چشمام ميخوردم ، يكم آرومتر شد ، بعد از يه مدتي يواش يواش دستمو بردم بالاتر و ساق پاشو شروع كردم به ماليدن ، چشماشو بسته بود و هيچي نميگفت انگار خوشش آمده بود . در همين حالت گفت ميشه چيزي به كسي نگي كه من اينجا بودم ؟گفتم حتما خيالت راحت باشه ، جراتم بيش تر شد و دستمو گذاشتم روي پاهاش و شروع كردم به فشار دادن . روناي فوق العاده قشنگ باسن خيلي خوش فرم ، سينه ها و بازوش كه نگووووووووو …..داشتم روناشو ميماليدم گفت شيطوني نكن گفتم خوب حالا كه قراره ماساژ بدم بذار كامل انجام بشه ، گفت مثلا چطوري ؟ گفتم دراز بكش كه درست همجاتونو ماساژ بدم .دمر خوابيد و من مشغول شدم اما حرفي نميزديم ، باسنش توي اون شلوار جين تنگ خيلي نمايان بود و من بيشتر داشتم كلافه ميشدم نميدونستم بايد چيكار كنم .بلاخره كمر و پاهاشو ماساژ دادم و گاهي هم چون دلم واسه اون هيكل غش ميرفت خيلي ملايم ميماليدمش ، گفتم بايد برگردين ، برگشت و شروع كردم به ماساژ دستهاش ، هنوز هردو كاملا ساكت بوديم لباسشو درست كرد كه بدنش معلوم نشه و هنوزم روسريش سرش بود ، اما چون لباسش آستين كوتاه بود بازوهاي بي نطيرش كاملا نمايان بود و توي دست من كه داشتم ديگه ميماليدم نه ماساژ بعد دستمو آوردم سمت پهلوهاش و عمدي طوري ماليدم كه پيرهنش بره بالا ، يكي دوبار مرتبش كرد ولي بعد ديگه كاري نكرد ، داشتم كلافه ميشدم يه نهيب به خودم زدم كه يا ميشه يا نميشه ،،،،،دستمو از زير لباسش بردم روي شكمش و شروع كردم به ماليدن خيره شده بودم توي چشماش ، نفسم بند آمده بود ، با لبخند اخم كرد گفت بسه ديگه ولي ادامه دادم و دستمو رساندم به سينه هاش و با يه دست هم بازوشو ميماليدم ديگه كيرم نيمخيز شده بود . يكم خودشو جمع كرد و با اخم گفت داري منو ميمالي يا ماساژ ميدي و خنديد ، گفتم خودمم ديگه گيج شدم چيكار ميكنم گفت خوب بسه ديگه گفتم نه و به ماليدن سينه هاش ادامه دادم دستش خورد به پام و كمي متوجه بزرگ شدن كيرم شد من آروم دراز كشيدم پيشش ، با خنده گفت اينم جزء برنامه ماساژه گفتم نميدونم ولي دارم كلافه ميشم و صورتمو بردم نزديك صورتش نفسش تند شده بود و گرماي نفسش به صورتم ميخورد خيلي آروم لباشو بوسيدم اول منو پس زد دوباره نگاهش كردم از حسي كه نسبت بهش داشتم يه لحظه چشمم اشك آلود شد ، خنده اي كرد و دوباره بوسيدمش اينبار دست انداخت گردم و منو فشار داد به خودش همينطور كه لباي همديگرو ميخورديم ديگه مستقيم خودمو كشيدم روش و كاملا خوابيدم روش . گفت خيلي پستي منو اينقدر مالوندي كه تحريك شدم از اول متوجه بودم كه داري باهام چيكار ميكني گفتم مگه بدت امد هيچي نگفت منم پيرهنشو زدم بالا و سرمو گذاشتم بين سينه هاش و شروع كردم به خوردن اونم سرمو فشار ميداد و آهي كشيد بلند شدم لباس خودمو در آوردم گفت واي نه كامل لخت نشيم ولي من پيرهنشو در آوردم بعد هم شلوارش و كاملا لخت خوابيديم پيش هم اول حسابي همديگرو بغل كرديم و بوسيديم و همجاي همديگرو لمس كرديم ، گفتم در چه حالي گفت مگه تو حال ميذاري واسه آدم گفتم من پستم ؟ گفت خفه و منو كشيد توي بغلش ، ديگه همه چيز تموم شده بود . رفتم سراغ بازوهاش حسابي خوردم بعد دستاشو گرفتم بالاي سرش و زير بغل هاي گوشي را ليسيدم ، ظاهرا از اين كار خيلي خوشش آمد چون جوني ميگفت كه آدم بيشتر حشري ميشد ، كيرم داشت ميتركيد همينطور كه داشتم سينه هاشو ميخوردم و باسن قشنگشو ميماليدم شورتشو كشيدم پائين اول مقاومت كرد ولي بعد درآورد و گفت هركاري ميكني توش نكن .خلاصه از سينه هاش آروم آمدم روي شكمش واي ي ي كه چي بود ، انم ديگه حسابي حالي به حالي شده بود آمدم پايين تر و اون كس بي نظير را اول چند بار بوسيدم آه بلندي كشيد و شروع كردم به خوردن به روش خودم ، از كسش لب ميگرفتم ليس ميزدم ميبوسيدم بعد چند بار زبمنمو كردم توش و چرخوندم و بالاشو ميمكيدم حسابي كلافه شده بود و جان جاني ميگفت و مرتب منو صدا ميكرد .پاهاشو گرفتم بهم و بردم بالا هم كسش زد بيرون هم كون زيباش در اختيارم بود يه كوس حسابي خوردم و با روناش و كونش حسابي بازي كردم . يدفعه گفت فكر نميكني منم ميخوام ؟ گفتم چي ميخواي گفت كير ، كير ترا ميخوام من خوابيدم و افتاد بجون كيرم بر خلاف تصورم چه حالي به كيرم داد خيلي قسنگ ميخورد ميذاشت لاي سينه اش و لاي سينه هاش ساك ميزد . دوست داشتم كوسش توي دهنم باشه و ارضا بشه واسه همين از پهلو سروته خوابيديم خلاصه ماري باهاش كردم كه ارضا شد و بيحال افتاد .چون قرار بود نكنمش از پشت بغلش كردم و با كيرم شروع كردم به ماليدن كونش بيحال گفت شرطمون ياد نره ولي موافقت كرد كه بذارم لاي پاش ، كونش كه بهم چسبيده بود كيرم لاي پاش بود سينه هاش توي دستم و سرشو برگردوند كه بتونيم از هم لب بگيريم و زبون همديگرو بخوريم با چندبار تلمبه ردن لاي پاش آبم آمد و منم بيحال شدم و افتادم كنارش چند دقيقه توي بغل هم خوابيديم بعدش هم رفت خودشو تميز كرد لبلس پوشيد كه بره .بعد از اون ماجرا ديگه نديدمش تا يكماه بعد توي يه مهموني . اول خجالت كشيدم ، اونم چند بار زير بغلشو ناز كرد فهميدم هنوز از اون مدل خوردن زير بغلش خيلي خوشش آمده ، توي يه فرصت مناسب كه شد حرف بزنيم پرسيد در چه حالي گفتم خرابم ، گفت فراموشش كن ديگه ، گفتم تو ميتوني ، گفت نهنوشته bae_aram_u

Date: November 25, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *